سید محمد شاهعالمی روزهای اوجگیری انقلاب و بعد از آن را درک کرده است. در وقایع مهم مشهد همراه سیل خروشان انقلابیها بوده و خاطرههای زیبایی از رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمینژاد و مرحوم آیتالله طبسی دارد.
خاطرههایش آنقدر از انقلاب شیرین است که متوجه گذر سه ساعته زمان نمیشویم.این مرد انقلابی که به اقتضای آن زمان دوشادوش انقلابیون تلاش میکرد، از سال 1364، مسیر زندگیاش را تغییر داد و در عرصههای عمرانی و کارآفرینی خدمت میکند.
در یکی از شبهای بلند سرخس که پیچ رادیو را باز کرده بودم و موجهایش را زیرورو میکردم، صدای امام را شنیدم. امامخمینی(ره) در رادیو «پیکایران» با شور و حرارت از مبارزه با استکبار حرف میزد. آنقدر تحتتاثیر قرار گرفته بودم که در اولین فرصت به مشهد آمدم و به کوچه مسجد سنگی رفتم. «محمد ثابت» نامی در کار نوارکاست بود. به او گفتم هر طور شده برایم نوار سخنرانی امام در مدرسه فیضیه را پیدا کن او هم برایم پیدا کرد. با این نوارِ سخنرانی، به انقلاب علاقه پیدا کردم.
صدیقه اردکانی زندگی پرماجرایی دارد. زندگیاش اگر فیلم سینمایی بود چند ژانر مختلف را در بر میگرفت. هر گوشه از زندگیاش را که ببینی داستان پرطول و درازی برای تعریفکردن دارد، اما شاید پررنگترینش خاطرات او از انقلاب باشد! حلیمه گلی دستی در هنر نقاشی داشته و امور هنری مدرسه برعهده او بوده است. تعریف میکند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی چهره امام خمینی (ره) را روی دیوار اصلی مدرسه نقاشی میکند. فاطمه معدنی حالا پا به دهه هفتم زندگیاش گذاشته است و پرسن و سالترین بانوی بسیجی محله به حساب میآید. خاطرات زیادی از انقلاب دارد. خاطراتی ساده و دلچسب از روزهای دور که همه را با دقت و حوصله تعریف میکند.
سیدرضا تفضلی میگوید: در رفتوآمدهای مخفیانهای که به خانه آیتالله شیرازی داشتم، با امام خمینی (ره) و قیام ایشان آشنا شدم. بعد از این آشنایی نیز پای ثابت جلسات سخنرانی آیتالله خامنهای، آیتالله واعظ طبسی و شهید هاشمینژاد شدم و خیلی زود مورد اعتماد رهبران انقلاب مشهد، به ویژه آیتالله خامنهای، قرارگرفتم و به عنوان نماینده ایشان و مبلغ انقلاب در منطقه وکیلآباد و روستاهای اطراف فعالیتم را شروعکردم. اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) را تکثیر میکردم و در بین اهالی محله وکیلآباد و روستاهای اطراف چون پاچنار، قاسمآباد، نوچاه و... پخش میکردم.
طاهره محمدقلیزاده طبسی، ساکن محله گوهرشاد، مامایی بود که در دوران انقلاب و دفاع مقدس به میدان آمد و از هیچکاری دریغ نکرد. اسفند سال ۶۰ اولینباری بود که اعزام شدم. وقتی با هواپیمای نظامی به اهواز رسیدیم، در یک بیمارستان خارج از شهر مستقر شدیم. در آنجا به ما گفتند بخشی را برای درمان مجروحان آماده کنیم. آنجا پوشش داده شده بود و شبها با یک نور کار میکردیم و بیشتر فعالیتهایمان را در روز انجام میدادیم. وقتی بخش را آماده کردیم، از طرف اداره بهداری برای بازرسی آمدند. من به آنها گفتم «اینجا آماده است و من میخواهم جلوتر بروم»، اما با درخواستم موافقت نشد. حمله «فتحالمبین» که شد من در آنجا بودم. شب آماده بودیم و از نصفهشب صداهای یازهرا (س) را میشنیدیم. نزدیک سحر که شد، اولین مجروحها را آوردند.
سال 1353 آیتالله مرعشی به مشهد میآید و منزل ایشان کانون رایزنیهای تظاهرات انقلاب اسلامی میشود. آن زمان منزل آیتالله شیرازی، آیتالله قمی و آیتالله مرعشی سه پایگاه برای فعالان انقلابی شهر بود. او به خاطر نترس بودن و فعالیتهایش به «آیتالله ضد توپ و تانک»، «ژنرال انقلاب»، «ژنرال مرعشی» و در اسناد ساواک به «یاغی مرعشی» معروف شده بود.
شهید «سیدعلى اندرزگو» سال1۳۱۸ در خیابان شوش تهران در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. پس از پایان دوره ابتدایى بهخاطر مشکلات معیشتى، ترک تحصیل کرد و در کارگاه نجارى مشغول به کار شد، اما علاقه زیادش به علوم دینى سبب شد تا در کنار کار، اوقات فراغتش را به دنبال کسب دروس فقه و اصول در مسجد هرندى باشد.
شهید در دوران نوجوانى با «نواب صفوى» آشنا شد. منش و شخصیت این روحانى مبارز روی او اثر گذاشت و نتیجهاش، آشنایى با تشکیلات فدائیان اسلام و مسیر مبارزاتى آنها بود که در تعیین خط مبارزاتى شهید تأثیر بسزایی داشت.