
حسن ریاحی رکورددار قهرمانی چرخ ورزش باستانی کشور است
از هرکس در خیابان رستمی بپرسید خانه پهلوان «حسن ریاحی» کجاست، فوری نشان میدهند. حتی پیش از نصب پلاک افتخار، همه خانه پهلوان محلهشان را خوب میشناختهاند. شهرتی که بههمین راحتیها به دست نیامده است. او از ۱۵ سالگی وارد گود زورخانه بهرامی در بالاخیابان شده و هنوز هم که در آستانه ۷۰ سالگی است، این گود را ترک نکرده است. پهلوانی که هشت دوره قهرمان چرخ ورزش باستانی کشور را در کارنامهاش دارد.
چرخی به جای لاتی
«با تشویقهای برادرم پا به زورخانه گذاشتم و بعد هم پشتکار خودم. اینکه چرا چرخ را انتخاب کردم هم داستانی دارد؛ یک روز در زورخانه پرسیدم فلانی که خیلی صاحب احترام است، چهکاره است؟ گفتند سفرهدار است. گفتم آن یکی دیگر چهکاره است که اینقدر جایگاه دارد؟ گفتند داش مشتی است. یکی دیگر هم بود که احترام خاصی داشت. پرسیدم او چهکاره است. گفتند قهرمان چرخ یا همان چرخی زورخانه است. دیدم مال و منال برای سفرهداری ندارم و از طرفی هم در ذاتم لاتی و داشی نیست. برای همین چرخی را انتخاب کردم تا در میان مردم صاحب ارزش و احترام شوم.»
«آن زمان کشتی از زورخانه جدا نبود و در گود زورخانه و روی زمینهای گلی کشتی هم میگرفتیم. حتی یادم است دستمالی را هم با خودمان میبردیم تا گلهای کف پایمان را پاک کنیم. البته الان دیگر اینطور نیست و تشک کشتی را از زورخانه جدا کردهاند و انواع و اقسام نامهای مختلف برای آن گذاشتهاند. آن زمان فقط کشتی پهلوانی بود و کشتی فرنگی و آزاد در کار نبود.
ورزش خدا و پیغمبری
«آنزمان زورخانهها دارای جایگاه ویژهای بودند و مردم زیادی برای شفای بیمارانشان به آنجا مراجعه میکردند. البته الان هم خیلیها به ما التماس دعا میگویند که البته این موضوع خالی از حکمت نیست چراکه تمام جملاتی که مرشد میگوید ذکر خدا و ائمه اطهار سلاما... هستند. زورخانهها خالی از غیبت و دورویی و خودخواهی است و در بدو ورود همان اول همه سر خم میکنند و وارد آن میشوند.
حتی جالب است برایتان اگر بدانید که همه با وضو وارد گود میشوند. این رسم هم از گذشته در زورخانهها بوده است یا قبل از نماز از گود خارج میشوند یا بعد از نماز وارد گود میشوند تا زمان ورزش با نماز اول وقت تداخل نداشته باشد. حتی هشت ضلع زورخانه نیز به نام به امام هشتم (ع) در نظر گرفته شده است. ورزش باستانی فقط ورزش بدنی و جسمی نیست بلکه ورزشی روحی و معنوی است. ما هیچ ورزشی نداریم که تا این اندازه با دین عجین شده باشد.»
زورخانه؛ کانون ادب
«اگر تا به حال به زورخانه آمده باشید و طریقه ورزشکردن در آن را مشاهده کرده باشید؛ خواهید گفت که آنجا کانون ادب است. در زمان ورود به گود احترام بزرگترها رعایت میشود و حتی خود گود دارای ارزش و احترام است و ورزشکاران در زمان واردشدن خم میشوند و آن را میبوسند.
در زمان ایستادن زیر سردم که جایگاه مرشد بالای آن است، احترام بزرگترها و پیشکسوتها و بهویژه سادات حفظ میشود. بهعنوان مثال اگر سادات در جمع باشند از صاحب زنگ هم بالاتر است و اول میایستند حتی اگر تازهوارد باشد و پیشکسوت هم نباشد. در برداشتن وسایل هم همین احترام رعایت میشود مثلا در زمان برداشتن تخته که نماد شمشیر است، اول سادات و پیشکسوتها تخته برمیدارند و بهترتیب براساس رتبههای زورخانه که به ۹ دسته تقسیم میشود دیگر ورزشکاران تخته را برمیدارند.»
لنگی وسط گود میگذاشتند و میانداری صحبت میکرد و بعد هم چراغ اول را یکی روشن میکرد
لنگ ورافتاد
«در گذشته سالی یکبار در نیمه ماه مبارک رمضان؛ شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) دعوتی میگرفتند و همه پهلوانان و سفرهداران و مقامهای آن زمان را دعوت میکردند زورخانه برای گلریزان. این گلریزان برای مرشد انجام میشد. لنگی وسط گود میگذاشتند و میانداری صحبت میکرد و بعد هم چراغ اول را یکی روشن میکرد و روی لنگ پول میریخت و بعد هر کسی هر قدر در توان داشت روی لنگ میریخت. آخرش هم لنگ را گره میدادند و بدون اینکه پولها را بشمارند به مرشد میدادند و میرفتند.
البته گلریزانی هم برای نیازمندان یا در شرایط خاص انجام میشد. مثلا ما در باشگاه شهدا که در فلکه آب قرار دارد؛ گلریزان برگزار کردیم و چند آمبولانس برای جبهه خریدیم. الان دیگر گلریزانها مثل قدیم نیست. کاغذی برمیدارند و اسم افراد را با رقمی که مدنظر دارد مینویسند یا در پاکت میگذارند و میدهند. دیگر لنگ ورافتاد. قبلا زورخانهها خاکی بود و حتی ما کنار دیوارها موکت میزدیم که خاک نریزد، ولی الان زورخانهها مثل هتل شده است.»
«بعد از اینکه قهرمانی کشور را به دست آوردم در سال ۴۹ کارمند شهرداری شدم. البته کارمندی ما در آنزمان بهمعنای کارمندانی که پشت میز مینشینند نبود و بیشتر در مسابقات شرکت میکردیم. من و عباس گلمکانی و محمدعلی سرور آنزمان از طرف تربیتبدنی به شهرداری آمدیم.
بعد از آن من دنبال راهاندازی باشگاهی باستانی برای کارمندان شهرداری بودم که با پیگیریهای زیاد بالاخره سالن باستانیکاری سمت خیابان وحدت راه افتاد و بعدها این سالن را به نام من زدند. الان هم هفتهای سه روز سالن میروم. البته الان که دیگر پا ندارم و زانویم در اثر چرخ کج شده است، ولی سعی میکنم حداقل یک شیفت داخل گود بروم. جوانان زیادی به باشگاه ما میآیند، ولی هیچکس نتوانسته است چرخ را بهخوبی یاد بگیرد.»