قصه از یک روز معمولی در یک کلاس درس شروع میشود؛ وقتی یکی از دانشآموزان کلاس راجع به خودکشی میپرسد. معلم از پرسش دانشآموز غافلگیر میشود و سعی میکند علت را بفهمد.
پدر و مادرها در آن دوران میگفتند «گوشت و پوستش مال شما و استخوانش مال ما» و بدین طریق خانوادهها به طور کامل فرزند خود را به معلم ان میسپردند. درست است که این مجوز تامالاختیار در گاهی موارد برای گوشت و پوست گران تمام میشد، ولی نشان دهنده اعتماد به معلم ها بود.
خانواده محمودیان 3نسل سابقه معلم ی دارند و همواره بهدنبال تدریس در مناطق دورافتاده بودهاند. این خانواده نهتنها معلم علم و دانش که معلم اخلاق و رفتار نیک برای دانشآموزان خود بوده و هستند