حمیده صفائی- سمیرا منشادی| آنقدر فیلم قدیمی است که گاهی یک خط باریک از روی آن رد میشود. تصاویر آن در گذر زمان به رنگ قهوهای تغییر کرده، اما محتوایش آنقدر دلچسب است که سبب میشود چندینوچندبار تماشایش کنیم.
در کنار پرچمهایی که نوشته «ستاد پشتیبانی جنگ» و آرم سپاه را دارند، صندوقهای شیشهای و فلزی روی میز قرار داده شدهاند. پیرمردی در همان ابتدای فیلم با کلاه سفید حج که به سر دارد و با دستان چروکیدهاش اسکناسی را داخل صندوق میاندازد.
در صحنهای دیگر، خانمهایی بهردیف نشستهاند که در مقابلشان چرخهای خیاطی ژانومه قرار دارد؛ یکی میبرد و دیگری میدوزد. در تصاویر دیگر النگوها و انگشترهای طلایی دیده میشود که در کنار هم قرار گرفتهاند. پایانبخش فیلم هم مردانی هستند که با سربند قرمز و سبز «یامهدی (عج) ادرکنی» و «یازهرا (س)» لباس جنگ به تن کردهاند تا برای حفظ آبوخاک کشور در مقابل دشمن تمامقد بایستند.
این حالوهوای مردم ما در طول هشت سال دفاعمقدس بوده است که بارها از والدینمان شنیدهایم؛ خاطراتی که مادرانمان از جمعشان در مساجد یا مدارس میگفتند. روزگاری که قند میشکستند، آبمیوه میگرفتند، خیاطی میکردند و.... کمکهایی که در استان خراسان در نهایت در ستاد پشتیبانی منطقه ۴ واقع در چهارراه لشکر جمع میشد و بهدست رزمندگان میرسید. مکانی که روزگاری انبار شرکت مینو بود و از دهه ۶۰ در اختیار ستاد قرار گرفت. پس از پایان جنگ نیز به مالکان دیگری واگذار شد.
وقتی در مقابل ساختمان ستاد پشتیبانی میایستیم، دیگر خبری از آن ساختمان قدیمی با پنجرههای چوبی و هیاهوی مردمی نیست. در طول هشت سال دفاعمقدس کمکهای مردمی را از سراسر استان خراسان بزرگ جمع میکردند و به این نقطه میآوردند تا پس از دستهبندی به جبهه بفرستند. اما حالا سالهاست جای آن اتاقهای تودرتو را که دفتر پشتیبانی بودند، مطب دندانپزشکی و نمایشگاههای خودرو گرفته است. در انبارهای پشت نیز بهجای آن بسته بندیها خودروهای نمایشگاه قرار دارند.
حسین آذرنیوا، رئیس پشتیبانی جنگ در استان خراسانرضوی در زمان جنگ که از همان ابتدا مدیریت این مکان را برعهده داشته، بهترین راهنمای ماست تا با فعالیتهای این مکان در آن دوران آشنا شویم.
او با اشاره به اینکه با آغاز جنگ تحمیلی کمکم متوجه کمبودها شدیم، میگوید: آنهایی که به جبهه میرفتند، متوجه شدند رزمندگان به چه چیزهایی نیاز دارند که تهیه آن در زمان اندک خیلی آسان نیست. بهعنوان مثال، اولین گروه دیدند تهیه نان در خط مقدم مشکل است و به همشهریانشان گفتند برای نان مشکل داریم. آنها نانهای محلی میپختند و به جبهه میفرستادند تا اینکه توانستیم نانواییهای سیار را به کمک صنف خبازان در جبهه برپا کنیم.
انگار مادران دوست داشتند هرچه خودشان در خانه استفاده میکنند، برای فرزندانشان هم بفرستند. تهیه دیگر مایحتاج مانند قند و چای، کمپوت و ترشی و... جزو دیگر کارهایی بود که کمکم بینشان رایج شد. برای بستهبندی این اقلام و ماندگاریاش، گروه خواهران در انبار خیبر آخر سیمتری طلاب فعالیتشان را آغاز کردند. آنها در آنجا رب، کمپوت و ترشی میجوشاندند و کنسروی میکردند تا ماندگاریاش بیشتر شود، سپس به جبهه میفرستادند.
این همبستگی و همدلی به خوردوخوراک و پوشاک ختم نشد؛ از همان ابتدا هرکه هرچه داشت، بیدریغ برای جبهه میفرستاد؛ از پول و طلا گرفته تا یک بلیت اتوبوس.
آذرنیوا مکثی میکند و ادامه میدهد: یکی از بچههایی که پای صندوق ایستاده بود، برایم تعریف کرد خانمی به صندوق کمک کرد، اما متوجه نشدم چه چیزی در صندوق انداخت. صدایش زدم و پرسیدم مادرجان چه چیزی انداختی؟ نگاهی به صورتم کرد و گفت من چیزی ندارم که بخواهم به رزمندگان کمک کنم، اما بلیت اتوبوسی را که قرار بود از حرم تا خانه بروم، دادم و خودم پیاده به خانه میروم.
خانم دیگری هم که گردنبندش را داخل صندوق میاندازد، صدا میزنند تا بیاید رسید بگیرد. نگاهی میکند و میگوید برای فرزندم که به جبهه فرستادمش، رسید نگرفتم، برای این گردنبند رسید بگیرم؟
در کنار کمکهای خودجوش مردمی، همه اصناف پای کار آمدند و متناسب با تخصصشان کمک میکردند.
او توضیح میدهد: هر روز به یک کارخانه سر میزدیم و از اوضاع جبهه میگفتیم. کارخانهدارها از نظر مالی به ما کمک میکردند و اگر کارگرانشان میخواستند برای کمک به خط مقدم بروند، به آنها مرخصی ۴۵ روزه میدادند. در این مراودهها هم از نظر نیروی انسانی و هم مالی تأمین میشدند.
آذرنیوا که خودش قبل از ورود به سپاه تولیدی داشته و جنس کار بازار را بهخوبی میشناسد، ادامه میدهد: موتور سیکلت یکی از وسایلی بود که بیشتر از همه در جبهه استفاده میشد و بهدلیل استفاده زیاد خراب میشد و نیاز به افرادی بود که بتوانند تعمیرش کنند. برای همین، این صنف پای کار آمدند و دست در دست یکدیگر دادند و در طول جنگ یاریرسان رزمندگان بودند. آنها علاوه بر تهیه لوازم یدکی از بازار، در شهرهای مختلف خودشان به خط مقدم میرفتند تا خدمات موتوری را انجام دهند.
یکی از معاونان ستاد پشتیبانی که از همان ابتدای جنگ حضور داشته است و از سال ۱۳۶۱ به واحد پشتیبانی میآید، میگوید: مردم پای کار هشت سال دفاعمقدس آمدند و در این مدت همراه بودند. هر فردی که از منطقه برمیگشت، به اطرافیانش میگفت فلانچیز در منطقه کم است. در نتیجه دوستان و آشنایان تلاش میکردند آن کمبود را به کمک یکدیگر رفع کنند.
محمدعلی حاجیزاده با اشاره به اینکه ۹۰ درصد کمکهای مردمی به ستاد پشتیبانی جنگ واقع در چهارراه لشکرارسال و از آنجا توزیع میشد، ادامه میدهد: ۱۰ یگان رزم داشتیم و براساس آمار پرسنلی امکانات را تقسیم میکردیم. برخی مردم کمکهایشان را همینجا میآوردند. عدهای نیز کمکهایشان را به مساجد محله میدادند. روزهای جمعه یا راهپیمایی که بود، صندوقها را در مسیر میچیدیم.
به اینجای حرفش که میرسد، بغضی در گلویش جا خوش میکند، نگاهی به من میاندازد و ادامه میدهد: فکر نکنم دیگر آن روزها تکرار شود. روز جمعه صندوقها را از میدان شهدا تا حرم میچیدیم. آخرین صندوق را جلو بست بالاخیابان گذاشتیم.
همانجا ایستاده بودم. بلندگو را روشن کردم که دیدم پیرمرد فقیری که گدایی میکرد، عصازنان بهسمت ما آمد. با خودم گفتم این حتما برای گدایی بهسمت ما میآید. سلامی کرد و هرچه پول خرد داشت، روی صندوق گذاشت. او گریه میکرد و گفت همینقدر بیشتر ندارم، این باشد برای سربازان. او با آن وضعیتی که داشت، همه پولش را در صندوق ریخت.
حاجیزاده به اینجای حرفش که میرسد، بغضش میترکد، دیگر اشک امانش نمیدهد و شروع میکندبه گریهکردن.
او توضیح میدهد: در ستاد پشتیبانی کمتر از بیست نیروی کادری خدمت میکردند، اما هر روز شاهد دویستسیصد نیروی مردمی بودیم که برای کمک میآمدند. فرقی نداشت مردم عادی بودند یا گروههایی که از ادارات مختلف یا اصناف برای کمک به ما میآمدند.
ولی الله افخمیراد که اکنون مدیرعامل سازمان عمران کرمان است، از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۷۴ مدیرکل صنایع استان خراسان بزرگ و یکی از افراد پایه جبهه بوده است. او طی چهار سال هر ماه اتوبوسی از مدیران را برای بازدید به جبهه میبرده است. این کار خودجوش یعنی ساماندهی و بازدید مدیران صنایع کوچک و بزرگ استان خراسان که بهگفته او، با استقبال خوب مدیران همراه بوده است.
افخمیرادمیگوید: کمکهای مالی مدیران صنایع در سراسر دوران جنگ محسوس بود. از آنجایی که خراسان قطب کارخانههای موادغذایی است، در طول دفاعمقدس سهم بزرگی در تهیه و ارسال اقلام موردنیاز رزمندگان داشت.
اما آنها با رفتن به جبهه و آشنایی نزدیک با فرماندهان و رزمندگان و قرارگرفتن در آن حالوهوای معنوی، شوروحال خوبی برای ارائه خدمت پیدا میکردند. این رفت و برگشت با اتوبوس حدود ۱۰ روز بود.
او ادامه میدهد: بازدیدمان از رزمندگان خراسانی تیپ ۲۱ امامرضا (ع)، ۵ نصر و... بود. در آبادان یا اهواز مستقر میشدیم. در آنجا فرصتی بود که مدیران صنایع با فرماندهان و رزمندگان و درخواستهایی که داشتند، از نزدیک آشنا میشدند.
همین آشنایی نزدیک با خواستههای رزمندگان سبب میشد مدیران، تولیدهای کارخانههایشان را بر اساس نیازهای رزمندگان تغییر دهند. بهعنوان مثال، حجم تولید موادغذایی، مدت ماندگاری، نوع بستهبندی، نحوه ارسال و... را بر اساس نیازهای رزمندگان تغییر میدادند.
افخمیراد میگوید: با کمک مالی مدیران صنایع استان خراسان، کارخانه یخی در سهراهی جفیر اهواز ساخته شد و در سال ۱۳۶۵ به بهرهبرداری رسید. همچنین، کارخانه نان، کیک و کلوچه ساخته شد. مدیریت این کارخانه ها، اعزام نیروی کارگر و مهارتی بهعهده مدیران خراسانی بوده است.
یکیدیگر از اقدامهایی که با کمک مدیران صنایع خراسان بزرگ انجام شد، کمک به ساختن اردوگاهها ازجمله اردوگاه شهید چراغچی بود.
در کنار کمکهای مالی مدیران صنایع، بدون شک بودن نیروهای تخصصی برای انجام برخی کارها ضروری بود. یکی از افرادی که در زمینه ساماندهی و اعزام نیروهای تخصصی به جبهه فعالیت مستمری داشت و خودش هم در پایان جنگ تحمیلی در کنار نیروهای تخصصی حضور داشت، محمدحسین نیازمند، رئیس سابق صنف، عضو هیئتمدیره و اتحادیه تعاونی باتریسازان بوده است. او تا دو سال ساماندهی و اعزام نیروهای تخصصی را بهصورت غیررسمی برعهده داشت تا بسیج اصناف در سال ۱۳۶۳ تشکیل شد.
او با شروع جنگ تحمیلی بهعنوان نیروی داوطلب جهادی راهی جبهه میشود. نیازمند میگوید: نزدیک آمدنم به مشهد بود. کاتیوشایی را به خط مقدم آورده بودند و قرار بود برای تعمیر به تهران ببرند. در حال نگاهکردن بودم که یکی از مشتریهای مغازهام مرا دید و کلی از کارم پیش فرمانده تعریف کرد. شروع به تعمیر کاتیوشا کردم. هنگامی که تعمیر شد، گفتند لطف بزرگی در حقمان کردی. اولین جرقه در ذهنش برای اعزام نیروی تخصصی زده میشود.
بار دوم برای عملیاتی قرار بود به خط مقدم بروند که استارت اتوبوس خراب میشود و متوجه میشود نیروهای پشتیبانی تا بعدازظهر برنمیگردند. اینجاست که او مصمم میشود برای ساماندهی نیروهای تخصصی اقدام کند. اما این کارش دو سال زمان میبرد، زیرا مسئولان معتقد بودند نمیشود اعزام نیروی رزمنده را از نیروی تخصصی جدا کرد. قبل از شروع عملیات والفجر ۳، فرمانده وقت به نیروها میگوید اگر کمبودی وجود دارد، بگویید آن را رفع کنیم. نیازمند در آنجا ایدهاش را مطرح میکند و فرمانده میگوید ما نیروی دائم میخواهیم.
نیازمند میگوید: به فرمانده قول دادم که نه بودجه برای ساخت از آنها بخواهیم و نه در تأمین نیرو برایشان کوتاهی کنیم.
فرمانده، زمینی را در ایلام برای تعمیرگاه تخصصی در اختیارش قرار میدهد و نیازمند با ارتباطهایی که با مشهد میگیرد، برای ساخت اقدام میکند. او میگوید: دو سال طول کشید تا بسیج اصناف شکل گرفت، اما در طول این دو سال اعزام نیروی تخصصی را بهصورت غیررسمی بهعهده داشتم.
او برایمان از وجود نیروهای تخصصی و نقش آنها تعریف میکند: در عملیات کربلای ۵ تعداد زیادی خودرو نیاز به تعمیر داشت. هنگامی که موضوع را به انجمن اسلامی اصناف گفتم، در همان جلسه سی تعمیرکار اعلام آمادگی کردند. خیلی زود توانستیم خودروها را تعمیر کنیم و به خط برگردانیم.
نیازمند یادی هم از درگذشتگان اصناف مختلف که در آن زمان بسیار فعال بودند، میکند و میگوید: مرحوم قاضی و غلامپور رئیس صنف خدمات موتوری، نصیری و جراحزاده رئیس صنف آرایشگران، صنعتی رئیس صنف کفاشان، راسخی رئیس صنف تراشکاران، ذبیحا... کشتگر رئیس صنف نانوایان و بسیار دیگر، همکاری صمیمانهای در طول هشت سال دفاعمقدس داشتند.
محمدصادق سپهری از صنف خدمات موتوری فعالیت زیادی در پشتیبانی و تأمین نیروی تخصصی داشته است. در گفتوگویی که با او داریم، میگوید: فراموشی دارم و زیاد از آن روزها بهیاد ندارم. او مانند سایر نیروها ۱۵ روز مشهد بوده است و ۴۵ روز در جبهه. بهگفته خانوادهاش همان پانزده روز هم که برای تأمین و هماهنگی نیروها و همچنین تأمین قطعات و لوازم به مشهد میآمده، همه فکر و ذهنش در خط و پیش کارش بوده است. خدمتکردن به رزمندگان را واجب میدانسته و لحظهای از این امر فروگذار نکرده است.
احمد کشتگر، پسر ذبیحالله کشتگر، رئیس صنف نانوایان، با آنکه سنوسالی ندارد و متولد سال ۱۳۵۳ است، یکبار بهعنوان رزمنده در جبهه حضور داشته است. او میگوید: ما یک خط قبل از خط مقدم نانوایی داشتیم. تعداد نانی که هر روز پخته میشده، بسته به یگانی که نانوایی در آن حضور داشته، متفاوت بوده است. هنوز هم نانواییهایی که مشهدیها در حمیدیه، شوش، خرمشهر و... ساخته بودند، هست.
صنف نانوایان ۷۴ شهید تقدیم نظام کرده است.
محمد طیرانی رئیس سابق صنف پروفیلسازان بوده و چندین نوبت بهعنوان رزمنده و پنجبار بهعنوان نیروی پشتیبان در جبهه حضور داشته است. هنگامی که بهعنوان پشتیبان به جبهه اعزام میشده، نیازها را بررسی میکرده و هنگام برگشت بهدنبال تأمین آنها بوده است.
او عضو فعال انجمنهای اسلامی اصناف بوده است. طیرانی میگوید: حاجآقا نیازمند با انجمن اسلامی تماس میگرفت و درخواست نیرو میکرد. ما هم در تأمین نیروی متخصص بخش خودمان فعالیت میکردیم. صنف آنها در ساختن، تجهیز و تعمیر در و پنجره اردوگاههای امامرضا (ع) و شهید چراغچی نقش داشتهاند.
او میگوید: میخواستند اردوگاه امامرضا (ع) و در برههای دیگر اردوگاه شهید چراغچی را برای رزمندگان بسازند. از طرف صنف رفتم و نیازها را برآورد کردم. بهطورکلی جوشکاری، ساخت و حمل در و پنجره از مشهد تا اردوگاه بهعهده خودمان بود. در طول دوران دفاع مقدس حدود ۱۰۰۰ نیرو از این صنف اعزام شدند و ۳۵ شهید تقدیم انقلاب اسلامی شده است.
*این گزارش سهشنبه ۴ مهرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۳۷ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.