فاطمه در اوج جوانی، زندگی خود را وقف مادربزرگش کرده است. او کارش در شبانهروز این است که کنار مادربزرگ بنشیند، نگاهش را بخواند و در آنی، خواستهاش را برآورده کند.
پدر با چشم بسته موی سر مشتری را اصلاح میکند و «پیرایشگر خلاق کشور» نام میگیرد و پسر نوجوان، عنوان «پنجهطلای ایران» را از آن خود میکند.
در کوچه پس کوچههای سرشور سر صحبت را با قدیمیها باز میکنم، بیشتر افرادی که این عالم بزرگ را درک کرده اند، دیگر در میانمان نیستند و به دیار باقی شتافته اند.
امیرعلی بین جمعیت پدر ش را پیدا کرد. با دیدنش انگار نیروی دوبارهای گرفت و در یک لحظه استثنایی، حریف را ضربهفنی کرد و پیروز میدان شد.
۱۱ سال ماه بیشتر ندارند و از یکسالگی بهخاطر حرکات و جستوخیزهای تند و تیز و حرفهای موردتوجه پدر ورزشکار خود قرار گرفتهاند. علیآقاییفر دلش میخواسته دخترانش وارد رشتۀ ووشو شوند، اما دوقلوها سر از رشته کوهنوردی درمیآورند.
۱۰ خواهر و برادر با فرزندانشان در ساختمان پنجطبقهای در محله مجیدیه زندگی میکنند، ساکنان این ساختمان در شادی و غم و در سختی و راحتی کنار هم هستند.
زوج ساکن محله خاتمالانبیا (ص)، در حالی صاحب فرزندان چهارقلو شدند که به گفته خودشان، با وجود داشتن کوثر و اسما، اصلا هیچ قصدی برای بچهدارشدن نداشتند.






