دفاع مقدس

روایت فرمانده‌ مشهدی که امیر آبادان شد
امیر سرتیپ منوچهر کهتری معروف‌ به «امیر آبادان» می‌گوید: وقتی به پشت سر خود نگاه می‌کنم، می‌بینم تا آنجاکه توان و امکان داشتم به وظیفه‌ام عمل کرده‌ام و خداوند هم پشتیبان من بود.
پرستاران و بیماران آسایشگاه ‌جانبازان امام‌خمینی(ره) یک خانواده‌اند
اینجا آسایشگاه جانبازان امام‌خمینی(ره) در بوستان ملت است؛ جایی که برای جانبازان قطع نخاعی که قادر به کمترین حرکت نیستند، راه‌اندازی شد.؛ شهدای زنده‌ای که هر لحظه ممکن است نیاز فوری به پزشک داشته باشند.
دنیا خانه گذر است
رزمنده‌ها را پشت کامیونش، از جلو حرم تا مناطق جنگی، برده بود. ته بار، یک دفترچه چند‌برگی با نوشته آیت‌الکرسی پیدا کرده بود که بالای صفحه اول آن، این کلمات دیده می‌شد: دنیا خانه گذر است، نه جای ماندن.
سیدکاظم به شهادت هم لبخند زد!
بی‌بی‌‌طاهره تقوی، مادر شهید می‌گوید: سیدکاظم خیلی رئوف بود. وقتی نگاهش می‌کردی، انگار یک لبخند مهربان روی صورتش بود، کمک کردنش به دیگران هم با روی گشاده و لبخند مهربان همیشگی‌اش بود.
محمدجواد تونی نخستین شهید محله پروین اعتصامی بود
فرمانده گروهان، خبرِ قطعی شهادت محمدجواد را به من داد. به خانه برگشتم؛ ولی چیزی نگفتم. تصمیم گرفتم تا پیداشدن پیکر محمدجواد، از این موضوع چیزی به خانواده‌ام نگویم.
سمیه، بعد از ۳۱ سال پدر شهیدش را ملاقات کرد
سمیه سادات حسینی فرزند شهیدی است که شاید هیچ خاطره روشنی از پدرش در ذهن ندارد. اما حالا پیکر پدرش بعد از ۳۱ سال دوری به شهرش برگشته و در شهر دررود به خاک سپرده شده است.
شهید علیزاده عاشق مادرش بود
شهید علی علیزاده عاشق مادرش بود. یکی از اصولی که برایش اهمیت فراوانی داشت احترام به من و مادرش بود. هر بار که به مرخصی می‌آمد اگر برای مدت کوتاهی هم بود، باز هم یک روز را برای مادرش می‌گذاشت.