بعضی چیزها در زندگی برکت عجیبی دارد، مثل مهریهای که سیدحسن حسینی به همسرش داد؛ یک طبقه از منزلش که بعدها تبدیل به حسینیه شد و روزبهروز رونق گرفت. سالها از آن زمان میگذرد و حالا نام «بیتالعباس (ع)» هم برای خانوادههای کمبضاعت آشناست، هم برای زائران و هم کارتنخوابهایی که از همه جا رانده شده و به آخر خط زندگی رسیدهاند.
هر کس وصف این مجموعه و فعالیتهایش را میشنود، دهانش به تعجب از این همه خیر و برکت بازمیماند. چهاردیواری ساده و کوچک، اما جریانسازی که حالا دهها نفر از بانوان محله را کنار هم جمع کرده است.
با کمک خدمتگزاران، دختران کمبضاعت محله را شناسایی میکنند و برایشان جهیزیه فراهم میکنند، سیسمونی درست میکنند، شب یلدا سبدهای میوه دست به دست میچرخد و... از همه مهمتر، خادمان این خانه برای آدمهای بهآخرخطرسیده از اعتیاد، مسیر جدیدی باز کرده و کمک میکنند دوباره متولد شوند. همه این کارها به برکت مهریه عروسی سیدهزهرهقاسمزاده انجام میشود.
خانه بی بی زهره یکی از شناختهترین منازل در محله رده است. کافی است نام بی بی به زبانتان بیاید تا اهالی و کسبه، شما را به کوچه شهید بابا نظر ۶ هدایت کنند.
حسینیه در ایام آخر صفر، کاربری متفاوتی دارد و آماده میزبانی از زائران میشود. همسایهها مثل همیشه بی بی را تنها نمیگذارند. هرکس به سهم خود میکوشد قدمی برای میهمانان بردارد؛ یکی با شستن لباس، دیگری با اتو کشیدن، برخی با پخت غذا.
همه آنهایی که بی بی را از آغاز کار تا به حالا یاری کرده اند، حالا هم آماده اند تا سینیهای چای را بین زائران ا زراه رسیده بچرخانند، سفره پهن کنند و تمام قد میزبان باشند. این حسینیه ماجراها و روایتهای بسیاری دارد.
یکشنبههای هر هفته، دهها نفر از بانوان فعال در حسینیه یا به قول خودشان خادمان گرد هم جمع میشوند. سرگروههای کارگروه آموزش، ازدواج آسان، فرهنگی، ورزشی، مذهبی، زیارت، تحقیق و مددکاری، برنامههای خود را توضیح میدهند.
بعد همه با هم برای اجرای برنامهها همفکری میکنند. بی بی زهره بانی همه این تشکیلات است و در نقش راهبر صحبتها را میشنود، گزارش کار میخواهد و با صحبتهای انگیزشی خود میکوشد همه را به کارهای بیشتر تشویق کند.
بی بی هر وقت حرف میزند، نام خادمان بیت العباس (ع) را به زبان میآورد و خوشحال است کنار آنها کار میکند و بیشتر از این شادمان است که این اتفاقها در زندگی همه آنها رقم خورده است. میگوید: ما آدمهای خوشبختی هستیم که خدا این همه به زندگی ما عنایت داشته است.
بعد شروع میکند به تعریف ماجرای پا گرفتن این مجموعه تا رسیدن به امروز؛ «۱۰ سال در تشکلی مردمی به نام همیاران سلامت روان، مشاور خانواده بودم. مدتها قبل، همسرم طبقه همکف ساختمان را به عنوان مهریه به من داد.
فکر کردم چه استفادهای از آن میتوانم بکنم که به نفع مردم باشد. آن سالها روضه هفتگی داشتم. یک روز به بانوان حاضر در مراسم اعلام کردم که میخواهم با کمک آنها یک تشکل دایر کنم و کارهای مذهبی و فرهنگی انجام بدهیم. آنها اعلام آمادگی کردند. باورم نمیشد که این همه استقبال کنند.»
کار خیر همیشه جیب پر پول نمیخواهد؛ گاهی با نذر مهارت و هنر میتوان از نیازمندی دستگیری کرد، گاهی هم با نذر وقت. همه اینها در مجموعهای که به نام بیت العباس (ع) نام گذاری شد، اتفاق افتاد. بی بی زهره ماجرا را دوباره به نقطه شروع بر میگرداند و تعریف میکند: جرقه کار از همان زمان در محله خورد.
طبقهای که از آن نام میبرم، واحد مسکونی بود و چند اتاق داشت. ابتدا با برگزاری مراسم مذهبی شروع کردیم. بعد از آن تصمیم گرفتیم برنامههای آموزشی را هم در دستورکار قرار دهیم. ابتدا مهد قرآن را دایر کردیم. بعد هم دیگر کلاسهای آموزشی همچون مهارتهای زندگی، همسرداری، کیف بافی، خیاطی، میوه آرایی به مجموعه اضافه شد.
همه کسانی که در این محدوده زندگی میکردند، میدانستند هم آسیبهای اجتماعی در این محله زیاد است و هم تعداد نیازمندان. آنها تصمیم گرفتند نیازمندان واقعی را شناسایی و بعد به آنها کمک کنند.
بی بی تعریف میکند: ما یک قدم بر میداشتیم و خدا هزاربرابرش به ما کمک میکرد. هرماه صدها بسته معیشتی آماده میشد. خیلیها از صبح تا نیمههای شب مشغول آماده سازی بستهها بودند و بعد هم در کار تقسیم آن کمک میکردند. این روند هنوز هم ادامه دارد.
هرچه میگذشت، آبرو و اعتبار بی بی در محله چندبرابر میشد و کسی از کمک دریغ نمیکرد. بی بی با کمک کسبه محله، تعدادی چرخ خیاطی و اتو خرید و بعد هم شروع به کارآفرینی کرد.
میگوید: خیر و برکت در این کار هم زیاد بود. بعدها یک کارگاه خیاطی و اتوکشی دایر کردیم. اکنون دهها نفر را برای کار به کارگاههای مختلف همچون چرم دوزی، کیف دوزی، عطر پرکنی میفرستیم. البته این را هم بگویم که پاییز و فصل برداشت محصول زعفران نزدیک است و ما هر سال، پانزده پایگاه پاک کردن زعفران دایر میکنیم.
بی بی تعریف میکند: از سال ۹۳ ما ۲۲۰ بانوی سرپرست خانواده را شناسایی کرده و آنها را تحت پوشش خود قرار دادهایم، تا اینکه همکاری مان با کمیته امداد امام خمینی (ره) آغاز شد. مسئولان کمیته امداد به ما پیشنهاد کردند ۳۸۰ مددجوی کمیته امداد در این محدوده را تحت پوشش خود بگیریم.
ما هم پذیرفتیم و خانوادههای نیازمندی که همگی سالمند بودند عضو زیرمجموعه ما شدند. اما دیدیم که برای این مددجویان نمیتوانیم برنامههای آموزشی و اردوهای فرهنگی و زیارتی برگزار کنیم. به همین دلیل از آنها خواستیم که پرونده این افراد را از ما بگیرند و به جای آنها پرونده زنان سرپرست خانواده را به ما بدهند.
او ادامه میدهد: ازآنجاکه ما یک تشکل ویژه بانوان هستیم، مسئولان کمیته امداد قبول کردند که ما به جای خانوادههای سالمند، حدود ۱۲۰۰ سرپرست خانواده ایتام و محسنین کمتر از پنجاه سال را تحت پوشش خود قرار دهیم. هم زمان تیم تحقیقاتی ما اقدام به بررسی دقیق وضعیت تک تک این خانوادهها به صورت میدانی کرد. هدف تیم ما این بود که دریابیم آنها دقیقا چه نیازهایی دارند.
بی بی یکی از اقدامات باارزش مجموعه خود را «کمک به آسمانی ها» عنوان میکند؛ افرادی که به دلیل درگیری با اعتیاد، خانه و زندگی شان را از دست داده و به جای آن، خیابان را سرپناه خود قرار داده اند.
آن طور که بی بی کارها را بین بانوان تقسیم کرده، هر کسی مسئول یک بخش است. یکی از رموز اصلی موفقیتش نیز همین است که توانسته یک تیم همدل گرد هم جمع کند، تیمی که کار در این مجموعه نه تنها برایشان آورده مالی ندارد، بلکه به قول خودشان، مدام مجبورند گنجههای خانه خود را برای کمک به نیازمندان و زوجهای جوان بتکانند.
با وجوداین روزهای هفته به دو بخش برای آنها تقسیم میشود؛ روزهایی که در بیت العباس (ع) حضور دارند و روزهایی که به فکر این مجموعه و کارهای آن هستند. مرضیه احمدی یکی از خادمان بیت العباس (ع) است که بین اتفاقهای مختلفی که پیش آمده است، حس شیرین رساندن دو جوان به هم رااز خاطر نمیبرد.
تعریف میکند: ماجرا مربوط به دختری است که نامادری اش، چون توان تهیه جهیزیه نداشت، میخواست او را به عقد مرد سالخوردهای درآورد؛ این در حالی بود که آن دختر یک خواستگار جوان هم داشت که به هم علاقهمند بودند.
وقتی ما این موضوع را متوجه شدیم، همه بانوان را بسیج و یک جهیزیه کامل برای آن دختر تهیه کردیم. در ادامه با کمک یکی از خیران، یک منزل مسکونی برای این زوج رهن و اجاره کردیم. همه از این جریان خوشحال بودند.
ماجرا وقتی قشنگتر شد که همه برای رنگ آمیزی منزل و چیدن وسایل بسیج شدیم. مراسم عقد در همین بیت العباس (ع) برگزار شد. یادآوری گریههای شوق آن زوج هنوز هم چشمهای مرضیه خانم را نمناک میکند.
چراغ آشپزخانه بیت العباس (ع) دست کم دو روز در هفته روشن است و در آن غذا طبخ میشود. فاطمه عبداللهی سرآشپز است و دست پختش زبانزد. آشنایی فاطمه خانم با این مجموعه از سال ۱۳۹۳ کلی حال و هوایش را تغییر داده است.
تعریف میکند: پیش از آن من به واسطه یک شوک عصبی، منزوی و افسرده شده بودم و حتی برای درمان تا تهران هم رفتم. یک روز اتفاقی برای روضه آمدم منزل بی بی جان و بی بی گفت میخواهد یک مؤسسه دایر کند و از همه حاضران برای مشارکت دعوت کرد.
من نیز مانند بسیاری دیگر از بانوان به عنوان یک عضو دائم به اینجا آمدم. پس از مدتی روحیه من به طور کامل تغییر کرد. حس کردم به دارو نیاز ندارم. قبلا هر روز دوازده قرص میخوردم. پس از مدتی با مشورت پزشک، داروها را کنار گذاشتم و از آن روز من آشپز بیت العباس (ع) شده ام.
روایتهای فاطمه خانم هم از این مجموعه کم نیست، اما یک موضوع، مو را بر تن او راست میکند، اینکه برخی کارتن خوابها برای ترک و بهبود میآیند حسینیه و سراغ بی بی را میگیرند.
این قسمت ماجرا را با آب و تاب بیشتری تعریف میکند: یک روز وقتی به حسینیه میآمدم، بیرون از اینجا، جوانی را دیدم که با قامتی خمیده سربه زیر سراغ بی بی را میگرفت.
از او پرسیدم: با او چه کار داری؟ بدون اینکه سرش را بلند کند، پاسخ داد: میخواهم ترک کنم. رفتم داخل و ماجرا را به خانم قاسم زاده گفتم. او بیرون آمد و با هم صحبت کردند. جوان روز بعد در کمپ بستری شد. یک ماه بعد که پاک بیرون آمد، در کارخانهای که بی بی با مدیرش هماهنگ کرده بود، مشغول به کار شد. تازگی هم او را داماد کرده ایم. افراد بسیاری داریم که به زندگی برگشته اند.
خادمان حسینیه بیت العباس (ع) شامل گروههای مختلف سنی هستند. منیژه عامل یکی از خادمان جوان این مجموعه است که طی سه سالی که با بیت العباس (ع) آشنا شده است، هر روز از محله طلاب به اینجا میآید.
او این طور خودش را معرفی میکند: من کارم را با مددکاری آغاز کردم و حالا در کارگروه توانمند سازی زنان سرپرست خانواده مشغولم. منیژه خانم ادامه میدهد: از مهر سال گذشته برای ۲۴ نفر از بانوانی که سرپرست خانواده هستند، با وام بلاعوض و خرید چرخ خیاطی توانستیم کارآفرینی کنیم.
برخی چرخهای خیاطی را به خانه بردند و تعدادی نیز در همین جا مشغول به کا رند. برای چند نفر هم هماهنگ کرده ایم تا به زودی در یک آرایشگاه بانوان مشغول به کار شوند.
عباس آقا نزدیک به سه سال است که در مسیر کمک به کارتن خوابها با بی بی همراه است. عباس یک کارتن خواب بوده است و به خوبی درد آنها را حس میکند. تعریف میکند: خانواده ام توان مالی خوبی داشتند، اما معتاد که شدم، به کارتن خوابی افتادم و مجبور شدم آنها را ترک کنم. هفت ماه سرگردان و آواره بودم و بعد برای ترک به کمپ آمدم.
عباس آقا از اینکه خدا با او این همه رفیق است و آدمهایی مثل بی بی را در مسیر راه او میگذارد، خوشحال است و میگوید: چند باری بی بی را دیده بودم که کسی را برای ترک کردن به کمپ میآورد و گاهی هم غذا بین همه تقسیم میکند.
یک بار سر صحبت را با او باز کردم و طرحهایی را که برای ترک اعتیاد در ذهن داشتم، با او درمیان گذاشتم. بی بی به من گفت که بعد از بیرون آمدنم به بیت العباس (ع) بروم و صحبت کنیم. وقتی از کمپ خارج شدم، همین کار را کردم.
عباس آقا حالا با افتخار سرش را بالا میگیرد و میگوید: دوست داشتم حال خوبی را که دارم، جوان کارتن خواب و ضایعات جمع کن هم تجربه کنند. دلم به حالشان میسوخت. میدانستم باید یکی باشد که دستشان را بگیرد؛ بنابراین در این کار همراه بی بی شدم. خدا را شکر تا امروز ۴۸ نفر را از کارتن خوابی نجات داده ایم. شاید در ظاهر آمار کمی به نظر برسد، اما درواقع رقم بزرگی است.
عباس آقا میگوید: بی بی بین کارتن خوابها آشناست و همه او را میشناسند.
حیفش میآید ماجرای چند هفته قبل را تعریف نکند. ادامه میدهد: آن روز برای توزیع غذا به محدوده طبرسی شمالی رفته بودیم. بی بی به دلیل اعتمادی که به این افراد دارد، شیشه خودرو را بالا نمیدهد؛ حتی تلفن همراهش را داخل ماشین میگذارد.
آن روز وقتی از توزیع برگشت، متوجه شد تلفنش نیست. کارتن خوابها از اینکه این اتفاق برای بی بی افتاده بود، ناراحت شده بودند. در عرض چند دقیقه همه بسیج شدند و تا گوشی پیدا نشد، آرام نگرفتند.
آخر هم گوشی را آوردند و معذرت خواهی کردند. گوشی بی بی را شخصی برداشته بود که اولین روز حضورش در آنجا بود. کارتن خوابها تا وقتی مطمئن نشدند که بی بی از آنها ناراحت نیست، به عذرخواهی خود ادامه دادند.
بی بی و دیگر خادمان تدارک آمدن زائران آخر صفر را میبینند. البته هیچ چیز مانع نمیشود که آنها کارتن خوابها را فراموش کنند. به حسینیه نگاه میکنیم، به آدمهایی که مال و وقت و عمرشان را بی منت و بی هیچ چشمداشتی برای خدمت به دیگران میگذارند و تصمیم بخشش مهریه را به یاد میآوریم؛ چه تصمیم آخرت ساز و پر برکتی!