اسیر

روایت ۲۵ ماه مفقودالاثری؛نه زنده بودیم و نه مرده
غلامرضا فنودی می‌گوید: یک پا و هر دو دستم تیر خورد و افتادم؛ همه‌چیز در یک لحظه اتفاق افتاد و تمام. نام ما جایی میان زمین و هوا، در‌میان مفقودالاثر‌ها نقش بست.
حسین عرب ۷ سال آرزو داشت با یک نفر صحبت کند!
عرب در‌حالی‌که همسر و فرزند داشته، در روز سوم جنگ به جبهه اعزام می‌شود، بار‌ها مجروح می‌شود، اما دوباره به میدان باز‌می‌گردد. سرانجام پنجم اسفند سال‌۶۲ در عملیات خیبر اسیر می‌شود.
هاتفی جزو اولین آزاده‌‌‌هایی بود که به وطن برگشت
۱۰ بار اعلام کردند آزادی و هربار با بهانه‌ای ردم کردند. حتی آخرین بار که بعد از چهار ساعت پرواز به ترکیه رسیدیم، باورم نمی‌شد آزادم.
خانه آزاده محله عبدالطلب پاتوق فرهنگی است
ایده راه‌اندازی پایگاه بسیج در یک طبقه از منزل مسکونی با حمایت خانواده آقای غلامی، از فکر به عمل رسید.
مترجم صلیب سرخ
محمدرضا حائری‌زاده، با یادگیری زبان انگلیسی، فرانسه و عربی، کمک بزرگی برای ارتباط‌‌‍گیری اسیر ان ایرانی اردوگاه با صلیب سرخ می‌کند.
عراقی‌ها سه بار از کنارم گذشتند و فکر کردند مُردم!
صبح روز بعد از عملیات عملیات والفجر۴ وقتی «ابراهیم عکسی» به هوش می‌آید متوجه می‌شود در جای جوی مانندی گیر افتاده و اطراف او را عراقی‌ها محاصره کرده‌اند.
روزه‌داری در اسارت؛ خاطره آزاده محله سرافرازان
وقتی به اردوگاه رفتم، ماه رمضان تمام شده بود، اما دیدم تعدادی از اسرای قدیمی در گرمای بیشتر از ۴۵ درجه هنوز روزه می‌گیرند.