علی هاتفی در عملیاتهای بزرگ ابتدایی جنگ مانند فتح خرمشهر و مسلم بن عقیل حضور داشت و در نهایت در عملیات خیبر اسیر شد. او اکنون به استخدام آتشنشانی در آمده است.
سیدجلال امینی تازه هجدهسالش تمام شده بود که ناگهان با تلخی زندان بعثیها روبهرو شد. ۱۹۹۰روز اسارت. این تنها یک عدد ساده برای آقا سیدجلال نیست؛ هر لحظه از آن روزها برای او با درد، دلتنگی و امید گره خورد!
مریم جباری همچنان منتظر بازگشت هادی ماند تا اینکه سال ۶۹، در آخرین گروه آزادههای مشهدی خبر رسید که هادی در قرنطینه ارتش دیده شده است. بالاخره خواب مریم خانم تعبیر شد.
محمد عبدی، فرزند شهید قدرتالله عبدی میگوید: درجریان یکی از مجروحیتهای پدرم، او را کنار تعداد زیادی از شهدا خوابانده بودند. پزشک وقتی بهسراغ پدرم میرود و متوجه میشود هنوز نفس میکشد.
۱۰ سال اسارت برای حسن جلالی، یک عمر بوده که بهسختی گذشته است. تصور اینکه هر روز در اردوگاهی نگهت دارند و تو زانوی غم بغل بزنی و تنها فراغتت، یکساعتی باشد که درِ آسایشگاه را باز میکنند، تنها در حرف آسان است.
حسین محمدی، جانباز و آزادهای که در پانزدهسالگی اسیر شد، به دلیل شباهت به برادر شهید مدافع حرمش در سریال بچهزرنگ نقش او را بازی کرد. او میگوید: با اینکه هیچ تجربه بازیگری نداشتم، با انگیزه معرفی شهدا این نقش را پذیرفتم.
محمدحسین کارشکی، که هفتسال در اردوگاه موصل۲ اسیر بوده میگوید: اسرا در همین فضای محدود در هر گوشهای مشغول کاری بودند. آنها بهطور مخفیانه و با خلاقیت، لوازمی را وارد اردوگاه کرده بودند.






