یک رگه از نور طلایی خورشید درحال غروب، روی دیوار کارگاه افتاده است. پایین این دیوار دیگ مسی تازهساختهشده را تکیه دادهاند. دیگ و داخل صیقلیاش هم در این نور میدرخشد. اینجا کارگاه مسگری قدیمی محله جلالیه است. ابتدای خیابان سرخس قدیم و شهدای فاطمیون جدید.
کارگاهی قدیمی که در آن، ورقهای زرد و سرخ مات مس، پساز چکشخوردن فراوان تبدیل به دیگهای طلایی و درخشنده زیبا میشود. با هر ضربه چکش، ورق مس روی سندان شکل میگیرد و گرد میشود. وسایل زیادی دورتادور کارگاه دیده میشود، اما آنچه همه این دیگهای زیبا را ساخته و پرداخته میکند، در اصل همان چکش، سندان و هنر دست باتجربه مسگران این کارگاه است.
هزاران هزار ضربه میزنند تا وقتی کف و دیواره دیگهای بزرگ صاف و صیقلی شود. آخر کار هم با یک لایه قلع داخل آن را میپوشانند و حالا کار دیگ و پاتیل تمام میشود. وقتی دیگ را به دیوار تکیه میدهند، گویی طلای سرخ با هنر دست، زرین شده است.
وارد کارگاه که میشویم، همه سرگرم هستند. صدای چکشها آنقدر بلند و گوشخراش است که پساز دقایقی چیز دیگری نمیشنویم. تنها در زمان چندثانیه استراحت چکشها، صدای بلبلی هم به گوش میرسد که لابهلای این ضربهها آواز میخواند و با همان صدای تقوتق دلگرم است.
یکسو دو استادکار روی صندلی نشستهاند و دیگی را از بیرون گرد میکنند. داخل دیگ روی خرکی آهنی سوار است که به آن «نای» میگویند. جوانی کف دیگ را با حالتی خاص چکش میزند. انگار میخواهد طرحی منظم داشته باشد. دیگری کنار کوره نشسته است و داخل دیگچهها را سفید میکند و فرد دیگری آنها را میشوید.
همه سرگرم هستند و اصلا صدا به صدا نمیرسد که بخواهند کار دیگری انجام دهند، مثلا رادیو گوش کنند یا با یکدیگر حرف بزنند. باید صبر کنم تا زمان استراحتشان سر برسد و کمی گپ بزنیم.
اینجا کارگاه محمد آشنا و پسران اوست. محمدآقا که پا به سن گذاشته است، در خودرو چُرت عصرانه میزند. پس سراغ پسر وسطی میروم. حسنآقا ۴۵ سال دارد و به قول خودش قبل از اینکه به مدرسه برود، به همین کارگاه پدر میآمده و مسگری را آموخته است.
او حالا سفیدگر این کارگاه است و پای کوره مینشیند. داخل ظروف را روی آتش کوره میگیرد؛ خوب که داغ شد، بیرون میکشد و پودر قلع و نشادر را روی آن میریزد. سپس با یک کُپه پنبه آنقدر میکشد تا یکدست سفید و قلعاندود شود. او خاطرهای هم دارد از یک استاد سفیدگر قدیمی که همینجا در خیابان سرخس کارگاه داشته است.
حسن درباره مهارت او میگوید: نامش کاظم بود و اصالت افغانستانی داشت. این اواخر نابینا شده بود، ولی آنقدر در کارش مهارت داشت که با دستکشیدن داخل ظروف مسی میفهمید چطور آنها را سفید کند. وقتی میپرسیدند چطور بدون دیدن ظرف را سفید میکنی، میگفته پنبه که لق باشد و داخل ظرف سُر بخورد، یعنی کامل قلعاندود و سفید شده است.
دیگهای مختلفی میسازند، یکیشان بیضیشکل است و بدنه گرد و دهانه کوچکتری دارد که برای تهیه نُقل و آبنبات است. پاتیل دیگری همانند یک کلاهخود است و جداره چاق و چلهای هم دارد و برای آمادهسازی سوهان استفاده میشود.
ردیف دیگهای بزرگ را هم در ورودی کارگاه به نمایش گذاشتهاند که بیشتر برای شله و حلیم استفاده میشوند. خودشان مقیاس دیگها را با وزنشان میسنجند نه اندازه آنها. حسنآقا دیگی را نشان میدهد و میگوید: این هفتادکیلو مس دارد. آن یکی که تازه تمام شده است، ۱۰۹کیلو و آن بزرگتر ۱۷۰کیلو مس دارد.
بین گپوگفتمان چند واقعیت را میگوید که خلاف تصور ماست. اول اینکه کارهای ساختهشده الان حتی میتواند بهتر از قدیمیها باشد. حسنآقا میگوید: خیلیها به اشتباه فکر میکنند دیگهای مسی قدیمی بهتر هستند. اما حقیقت این است که هیچ فرقی بین آنها نیست. حتی میتوان گفت دیگهای جدید، مس خالصتری دارند.
دومین نکته اینکه گویا مشهد و مسگرانش سرآمد هستند. او میگوید: مشهد قطب تولید ظروف مسی است، خلاف باور خیلیها که فکر میکنند مسگری تنها متعلق به یزد، کرمان و اصفهان است. ما از همین شهرها هم مشتری داریم؛ مشتری کاسب که تولیدات ما را سفارش میدهد و در آن شهرها میفروشد.
حسنآقا هنر مسگری را متأثر از استعداد و سابقه کار میداند و میگوید: هرچه مسگر چکش بیشتری زده باشد، کارش ظرافت بیشتری دارد. از طرفی به خلاقیت خود فرد هم بستگی دارد.
بعضی از مشتریها که کارهای قدیمی را میآورند، باعث تعجبمان میشود، چون خیلی هنرمندانه است؛ کارهایی مثل سینی، مجمعهای کنگرهدار یا آفتابه و لگنهای قدیمی که میآورند تا ما سفید یا تعمیر کنیم. در آخر باید بگویم که مسگری کار هر کسی نیست. کسی نمیتواند در چندروز و چندماه استادکار شود و حداقل باید پنجسال شاگردی کند.
زمان استراحت استادکار دیگر میرسد و فرصت گفتوگوست. لبههای کفی دیگ را با انبری مخصوص حالت میدهند، طوریکه دندانهدندانه شود و هر لبه دندان، یکی پس و یکی پیش باشد. لبههای چنبره (دیواره دیگ) را هم به همین شکل حالت میدهند و درنهایت دندانههای دیواره و کف دیگ در هم کلاف میشوند و با ضربه چکش به خورد هم میروند.
اینگونه یک دیگ مسی یکپارچه تکمیل میشود. غلاممحمد حیدری استادکاری است که این دو لبه را با چکش یکی میکند. او ۵۷ سال دارد و از هفتسالگی وارد حرفه مسگری شده است.
وقتی کار خوب دربیاید و مردم راضی باشند، مسگر هم لذت میبرد
غلاممحمد درباره حرفه خانوادگیشان میگوید: پدر و پدربزرگم مسگر بودند و پسر من هم کارمان را ادامه میدهد. وقتی کار خوب دربیاید و مردم راضی باشند، مسگر هم لذت میبرد. دیگی که الان دست گرفتهام، ۱۱۰ کیلو مس دارد. در این دوره و زمانه کمتر کسی توانایی ساخت این دیگها را دارد.
بزرگترین پاتیلی که ساختهام، ۱۹۰کیلو مس داشت و برای رنگرزی بود. مثل همان دیگها را برای شُلهپزی در مسیر پیادهروی اربعین هم میبرند و ۷ هزار نفر را شُله میدهد. ساخت دیگهای بزرگ پنجروز و ساخت دیگهای ۱۱۰کیلویی دور روز زمان میبرد.
حالا نوبت محمد آشنا صاحب کارگاه است که تازه از استراحت عصرانه فارغ شده است. محمد آشنا متولد ۱۳۲۲ در دوران کودکی همراه خانواده از چناران به مشهد میآید. به قول خودش زمانیکه وارد شغل مسگری میشود، آنچنان تنوع شغلی وجود نداشته و این حرفه کارآمد و بهروز محسوب میشده است.
او شاگرد استاد حسن صفار میشود و چندسالی پیش او کار میکند. هجدهساله که میشود برای سربازی به تهران میرود و آنجا قبل از معرفی برای خدمت، با استاد مسگری آشنا میشود.
محمدآقا میگوید: جلو کارگاه ایستاده بودم و نگاه میکردم که استاد مسگری پرسید: بلدی؟ گفتم: بله. گفت: بیا بنشین. وقتی فهمید برای سربازی آمدهام، خوشحال شد، چون ساخت لوازم مسی ارتش برعهده او بود. برای من هم بد نشد؛ چون اینطوری هم مسگری کردم و هم سربازی را تمام کردم.
سربازی که تمام شد، همانجا ماندم و درمجموع هفتسال تهران بودم. سپس به مشهد برگشتم و چندسال در کارگاه دیگران کار کردم تا اینکه در کوی طلاب مغازه گرفتم. بعداز دامادشدن، دور فلکه حضرترضا (ع) در گاراژ «ایران-بنز» کارگاه برپا کردم. بعداز طرح تخریب فلکه به این کارگاه در خیابان سرخس آمدم و از همان سال تا الان اجارهنشین همینجا هستم.
محمدآقا دیگر مثل گذشته قدرت بدنی آنچنانی ندارد و بیشتر با بودنش و راهنمایی دیگران کار را پیش میبرد. هشتفرزند دارد که سه تا از آنها پسرند. پسرهایش همگی شغل پدر را دنبال کردهاند و در همین کارگاه مشغول هستند.
محمد استادتمامِ مسگری است و پساز هفتادسال تجربه بهنوعی در کار خودش یگانه است، از ساخت دیگ، قِلفت و تغار بگیر تا پاتیل و هرآنچه از مس ساخته شود. البته که تخصصشان بیشتر ساخت ظروف بزرگ است. از همه جای ایران هم مشتری دارند؛ شمال و ارومیه، قم و کاشان، یزد و اصفهان و کرمان.
خیلیها هم دهانبهدهان دنبال نشانیشان میگردند؛ بهویژه عربهای عراقی که از موکبهای ایرانی نشانی سازنده دیگهای مسی را میگیرند. درآمدشان بد نیست، چون شغل خانوادگی آنهاست و تاحدود زیادی هم در انحصار خودشان است.
طبق گفته او شغل مسگری خیلی شلوغ نیست و شاید در مشهد فقط بیستنفر اینکاره باشند، اما بین آن بیستنفر و شاید در ایران، «کارگاه آشنا» نام آشنایی است. جزو معدود تولیدکنندگانی هستند که دیگ و پاتیل در اندازه بزرگ میسازند.
محمدآقا میگوید: مسگری خیلی بهتر از شغلهای قدیمی دیگر دوام آورده است. در این سالها گاهی کسادی و گاهی رواج داشت، اما هیچگاه به کلی از رونق نیفتاد. همه رقم ظرفی تولید شد، ولی هنوز مردم به ظرف مسی توجه دارند. شغل پردرآمدی نیست، اما اگر با مردم روراست باشی و درست کارکنی، زندگیات میچرخد.
اگر درآمدت را حرام نکنی برکت دارد؛ مثلا اینکه کار ترکدار و شکسته دست مردم ندهی، یا مثلا در لبه دیگ بهجای سیم مس، مفتول آهن بگذاری. این شغل با زحمت، اما درآمدش حلال و بابرکت است.
محمدآقا درباره اینکه سرتاپای دیگ را چکشکاری میکنند، توضیح میدهد و میگوید: چکش که میزنند، هم دیواره دیگ را زیبا و طرحدار میکند و هم باعث استحکام آن میشود. مس تا وقتی چکش نخورده، نرم و حالتپذیر است. اما بعداز چکشخوردن حالت خودش را حفظ میکند و سفت میشود. هر ظرف مسی از دو قسمت دیواره و کف تشکیل شده است.
به کفی گِرده میگویند و دیواره ظرف هم نوردی است. البته گاهی در هم دارد. بعد از اینکه فرم ظرف را درآوردند، برای اینکه کف و دیوارهها صاف شود، همه آن دوباره چکشکاری میشود که به آن «چیدن» میگویند و به چکشزننده «چیدهکار» میگویند.
طبیعت مس گرم است و خیلی از امراض را دور میکند؛حتی کسی که با مس کار میکند، کمتر بیمار میشود
او درباره خاصیت ظروف مسی هم میگوید: ما معمولا دچار سرماخوردگی و آنفلوآنزا نمیشویم و در دوره شیوع کرونا هم به این بیماری مبتلا نشدیم. خاصیت غذای طبخشده در مس هم به لایه سفید قلعی آن برمیگردد که خیلی برای بدن مفید است. در منزل بیشتر ظرفهایمان مسی است. ظرف بلوری و چینی هم داریم، اما بیشتر از بشقابها و کاسههای مسی استفاده میکنیم.
درباره انواع دیگ سؤال میکنم؛ چه بهتر که فردی با این سابقه توضیح بدهد. محمدآقا میگوید: دیگهایی که بهشکل قیف هستند، برای گلاب است. گلاب در هیچ ظرفی مثل مس خوب به عمل نمیآید.
مس خصلتی دارد که چیزی به طعم و رنگ گلاب و غذا اضافه و از آن کم نمیکند و مواد اولیه هر طعم و خصوصیتی که دارند، همانطور حفظ میشوند. ظرف شُله باید مسی باشد؛ چون باید چُنبه بخورد و ته نگیرد. باید مس باشد تا نچسبد و از دیواره دیگ هم لایهای کنده نشود و به غذا برود.
پاتیل نیمدایرهای صاف، صیقلی و قطور هم برای سوهانپزی استفاده میشود. مایه سوهان آنقدر سفت است که فقط با دستگاه هم میخورد و پاتیل آن باید قطور و محکم باشد تا زیر فشار آهن همزن مقاومت کند. در ظروف آهنی یا جنس دیگر سوهان خوب درنمیآید و فقط باید مس باشد.
پاتیلهای دهانگشاد کمعمقی هم برای حلواپزی و سمنو ساخته میشود. حلوا و سمنو در دیگهای دیگر سیاه میشود و رنگ خوب و سرخی ندارد. دیگ نُقلپزی هم مسی است؛ چون مایه کشدار آن به دیوار دیگ نمیچسبد.
کارگاه درحال تعطیلشدن است. بار وانت تکمیل میشود و به مقصد شاهرود، سمنان و سپس قم حرکت میکند. علی آشنا ۴۷ سال دارد و بعد از پدر، بزرگتر کارگاه است. در مدت حضور ما در کارگاه او مشغول پاسخگویی به سفارشها و مشتریهاست.
علی تقریبا از چهارسالگی در کارگاه رفتوآمد داشته است و از آن سن با این حرفه آشنا میشود. البته به قول خودش از سال ۱۳۸۱ بهصورت رسمی کار را دنبال میکند.
او درباره خصوصیت کارشان میگوید: کار ما انحصاری و خاص خودمان است و شکر خدا مشتریهای خوب و بااخلاقی داریم. مسگری هنری است گسترده و بزرگ با تولیداتی متنوع؛ حتی پدر من با اینکه استادتمام است، هنوز نمیتواند بعضی چیزها را بسازد و از ابتدا کمتر سراغ تولید آنها رفته است.
درواقع در همین شغل هم هرکس تخصص خودش را دارد. کار ما بیشتر ساخت ظروف بزرگ آن هم به شیوه سنتیاست. البته که دیگ و قابلمه کوچک هم زیاد تولید میکنیم. وسایل کار ما در اصل به یک چکش و سندان محدود میشود. ما در کارگاهمان ماشینآلات نداریم و همهچیز با دست فراهم میشود.
علیآقا در رشته صنایع چوب تحصیل کرده است، اما حالا با فلز مس هرچه بخواهد تولید میکند. در این سالها هم وسایل مخصوصی را به سفارش افرادی ساخته است؛ از دستگاهی برای جذب آب در کویر بگیر تا دستگاه گلابگیری مخصوص. گویا علیآقا اولین کسی بوده که پس از سالها دوباره سراغ ساخت قابلمههای کوچک مسی میرود و پس از ساخت آنها بقیه نیز همین کار را دنبال میکنند.
او میگوید: اوایل دهه۸۰، وقتی شروع به ساخت قابلمههای کوچک کردم، بعداز مدتی، همه مغازهها از این قابلمههای کوچک پر شد و مشتریهای بسیاری پیدا کرد. قبل از این گویا قابلمههای کوچک قدیمی فراموش شده بود و آنها را جایی نمیدیدم. ساخت این قابلمههای کوچک آنقدر رونق گرفت که روزی دویستعدد تولید میکردیم و تا یک هفته بعد هم سفارش ساخت داشتیم.
حسین، برادر کوچکتر، ۴۴سال دارد و بهدلیل اینکه دستش آسیب دیده، بیشتر در قسمت مشتریان و فروش فعال است. او میگوید: پدرم آنقدر شناختهشده است که تولیدات این کارگاه نیاز به هیچ تبلیغی ندارد.
بیتعارف بگویم که پدرم در ایران تک است و هیچکس دیگهای بزرگ و چنین تولیداتی را نمیسازد. ظرفهای کوچک راافراد بسیاری میسازند، اما همین که صحبت از دیگ و پاتیل بزرگ شود، نشانی کارگاه آشنا را میدهند. البته موضوع فقط کیفیت کار نیست و اخلاق هم مهم است.
وزن دیگ را حتی یک گرم بیشتر نمیزنیم و سعی بر انصاف داریم؛ مثلا بعضی وقتها ظروفی را برای تعمیر میآورند که با توصیه پدر اجرت کمی میگیریم. پدرم خیلی مقید است که نانمان طیب و طاهر باشد و بهخاطر همین هم برکت دارد.
* این گزارش دوشنبه ۲۵ دیماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۶۳ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.