حمیدرضا غفاری معروف به حمید شیردل جوان ۳۰ سالهای که ۹ سال است هر تاسوعا با لباس تعزیهخوانی وارد روستای آباواجدادیاش میشود تا ارادتش به آستان حضرت دوست را با رسم دیگری بهجا آورد.
حاجعباس فراهانی از اهالی محله کلاته برفی میگوید: نمیدانم چندسالهام فقط میدانم که مال دوره احمدشاهم، در دوره رضاشاه، برای جنگ با او به صولت و بقیه یاغیها پیوستم، اما صولت که مُرد ما هم فراری شدیم.
برادر شهید جواد اسماعیلپورطرقی میگوید: شنیدهایم هنگامی که نیروهای امدادی قصد داشتند برادرم را که تیر خورده بود به عقب برگردانند، اصرار میکند که اول دیگر مجروحان را ببرند.
۸۴ نفرند. ۱۰ تایی پسر و بقیه دختر که اگر از ۱۴ سالگی چند پله بالاتر بروند حتما آدمبزرگهای بیریای خوبی میشوند، اما تقریبا بیشترشان به ۱۴ سالگی نرسیده، میمیرند.
عبدالجواد روحالقدس تعریف میکند: قزاقها با قنداق تفنگ سروصورتش را مجروح کردند و او را با خود بردند. روحالقدس را هر شب شلاق میزدند و شکنجه میکردند. او در وقت شهادتش تنها ۳۴سال سن داشت.
ساعت۱۴:۲۶ بعدازظهر، صدای مهیب انفجار به گوش میرسد، اما حیرت از چنین جنایتی آن هم در زمین مقدس مشهد و در روز عاشورا سبب میشود تا همه دیر و سخت باور کنند که در حرم بمبی منفجر شده است.
آقا و خانم کرمی توانستهاند با راهاندازی کارگاه هنری زمینه اشتغال فرزندانشان را فراهم کنند. کارگاهی که در آن از نقاشی بگیر تا سفالسازی و مجسمهسازی و حجاری روی سنگ انجام میشود.
محسن برومند سیرتاپیاز تاریخ محلۀ «نوفللوشاتو» را بهواسطۀ سکونت ۳۳ ساله در این محدودۀ شهر میداند. او خاطرات این محله قدیمی مشهد را از سال ۵۷ بازگو میکند.
منوچهر رضا نامش را نه اما چهرهاش را خیلی ها می شناسند، وقتی عصرهای هر تابستان یک نیمکت چوبی و یک جلد کتاب بهانهای میشود تا بچههای امروزی، طعم قصهخوانی پدربزرگهای قدیم را تجربه کنند.