روایت نگهداری اسرای عراق در مشهد را محمدصادق خاکساری یکی از ساکنان محله امام خمینی (ره) میگوید. او سروان بازنشسته لشکر ۷۷ ثامنالائمه (ع) است. خاکساری آن دوران مسئول این اردوگاه بود.
سربازان عراقی ما را از تونل وحشت عبور میدادند و با کابل به جانمان میافتادند. محرابی، سرباز ۱۶ سالهای بود که زیر شلاق این کابلها، یکی از چشمانش از حدقه درآمد.
قصه همسایگی ابراهیم فضائلی، سرهنگ سیدمحمود علوی و سرتیپ علیاکبر شهرکی به چهلسال پیش برمیگردد، از نخستین روزهای شهریور سال ۶۰ که در اردوگاه موصل با هم در یک آسایشگاه زندگی میکردند.
حسین عرب طی هشتسال و چهارماه اسارات، زبانهای انگلیسی و عربی را از برخی از اسرا آموخته و سپس خود در نقش معلم آنها را به سایر اسرا درس داده است.
حامد سامینژاد فقط ۱۵ سالش بود که از پشت میز و نیمکت هنرستان به جبهه رفت. در دومین عملیاتی که شرکت کرد، باران گلوله بر سرش بارید، میان مهلکه ماند و شهید شد.
وحید عباسیان معتقد است درکنار هویت خشتوگلی خانههای قدیمی که همه بهدنبال آن هستند، هویتهای اجتماعی و فرهنگی گذشته هم اهمیت بسیار دارد که باید به آنها توجه شود.
ابراهیم بهرامیاننسب، آزاده محله فاطمیه از خاطرات ۱۰ ساله اسارت همچون: شلاق خوردن از زندانبانهای بعثی تا جدل با منافقان و مطالعه رمانهای مطرح جهان میگوید.