دفاع مقدس

۴ دهه پرستاری معصومه خانم از همسر جانبازش
چهار دهه از جنگ می‌گذرد، اما هنوز ترکش‌های آن گریبان خانواده جانبازان را رها نکرده؛ معصومه زارچی‌پور یکی از این پرستاران دل‌سوز است که ۳۸سال می‌شود از همسر جانبازش، ابوالقاسم فرامرزی‌زاده مرقبت می‌کند.
شهید ناصر تیموری‌نژاد مشکل‌گشای اهالی محله بود
عالیه مقامی می‌گوید: روحیه خدمت‌رسانی در وجود ناصر همیشه وجود داشت. هم‌زمان با تحصیل، همراه دایی‌اش برای کار‌های پشت جبهه به هویزه رفت و برگشت، اما دیپلمش را که گرفت، راهی جبهه شد.
مادر شهیدعلی ایزدخواه هنوز هم شهادت پسرش را باور ندارد
پری‌خانم از دور به عکس شهید که شبیه پسرش بود، نگاه می‌کرد و زیر لب می‌گفت «مادرت برایت بمیرد؛ تو که سن و سالی نداری.» آهسته با خودش زمزمه می‌کرد و در دلتنگی پسرش برای آن شهید عزاداری می‌کرد.
شهید پاشایی‌نژاد ۱۸ سال با جراحاتش جنگید
مادر شهید علی‌اصغر پاشایی‌نژاد، می‌گوید: هنوز صدای ناله‌هایش توی گوشم است. دکتر‌ها هر روز قرص‌های رنگارنگ و دارو‌های مختلف تجویز می‌کردند تا کمی از درد‌هایش کم کنند.
روحانیِ مردم دار فلکه شیرمحمد
زندگی برای علی‌اکبر حیدری یک‌جور نبوده است؛ گاهی با نامه «تهدید به ترور» به سراغش می‌آمدند و گاهی با کیسه‌ای پر از پول، او به خاطر اعتقاداتش تمام تلاشش را برای خدمت به مردم کرده است.
خاطره ترور نافرجام محمدجواد غفوریان
جواد غفوریان تعریف می‌کند: عراقی‌ها که از سرنگونی هواپیما‌های تدارکاتی ناامید شده بودند، نقشه ترور خلبانان آن ازجمله من را کشیده بودند که البته نافرجام ماند.
هفت سال جانکاه مرتضی صادقی در اسارت
این آزاده تعریف می‌کند: عملیات خیبر بود؛ کنار آب سنگر گرفته بودیم و بچه‌ها همه یکی‌یکی شهید می‌شدند.شهید‌پروانه به سمت نیرو‌های خودی آمد و دستور داد تسلیم شویم اما رزمنده‌ها قبول نمی‌کردند.