ساواک

کتاب انقلاب از نگاه کتاب فروش محله امامیه
یک‌بار شهید عبدالکریم ‌هاشمی‌نژاد برای سخنرانی به مسجد فیل(واقع در پایین‌خیابان) آمده بود. من در جلسه سخنرانی بودم که دیدم در انتهای مسجد چند مرد کت‌وشلواری و اتوکشیده، نشسته‌اند. آن‌ها مدام در حین سخنرانی، صلوات می‌فرستادند و می‌خواستند که در سخنرانی اختلال ایجاد کنند. مسجد کمی‌ شلوغ شد. من به اتفاق چند نفر به نزد شهید ‌هاشمی‌نژاد رفتم و گفتم که ساواک ی‌ها قصد دارند شما را بگیرند. او را بدون عمامه فراری دادیم و عمامه او را بر سر یک نمازگزار گذاشتیم.
از زندان شاه تا دادگاه انقلاب
با اینکه چندین سال از آن روزها می‌گذرد اما خاطراتش را لحظه به لحظه در یاد دارد. حتی یک ثانیه را هم از قلم نمی‌اندازد و مفصل تمام روزهایی را که گذرانده به خاطر دارد. روزهایی از جنس اعتراض و شکنجه که هنوز آثار آن را در تصویر او می‌توان دید. سید قاسم بخشیان از ساکنان مجلسی است که دوران نوجوانی‌اش مصادف با ایام اعتراضات مردمی و انقلاب اسلامی بوده است. او از همان روزهای اولی که لباس روحانیت بر تن کرده در تظاهرات دهه 50 شرکت کرده است. در پی این اعتراض‌ها او از سال 54 تا 57 سه بار دستگیر و در زندان ساواک مورد شکنجه قرار می‌گیرد. حجت الاسلام بخشیان هر زمان که دستگیر می‌شود در زندان از تهدیدها فرصت می‌سازد و در فضای زندان با بزرگانی همچون شهید هاشمی‌نژاد و مرحوم طبسی جلسه‌هایی برگزار و رهنمودهایی را دریافت می‌کند که در زمان آزادی بتواند از آن‌ها در راستای اهداف انقلابی بهره ببرد.
رادیو ضبط دوپا!
«آن روزها شده بودم ضبط دوپا!» این را پیرمرد زنده‌دل محله شهید باهنر می‌گوید و این‌طور تعریف می‌کند: «گاهی که در تظاهرات‌ها شرکت می‌کردم ضبط بزرگ ناسیونال با چند باتری قوی و نوار کاست‌های خالی با خودم برمی‌داشتم و روی شانه‌ام می‌گرفتم و شعارها را ضبط می‌کردم... حدود 26نوار پر کردم که گنجینه‌ام بودند. هر وقت روستایمان «سلامه» در شهرستان خواف می‌رفتم چند نوار را با خودم می‌بردم تا اهالی آنجا بدانند انقلاب با زحمت و خون‌دل انقلاب شده است. هر بار هم دور و بری‌ها و فامیل اصرار می‌کردند که به آن‌ها بدهم و من هم که دل‌رحم بودم این نوارهای یادگاری را بذل و بخشش می‌کردم و اکنون حسرت آن نوارها و شعارها بر دلم مانده زیرا حتی یک دانه‌اش هم برایم باقی نمانده است.
مهریه انقلابی
منیره خدابخش‌ حصار ماجرای اولین حضورش در راه‌پیمایی علیه شاه را این‌گونه روایت می‌کند: برای اولین بار بود که دور سقاخانه جمع شدیم و شعارهایی به طرفداری از امام خمینی سر دادیم. چند دقیقه‌ای نگذشته بود که درهای حرم را بستند و همه مردم در صحن عتیق ماندند. ما به شعارهای خود ادامه دادیم اما یک عده لباس شخصی آمدند و یکی‌یکی همه را دستگیر کردند. من که از قبل فکر این گرفتاری را کرده بودم، زیر چادر مشکی، چادر رنگی به سبک روستاییان به دور گردنم بسته بودم و در شلوغی صحن چادر مشکی‌ام را درآوردم و در کیفم گذاشتم.
نگاهی به زندگی چریک بزرگ، شهید اندرزگو
شهید «سیدعلى اندرزگو» سال1۳۱۸ در خیابان شوش تهران در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. پس از پایان دوره ابتدایى به‌خاطر مشکلات معیشتى، ترک تحصیل کرد و در کارگاه نجارى مشغول به کار شد، اما علاقه زیادش به علوم دینى سبب شد تا در کنار کار، اوقات فراغتش را به دنبال کسب دروس فقه و اصول در مسجد هرندى باشد. شهید در دوران نوجوانى با «نواب صفوى» آشنا شد. منش و شخصیت این روحانى مبارز روی او اثر گذاشت و نتیجه‌اش، آشنایى با تشکیلات فدائیان اسلام و مسیر مبارزاتى آن‌ها بود که در تعیین خط مبارزاتى شهید تأثیر بسزایی داشت.
فروش کتاب، جزو مشاغل انقلابی بود
مصطفوی صاحب انتشاراتی و کتابفروشی «هجرت» یکی دیگر از افرادیست که پای صحبت‌هایش نشستیم تا از روز‌های پرخاطره فروش کتاب در مشهد بگوید. این کتابفروشی اواخر سال ۵۵ شروع به کار کرده و اوایل در خیابان خسروی نو قرار داشته است، اما بعد به کوچه آیت ا... خامنه‌ای نقل مکان می‌کند و حالا حدود ۲۰ سال است که در خیابان آزادی قرار دارد. بعد از انقلاب، کتابفروشی به «هاتف» تغییر نام پیدا کرده و امروز هم فقط در کار پخش کلی کتاب هستند.
5 سال زندان به جرم دیوارنویسی
«قنبر راسخ» از جمله فعالان و آزادگان سیاسی ارتش است که به جرم دیوارنویسی و فعالیت‌های مذهبی در نوزدهم تیر ماه1353 دستگیر و به مدت 5سال به حبس محکوم شد. در نامه کمیته مشترک خراب‌کاری رژیم شاهنشاهی، علت بازداشت وی این‌چنین آمده است: «اقدام علیه امنیت کشور شاهنشاهی پخش اعلامیه، توهین به مقام سلطنت و شعارنویسی بر روی دیوار فرماندهی لجستیکی و تنظیم شعارهایی با چنین مضامینی علیه شاه و اربابانش.» او در سال 1352 به استخدام ارتش شاهنشاهی در آمد و در فرماندهی لجستیکی نیروی زمینی شاغل شد. کارشان تعمیرات، بازسازی و نوسازی توپ، تانک و ابزار زرهی بود که به نظر راسخ عملا یک اسم را یدک می‌کشید.