سرگذشت حمید طایی میتواند داستانی امیدبخش باشد برای آدمهای ناامید، برای آنها که همهچیز را با سن و سالشان میسنجند و حسرت راههای نرفته را در دلشان دارند. آنها که نگاهشان فقط به طول زندگی است و جرئت کسب تجربه در عرض زندگی را ندارند.
او پنجسال پیش، یک تأسیساتچی پنجاهساله بود، اما تصمیمش را برای شروع یک مسیر جدید گرفت. یک روز صبح از خانه بیرون میزند و بهجای رفتن به محل کارش، پرسانپرسان خودش را به خیابان شهیدغلامی شهرک شهیدباهنر میرساند؛ خیابانی که به کارگاههای دوتارسازیاش شهره است.
همه نگاهی به دستهای چروکیده و صورت پرخط و خش او میاندازند و به گفتن چندجمله کوتاه برای منصرفکردنش بسنده میکنند؛ اینکه سنوسالی از او گذشته و بهتر است پی همان کار قبلیاش را بگیرد و دوتارسازی به دردش نمیخورد!
حمید طایی از راسته دوتارسازان برمیگردد، اما نه برای برگشتن به کار قبلیاش؛ او برمیگردد تا هرچه زودتر مقدمات رهاکردن کارش و آموزش دوتارسازی را فراهم کند. حالا پنجسال از آن روزها میگذرد و صبح و شب آدمی که همه به «عموحمید» میشناسندش، با دوتارسازی میگذرد و مشتریهایی دارد که برخیشان از نامداران حوزه موسیقی مقامی هستند.
خیابان شهیدغلامی را که بالا بروی، هرجور مغازهای میبینی؛ از بقالی بگیر تا جوشکاری. هرکدام هم یکجور سروصدا دارند و نگاهت را سمت خودشان میکشند، اما اگر کمی دقیق باشی، قاتى عطر و بوهای مختلفی که از هر طرف به مشامت میرسند، بوی چوب تازه هم احساس میشود؛ بوی چوبی که از کارگاههای سازسازی بیرون میزند.
دراینبین کارگاه عموحمید شاید تازهترین کارگاه دوتارسازی این راسته باشد. میان چوبها و خاکارهها چهارزانو نشسته است و لایه بیرونی دوتاری را سنباده میکشد. همه شوق و علاقه او به این ساز ریشه در کودکیاش دارد. سالها ساکن تربتجام بوده و در مهد شعر و موسیقی خراسان زندگی کرده است.
در همان ایام، ساعتها به دستهای ناپدری مهربانش چشم دوخته و دوتارنوازی او را تماشا کرده است، اما، چون روی دستگرفتن دوتارش را نداشته، شوق نواختن این ساز هم کمکم از سرش افتاده است. بااینحال عشق به دوتار جایی در عمق وجودش میماند، شاید روزی فرصت جوانهزدن پیدا کند. عموحمید در همان تربتجام ازدواج میکند و ششفرزندش نیز همانجا به دنیا میآیند. او برای درآوردن خرج خانواده، کار تأسیسات را پی میگیرد.
بهاینترتیب بیستسال تأسیساتچی میماند و هشت سال هم شرکت گازرسانی دایر میکند و لولهکشی خانگی و ادارات را انجام میدهد. تمام این مدت، اما میدانسته که تأسیسات و گازکشی، کار موردعلاقهاش نیست و چیز دیگری از زندگی میخواهد.
نهایتا سال ۱۳۸۵ برای کار و تحصیل بچههایش به مشهد مهاجرت میکند و کار جدیدی را پیش میگیرد؛ نصب سیستم گرمایشی گلخانه. این شغل را هم از سر اجبار و برای گذران زندگی انتخاب میکند. تا سال ۱۳۹۷ زمان میبرد که مانده بچههای توی خانه هم سر زندگی خود بروند و او در پنجاهسالگی دوباره به فکر دوتارسازی بیفتد. دل به دریا میزند و کار گازکشی را رها میکند میرود تا راهورسم دوتارسازی را یاد بگیرد.
میان همه سازندههایی که او به آنها مراجعه میکند تنها استاد محمد حداد است که جوابش نمیکند و تحتتأثیر عشق و علاقه عموحمید به این کار قرار میگیرد؛ «آن موقع نه اسم استاد حداد را شنیده بودم، نه خبری از اسم و رسمش داشتم. رفتم دم کارگاهش و گفتم که میخواهم دوتارسازی را یاد بگیرم و او هم نه نگفت.»
دو هفته در کارگاه استاد حداد مینشیند و فقط کار او را تماشا میکند. بعد به استاد حداد میگوید که بهاندازه کافی کار دیده است و حالا نیاز به آموزش دارد. استاد حداد در جواب میگوید «شما سن و سالی ازت گذشته و جای برادر من هستی. روی آموزشدادن به شما را ندارم.» او هم پاسخ میدهد «سنوسال را رها کن! من آمدهام کار یاد بگیرم. هر کاری هم انجام میدهم، از جاروکردن کف مغازه تا چایریختن.»
رفتم دم کارگاهش و گفتم که میخواهم دوتارسازی را یاد بگیرم و او هم نه نگفت
اینگونه، شاگردی مردی که نیمقرن عمر دارد، شروع میشود. پروسه آموزش پنجماهی طول میکشد و او وردست استاد حداد کمکم با دیگر نوازندهها و سازندههای منطقه هم آشنا میشود و به جمعشان راه پیدا میکند. جمعی که اول کار مسخرهاش میکنند، اما بعد خیلیهایشان مشتری سازهایی میشوند که او ساخته است.
به یاد دارد که یک روز استاد زحمتکش که کارگاه سازسازی دارد، به او میگوید «پدرجان! ما خودمان پیر این کار هستیم و هشتمان گرو نهمان است. بعد تو در سن پنجاهسالگی آمدهای دوتارساز شوی؟»
«در کار آدم لجوج و پیگیری هستم. تا ته کار را درنیاورم ولکُن ماجرا نیستم!» این را میگوید و تعریف میکند که چطور سرسختانه تلاش کرده و شنیدن حرفهای دیگران باعث ناامیدیاش نشده است. ظرافت کار و همتش سبب میشود که کمکم نگاه دوتارسازهای راسته تغییر کند.
او خاطرهای شیرین در اینزمینه دارد؛ «بعدها در جمعی نشسته بودیم و خود استاد زحمتکش روی شانهام زد و گفت شوخیشوخی واقعا دوتارساز شدی!» حالا عموحمید کارگاه کوچک خودش را در خیابان شهیدغلامی دارد و یک تابلو فلزی «باز است» سردر مغازهاش به چشم میخورد. او روزانه حداقل ۱۰ ساعت پای ساز مینشیند و خسته نمیشود.
میگوید: کار اگر موردعلاقهات باشد، خستگی معنایی ندارد. دوتارسازی تفریح و سرگرمی من است، نه شغل و حرفه؛ برای همین اصلا خسته نمیشوم.
حمید طایی حالا از هر نقطه شهر مشتری دارد. حتی از شهرها و شهرستانهای اطراف هم برای خرید دوتار به او مراجعه میکنند. این مشتریها سنوسال متفاوتی دارند. روی دیوار کارگاه، دوتارهای کوچکی به چشم میخورد که برای مشتریهای کودک و نوجوانش ساخته است. او با استادان و چهرههای معروف موسیقی خراسانی هم مراوده دارد. دوتارهای او به دست خیلی از این استادان به صدا درآمدهاست.
استاد محسن عسگریان فرزند ذوالفقار عسگریانِ معروف است که حالا در همین کوچه کارگاه دارد. او در مکتب پدرش فوتوفن دوتارنوازی را آموخته و مشتری دوتارهای عموحمید است.
حسینعلی مردانشاهی از دوتارنوازان معروف در حوزه آموزش و اجرای گروهی در تربتجام است. او همیشه به کارگاه طایی سر میزند و برای شاگردهایش دوتار میخرد.
امید احمدی هم که یکی از استادان برجسته آموزش دوتار در خواف است، از او دوتار خریده و مشتری ثابتش شده است.
استاد جهانگیر بشتاب متولد ۱۳۳۵ است و ساکن قدیمی شهرک شهیدباهنر. او هم اینجا کارگاه دوتارسازی دارد و سازهای عموحمید را خوشدست و خوشنوا میداند.
استاد پرویز زحمتکش هم که با چهلسال سابقه از دوتارسازان و دوتارنوازان معروف خراسانی است، به کارگاه استاد طایی رفتوآمد دارد و خرید سازهای اورا به دیگران توصیه میکند.
به گفته استاد حمید طایی، دوتاری خوب و خوشنواست که مرحلهبهمرحله ساختش بادقت و حوصله پیش رفته باشد. دوتارساز باید ظرایف و نکات ساخت را رعایت کند تا ساز درنهایت صدایی دلنشین داشته باشد. چنین دوتاری قطعا هم مشتری دارد و هم شنونده.
قدم اول: مرحله اول ساخت دوتار تهیه چوب درخت توت است. درخت هرچه پیرتر و خط ریزتر باشد، بهتر است. البته تأکید میکند که دوتارساز حرفهای از چوب بد هم دوتار خوب میسازد. این چوب در کارگاه برش میخورد و تیشهکاری میشود. تیشهکاری یکی از مهمترین مراحل است. اگر اندازهگیریها دقیق نباشد، دو طرف دوتار قرینه درنمیآید و در صدای تار تأثیر دارد. پساز برشکاری هم چوب باید بلافاصله خالی شود تا هم هوا نخورد و هم ترک برندارد.
قدم دوم: چوب کاسه بعداز خالیشدن، دو هفته تا بیست روز زمان نیاز دارد تا خشک شود. مرحله بعد نازککاری است. با دریل و مته مخصوص، داخل کاسه تا حد ممکن نازک میشود. برای این کار یک صفحه خورشیدی روی فرز بسته میشود و داخل کاسه میچرخد تا حسابی صاف شود. ضخامت چوب داخل کاسه باید اندازه مشخصی داشتهباشد؛ اگر نازکتر یا قطورتر باشد، صدای ساز آنطورکه باید درنمیآید.
قدم سوم: پرداخت لایه بیرونی کاسه قدم بعدی است. لایه بیرونی ضمن اینکه باید صاف و صیقلی شود، ضخامت یکسانی هم باید داشته باشد. اینجا دینام و سنباده به کار میآید. ممکن است تکهای از چوب سوراخ یا پوسیده باشد؛ دوتارساز اگر ماهر باشد، میتواند چوب دیگری را برش بدهد و در قسمت خالی قرار دهد، طوری که هیچ تأثیری در صدا نداشته باشد، اما بهتر است همان ابتدا در انتخاب چوب دقت شود.
قدم چهارم: دسته دوتار از چوب زردآلو ساخته میشود.تر بودن چوب احتمال خمشدن آن را بیشتر میکند؛ برای همین چوب دسته پساز برشخوردن باید چندروزی به دیوار آویزان بماند تا کاملا خشک شود. پساز ساختهشدن بدنه دوتار، دسته با چسب چوب به بدنه وصل میشود. بیستوچهار ساعت بعد هم صفحه چوبی روی کاسه، بر بدنه نصب میشود تا این قسمت کامل شود.
آدم نباید وقتش را به کارهایی که دوست ندارد، هدر بدهد
قدم پنجم: سختترین مرحله از نظر عموحمید برش و نصب خرک روی دوتار است. خرکهای کوچک مستطیلشکل از قلم گاو ساخته میشوند. چون این خرکها دستگیر نیستند و بین انگشتهای زمخت او جاگیر نمیشوند، جادادن این خرکهای کوچک با آن انگشتهای زمخت خیلی دقت میخواهد.
قدم ششم: آخرین مرحله، پردهبندی و صدادهی ساز است. مهارت در این مرحله طی تجربه به دست میآید و شهود و شم موسیقیایی سازنده هم کمککننده است. عموحمید پنجه به تار میزند تا صدای سازی را که ساخته است، بشنود. اگر صدا ناکوک و نامیزان باشد، ساز را رها نمیکند. مرحلهبهمرحله همه چیز را بررسی میکند تا ایراد کار دربیاید و اصلاحش کند.
استاد طایی معتقد است «آدم نباید وقتش را به کارهایی که دوست ندارد، هدر بدهد.» میگوید: من بیشتر از سیسال کاری را انجام دادم که اصلا دوست نداشتم. چشمم را بستم و فقط به معاش فکر کردم؛ برای همین انجام کاری را که در آن استعداد داشتم و موردعلاقهام بود، به تأخیر انداختم. این شد که خیلی دیر آمدم بهسمت دوتارسازی.
حالا که چندسال است این کار را انجام میدهم، متوجه شدهام که من با این کار هم میتوانستم زندگی کنم، میتوانستم هزینههای زندگیام را تأمین کنم، همانطورکه الان این کار را انجام میدهم. من چشمم را روی علاقهام بستم. باید خیلی زودتر بهسمت دوتارسازی میآمدم و از زندگی لذت بیشتری میبردم.
باز هم جای شکرش باقی است که من بالاخره بهسمت علاقهام آمدم؛ آدمهای زیادی را میشناسم که رؤیای انجام کاری را در سر دارند، با همان رؤیا پیر میشوند و حتی میمیرند، اما هرگز لذت انجامش را تجربه نمیکنند.
او میداند که کندن از شرایطی که آدم به آن خو گرفته، چقدر دشوار است؛ بههمیندلیل رو به همه میگوید: تغییر همیشه سخت است، اما وقتی با علاقه و اشتیاق همراه شود، به طور حتم نتیجه خوبی بهدنبال خواهد داشت. اگر شوق کاری را در سر دارید، خطر کنید و پیش از آنکه دیر شود، انجامش بدهید؛ مطمئن باشید که پشیمان نمیشوید.
تلخترین خاطره استاد طایی، فوت استاد مهربانش، استاد محمد حداد است؛ کسی که بیچشمداشت نکات دوتارسازی را به او آموخت. میگوید: در مراسم ختم پدرم آنقدر گریه نکردم که برای رفتن استاد حداد گریه کردم. در شرایطی که هیچ دوتارسازی حاضر به آموزشدادن من نبود، بیچشمداشت همهچیز را مرحلهبهمرحله به من یاد داد. او کسی بود که به من جرئت داد تا رؤیای دیرینهام را زندگی کنم.
* این گزارش دوشنبه ۹ بهمنماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۶۵ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.