هنوز عده زیادی تقاضای ویزیت دارند، ولی ظرفیت برای امروز پر شده است. از ظهر که میآیند تا اذان مغرب خدمات ارائه میکنند. اما ازسویی تعداد بیماران نیازمند کم نیست. خانمی بچهبهبغل اصرار دارد که ویزیت شود و صغری علمی هم میگوید که ۱۰نفر بیشتر از فهرست، نامنویسی کرده است.
علمی فرمانده پایگاه بسیج حضرت زهرا (س) مسجد امامحسنمجتبی (ع) است. او همراه طیبه زینعلیان، از فعالان و عضو شورای اجتماعی محله، نامنویسی از بیماران متقاضی و هماهنگی اجرا را برعهده دارد.
صغریخانم میگوید: خدا خیرشان بدهد که از آن سوی شهر، خود را به اینجا میرسانند و کار مردم را راه میاندازند. من و همسرم که او هم فرمانده بسیج برادران مسجد است، مدتها تلاش کردیم تا شرایطی فراهم شود و این گروه جهادی به اینجا بیایند. اغلب اهالی این محله بسیار تنگدست و نیازمند هستند و اولین چیزی که قیدش را میزنند، بهداشت و درمان است.
سهشنبه حدود پنجاهویزیت انجام میشود؛ این در صورتی است که قرار است نصف این تعداد ویزیت شوند، اما چه میشود کرد. میآیند اینجا و آنقدر التماس و درخواست میکنند که چارهای نداریم جز اینکه اسمشان را بنویسیم. اینجا محل نذر علم و دانش پزشکی است. هر سهشنبه گروه جهادی حضرترقیه (س)، اعم از پزشک و ماما، پرستار و تکنسین داروخانه، از سراسر شهر خود را به محله مهدیآباد میرسانند تا ساعاتی را برای رضای خدا خدمت کنند.
در انتهای کوچه عباسآباد۱۱ مسجد قدیمی امامحسنمجتبی (ع) قرار دارد که محل حضور و خدمات گروه جهادی بهداشت و درمان است. اگر از راهپله باریک که به نیمطبقه دوم مسجد میرسد بالا بروی، عدهای را روی مبل و صندلی درانتظار میبینی؛ بقیه هم پایین در قسمت شبستان مسجد منتظر نوبتشان هستند. ماما و پزشک هردو در بخشهایی که با چند پرده از یکدیگر جدا شدهاند، بیماران را ویزیت میکنند. یکی بچه به بغل دارد و دیگری بهسبب بالارفتن قند خون کمبینا شده است. هر فردی که اینجاست، یا پول ویزیت پزشک ندارد، یا از پس هزینه آزمایش و تهیه دارو برنمیآید.
در طبقه بالا، خانمی سنوسالدار، کاغذی در دست دارد که روی آن نشانی مسجد نوشته شده است. او که انتظار ویزیت پزشک را میکشد، درباره وضعیتش میگوید: از انتهای خیابان گلشهر و محله نیزه به اینجا آمدهام. خانمی در یکی از خیریهها نشانی اینجا را داد و گفت اینجا دکتر رایگان ویزیت میکند و برای تهیه دارو هم کمک خواهند کرد.
فاطمهخانم با لهجه مهاجران درددل میکند و میگوید: مرض دیابت وامانده من را خیلی اذیت میکند. شوی من نمیتواند کار کند و خودم بهخاطر همین قند ناتوان شدهام. ما مهاجریم و بیمه هم نداریم. آخرینباری که پول داشتم و دارو گرفتم، یک سال پیش بود و بعدش دیگر نتوانستم.
حین گفتوگو با فاطمهخانم متوجه جنبوجوش خانمی میشوم که ماماست و از افراد اصلی این گروه جهادی. زهرا سعادتی یکی از افراد حلقه اولیه این گروه جهادی است. او که سابقهای طولانی در کار مامایی دارد، اینجا کارهای مختلفی انجام میدهد؛ از ویزیت بانوان تا هماهنگی حضور پزشکان و ارجاع بیماران نیازمند به خیران. کار خیر از این دست را دوست دارد و ضروری میداند؛ بههمیندلیل بهنوعی خودش را وقف آن کرده است.
او میگوید: کار به نام حضرتعلی (ع) و بیبیرقیه (س) که باشد، همهچیز جور میشود، آن هم در بهترین شکلش. ما تصمیم گرفتیم که اردوهای جهادی را هر سهشنبه در محدودهای کمبرخوردار و در مکانی ثابت برگزار کنیم. ناحیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مسلم و بسیج جامعه پزشکان همراه ما بودند و کمک کردند تا این کار جهادی به انجام برسد و بخشی از کمبودهای ما را در مسجد تأمین کردند.
فهرستی از همکاران تهیه کردیم و انصافا به هر کدام که موضوع را گفتیم، «نه» نگفتند؛ از متخصص صاحبنام بگیر تا پزشک عمومی، پرستار یا تکنسینهای بهداشتی و درمانی. هرکدام از یک نقطه شهر خود را به اینجا میرسانند و پایکار هستند و توقعی هم ندارند. حتی عدهای از بیماران را به مطبهای متخصصان شهر ارجاع میدهیم و ویزیت نمیگیرند یا مبلغ اندکی دریافت میکنند. خیران بسیاری هم پای کار هستند که تمایلی ندارند نام و نشانی از آنها ذکر شود. تعدادی از این خیران هزینه نسخههای بیماران را برعهده گرفتهاند.
صحبت زهراخانم که تمام میشود، سراغ خانمی سنوسالدار میروم که نوبت ویزیت اوست. نامش امالبنین است. چندسال پیش و در پیری، همسرش او را ترک گفته و هرگز بازنگشته است. دو پسر دارد که تنها یکیشان کار میکند. بیماری قند، چربی و فشارخون آنچنان بدنش را به هم ریخته که حال و روز خوبی ندارد. مقابلش ایستادهام، اما بهسختی من را میبیند و چشمهایش بهدلیل قند بالا کمفروغ شدهاند.
او میگوید: اکثر مواقع دلم درد میکند. چشمهایم نمیبیند و بعضی موقعها خونریزی میکند. برادر! تا وقتی شوهرم بود، دستم تنگ نبود و روزی شصتواحد انسولین میزدم، اما الان پنجسالی میشود که حتی داروی قند را هم نمیتوانم مرتب بخورم.
ویزیت که تمام میشود، دوباره به گفتگو با زهرا سعادتی برمیگردیم. او درباره نوع کار در مناطق محروم اینطور میگوید: همهچیز به هم پیوسته است و عملا امکان ندارد که فقط بخواهی بیمار را ویزیت کرده و بعد او را به حال خودش رها کنی. برای مثال چندوقت پیش متوجه شدیم خانم بارداری با اینکه زمان زایمانش فرارسیده است، هزینه بیمارستان را ندارد.
بعداز کشوقوس فراوان ازطریق خیران توانستیم او را در بیمارستان امامزمان (عج) بستری کنیم. زایمانش خوب پیش رفت، اما باز نیازمند حمایت غذایی بود؛ بنابراین بستههای معیشتی تهیه کردیم و برای او بردیم. سوءتغذیه و رعایتنکردن نکات بهداشتی، بیشترین آسیب درمانی اهالی این محله است؛ بهجز فقر غذایی که نیازمند حمایت خیران است. به نظر من، آموزش نکات بهداشتی هم ضروری است و نهادها و ارگانهایی مانند مراکز بهداشت و شهرداری میتوانند دراینزمینه فعالتر باشند.
زینب مشکل معده دارد. شاید همان سوء تغذیه باشد که سعادتی به آن اشاره کرد. بار سوم است که برای ویزیت به اینجا میآید. در روند بهبودی قرار گرفته و به اینجا آمده است تا پزشک او را معاینه کند.
صادق ابراهیمی پزشک نوبت این هفته است. او که متخصص طب اورژانس است، با اشتیاق خود را به محله و مسجد رسانده و با صبر و حوصله اهالی را ویزیت میکند. صادق میگوید: ما رایگان آموزش دیدیم و باید به مردم رایگان خدمت کنیم. این چندساعت را اگر در منزل مینشستم چه فایده داشت؟ همین که به اینجا میآیم، حس خوب مفیدبودن و انساندوستی دارم. اینجا که میآیم، از خودم راضی هستم. توصیهام به سایر همکاران پزشک، این است که یکبار به مناطق محروم بیایند و وضعیت را ببینند. مطمئنم خیلی از آنها خدمت در این مناطق را رها نمیکنند.
بیمار او که مشغول ویزیتش شده است، پشت سر هم سرفه میکند. نامش ابراهیم است و ۵۵ سال دارد. ریهاش عفونت کرده است و ۱۰ سال از سکته مغزیاش میگذرد. او هم هزینه ویزیت و دارو را ندارد و نمیتواند آن را پرداخت کند.
سه مرد سنوسالدار و جاافتاده که رفیقهای دیرینه هستند، قسمت دارو، نسخه و ارجاع بیماران را در طبقه سوم برعهده دارند. از پلهها بالا میروم و با آنها گفتگو میکنم. علی مرغزاری بازنشسته ارتش است. او بههمراه دو دوستش که هرسه بیشاز شصتسال دارند، هر سهشنبه، خود را به اینجا میرسانند و باتوجهبه موجودی داروها، کار بیماران نیازمند را راه میاندازند. غیراز این، نسخهها را به داروخانههایی که با آنها هماهنگ شده است، ارجاع میدهند تا کسانی که پول دارو را ندارند، بدون درمان نمانند.
علیآقا دوره طب سنتی را هم گذرانده است و همراه داروهای شیمیایی، استفاده از طب سنتی را هم به یکی از بیماران توصیه میکند. او میگوید: همه مدت خدمت در ارتش پزشکیار بودم و در داروخانه هم کار کردم. ما اینجا میآییم تا به قولی، باقیاتصالحاتی داشته باشیم. کار خیر یعنی آرامش.
مجتبی پورمحمدی نفر بعدی این حلقه دوستانه است. او چهلسال سابقه کار در داروخانه رادارد و در داروخانههای مختلف شهر خدمت کرده است. اطلاعاتش کمی بیشتر و بهروزتر از دو دوست دیگرش است؛ چون تا همین اواخر مشغول به کار بوده است. نسخهها را با عینک نزدیکبینش با دقت ملاحظه و درنهایت هم داروها را رصد میکند. مجتبی میگوید: کار در اینجا و برای این مردم باصفا خستگیناپذیر است. حقیقتش را بخواهید، با میلیاردها پول هم برابری نمیکند و خوشحالکننده است.
قاسم شکرانی، رفیق علی و مجتبی و بازنشسته ارتش است. قاسم میگوید: کار در اینجا حس زندهبودن دارد. من از دارو اطلاعات کمی دارم و دلم میخواهد در حوزه دندانپزشکی کاری برای مردم انجام دهم.
او تکنسین دندانپزشکی است و دلش میخواهد در همین مسجد و درکنار کار پزشکی، یونیت دندانپزشکی هم بگذارند و به مردم نیازمند خدمات ارائه کنند. قاسم در دوران جنگ و در بیمارستان صحرایی سرپلذهاب کار دندانپزشکی انجام داده است و علاوهبر رزمندهها، دندان اهالی آن منطقه را هم رایگان ترمیم میکرده است.
حالا او با پسزمینه آن خدمات درباره اینجا میگوید: اینجا بهشدت محروم است و وسع مردم به رسیدگی دندان نمیرسد. اگر خیری پا پیش بگذارد و وسایل دندانپزشکی را فراهم کند، میتوان به وضعیت دندان این مردم هم کمی رسیدگی کرد.
از پلهها پایین میآیم. مادر و دختری توجهم را جلب میکنند. سمیه همراه دختر هشتسالهاش، النا، به اینجا آمده است. دخترش با همین سنوسال کم دچار عفونت ادراری شده است.
حسن باخرد فیزیوتراپ گروه جهادی است و در زمینه طب سوزنی هم تخصص دارد. او از ابتدا پای کار بوده است و توانسته بسیاری از دردها و گرفتگیهای عضلانی اهالی را برطرف کند، اما به فیزیوتراپ خانم هم نیاز دارند. حسنآقا سابقه حضور در جبهه دارد و راوی جنگ است. کارش پیش از ظهر تمام شده و رفته، اما یکی از افرادی که چندی پیش توسط او مداوا شده، حاضر است.
دست راست معصومه مدتها لمس و بیحس بوده است؛ به قول خودش شبیه وقتهایی که خواب میرود. او که سابقه سکته ناقصی دارد، درنهایت به مسجد میآید و دکتر باخرد او را معاینه میکند. با طب سوزنی و تنها در یک جلسه، مشکلش برای همیشه حل میشود. او میگوید: آقای دکتر گفت که رگهای دستت بسته شده است و با سوزن بازش کرد، اما دردش کم نبود. خداراشکر الان مشکلی ندارم و رمق انگشتها بازگشته است.
جوانی گوشهای پشت میز نشسته است و بیماران را راهنمایی میکند. محسن رستگارمقدم حدود سیسال دارد و کارشناس اتاق عمل و کارشناس علمی زخم است. او همچنین دوره آیسییو و بالین را گذرانده است. کار او در اینجا بازدید نسخهها و داروها و ارائه توضیحاتی درباره شیوه مصرف آن به بیماران است؛ البته کارش فقط به اینها ختم نمیشود و مثلا در مواردی بیماران را به متخصصان شهر ارجاع میدهد.
محسن میگوید: بیماران را به پاراکلینیکهایی که با آنها قرار داد داریم، معرفی میکنیم و خیران هزینه آنها را میپردازند. گاهی از آزمایشگاه لوازمی میآورم و در منزل نمونه خون بیماران را میگیرم و بعد به آزمایشگاه میرسانم.
البته چیزی که محسن درباره آن زیاد صحبت نمیکند، مواردی ازقبیل پانسمان زخم، تزریقات و سرم و تعویض پانسمان بیماران مبتلا به زخم بستر است که میرود به منزلشان و برایشان این کار را انجام میدهد. محسن میگوید: با وضعیت فعلی جامعه مردم در حالت معمول از نظر اقتصادی در تنگنا هستند؛ حالا اگر خانوادهای بیمار هم داشته باشد، مشکلاتش چندبرابر میشود. در این شرایط اگر کار کوچکی از دست من بربیاید از آن دریغ نمیکنم.
اگر خانواده مستمندی بهناچار بخواهد پرستار در منزلشان بالای سر بیمار حاضر شود، هزینه بسیار گزافی برایشان خواهد داشت و از عهده پرداخت آن بر نمیآیند؛ پس بهناچار تصمیم میگیرند درمان را رها کنند. ما میخواهیم این اتفاق نیفتد و هر آنچه از دستمان برآید، انجام میدهیم.
نزدیک اذان مغرب است. آخرین بیمارها انتظار ویزیت را میکشند. سیدمجتبی حسینی، یکی از افراد حلقه اولیه و از اعضای مؤسس این گروه جهادی است و پس از پایان ساعت کاری اداری، خود را به مسجد رسانده است. او از اعضای کانون شهرک دانش و سلامت بسیج جامعه پزشکی است و از بانیان ایجاد این گروه.
سیدمجتبی میگوید: ما در یک مرکز درمانی در محدوده قرقی به کار جهادی مشغول بودیم و تصمیم گرفتیم شبیه همان کار را در یکی از محلات محروم انجام دهیم. قرعه به نام مهدیآباد و این مسجد افتاد. بسیج جامعه پزشکی و چند تن از افراد فعال بسیج ناحیه مسلم پای کار آمدند تا این مرکز راه افتاد. بعد از گپوگفت با خانم و آقای علمی، دو فرمانده پایگاه این مسجد، توافق حاصل شد و از آن به بعد خانم سعادتی، امور را برعهده گرفت. منصور مقتدایی یکی دیگر از افراد فعال و رابط بسیاری از خیران ما هستند.
سیدمجتبی هم حاصل این فعالیت را لبخندی میداند که از سر رضایت بر لبهای بیماران نیازمند مینشیند و میگوید: همین که با لبخند میگویند «خدا پدر و مادرتان را بیامرزد»، به دنیا میارزد. افرادی که به اینجا میآیند، دستشان از زمین و زمان کوتاه است و چارهای پیش روی خود نمیبینند. باور دارم که ما کار درست و نیکی انجام میدهیم.