گزارش پیش رو نیم نگاهی دارد به داستان زندگی کارآفرینان مشهدی که برخی از صفر شروع کردند برخی سعی کردند با هرآنچه پیش رویشان قرار دارد طرحی نودراندازند و برخی نیز از شکستهایشان درس گرفتند و قدم در راهی نو گذاشتند که از قضا برای آنها همان سرمنزل مقصود بود. برخی نیز همان نقطه ضعفشان را تبدیل به نقطه قوتی برای تولید و کارآفرینی کردند. در حقیقت کارآفرین با راهاندازی کارهای بزرگ و کوچک، به اطرافیانش فرصت شاغل بودن و درآمدزایی میدهد. با ما همراه شوید تا کارآفرینان موفق مشهدی را بهتر بشناسید.
آشنا و فامیل میدانند که مهدی جوان درسخوان و موفقی است که به هر چیزی که اراده کرده، رسیده است. مدرک دانشگاه آنقدر برایش مهم نبوده که کار اهمیت داشته است. خودش را به گرفتن لیسانس و فوقلیسانس دلخوش نکرده تا بعد از دانشآموختگی با یک برگ مدرک شرایط کار برایش فراهم شود. او مخِ رایانه است و از این قابلیت که با استمرار و جدیت در یادگیری به دست آمده است به بهترین نحو استفاده میکند. حل مسئله آنقدر برایش لذت دارد که میتواند حال خوب را به لحظههایش تزریق کند. او اولین درآمد خلاقانهاش را در سن 12 سالگی رقم زده و تاکنون هیچ وقت نگران اشتغال نبوده است.
برخی مشاغل همیشه مورد نیاز مردم هستند و با پیشرفت تکنولوژی، نیاز مردم به آن بیشتر هم میشود. درست مانند خدمات خودرویی که تمام افرادی که وسیله نقلیه دارند گذرشان به این حرفه خواهد افتاد. بیشتر آنهایی که خودرو دارند حتما در روزهای قبل از نوروز سری به مغازه تنظیم موتور زدهاند تا از صحت و سلامت خودروشان مطمئن شوند و به سفر یا گردشهای بیرون شهر بروند. عبدالرزاق منصوری، کاسب قدیمی محله 17شهریور، است که 30سال است در این حرفه مشغول است.
سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی است و نگاه فرهنگی دارد، اینکه چرا و چطور وارد حوزه نظامیگری شده است، ماجرایی طولانی است. کمک در حوزه فرهنگ حاشیهنشینان که از یک اتفاق نشأت میگیرد، سرگرمی روزهای گذشته او بوده و حالا به یک دغدغه جدی در زندگیاش تبدیل شده است. حاجآقا افتخاری حالا ۱۰ مجموعه بزرگ بهنام «بیتالمهدی (عج)» را با کمک ۶۰ مربی و خادمان افتخاری مدیریت میکند. فعالیتهای این مجموعه گسترده و خارج از شمارش و بحث است، از برنامههای قرآنی و فعالیتهای فرهنگی گرفته تا حوزه ورزش و هنر و...
سطلسازی شغلی کمتر شناختهشده است که در مشهد فقط در چند کارگاه در محدوده شهرک شهید رجایی و شهید باهنر افرادی به آن مشغول هستند. کاری سخت و پرزحمت که هر کسی از پس آن برنمیآید. دلو، دول، سطل و... هر کسی اسمی روی آن گذاشته است. اما خلاصه ماجرا این است که اینها سطلهای سیاه لاستیکیای هستند که از لاستیکهای مستهلک ماشینهای سنگین به وجود میآیند. لاستیکهایی که تا پیش از آن فکر میکردیم که پس از مستهلکشدن دیگر به کاری نمیآیند و قاطی ضایعات دیگر یک گوشه شهر گم و گور میشوند.
همین لاستیکهای فرسوده در حال حاضر دانهای 30هزار تومان فروخته میشوند و بعد یک جا تبدیل به خورجین میشوند، جایی دیگر تشت آب گوسفندها، یک جا کفش، طناب، انواع واشر و...
لچک، ترنج، تره، بته، جقه، قشقایی، خشتی، کومه، محرابی، جوشقان، گل مرغ و... تو را به ایران باستان میبرد. آنجا که رنگها و نقشها پیوندت میزند با سرزمین روزهای دور. به بهانه روز صنایعدستی سراغ بانوی کارآفرین محله مهرآباد، طیبه عبدی رفتیم و ساعتی را با نقش و نگارها و آثار هنریاش گذراندیم.
آنقدر پرانرژی و پر از انگیزه است که تمام این کارها را با هم سروسامان میدهد. از یک طرف دستی در صنایعدستی و تار و پود فرش و قالی دارد و از طرف دیگر با آموزش خیاطی برای زنان محله مهرآباد باعث کارآفرینی شده است.
مهدیه در خانوادهای پرجمعیت بزرگ شده و فرزند چهارم خانواده است. مادرش به کارهای هنری علاقه دارد و قلاببافی و بافتنی میبافد. مهدیه تا کلاس هفتم هیچ اطلاعاتی درباره قلاببافی و بافتنی نداشته و فقط برای مدرسه کاردستیهای مختلف درست میکرده است تا اینکه از مادرش میخواهد این هنر را به او یاد بدهد.سال98 که کرونا شروع و مدارس غیرحضوری شد، فرصت بیشتری داشت تا از طریق فضای مجازی با دنیای عروسکهای بافتنی آشنا شود و این هنر را یاد بگیرد. بدون آنکه هیچ هزینهای برای این یادگیری پرداخت کند.