دنیای انگشترسازها پراز گفتوشنود است، پر از داستان و روایت و افسانه. خطه خراسان هم از قدیمالایام سرزمین این افسانهها بوده است، سرزمین انگشترسازان کارکشتهای که در قلمزنی و حکاکی رودست ندارند و از هر سنگ و رکابی انگشتر میسازند.
انگشترسازها بهترین راویان داستان این سنگها و انگشترها هستند؛ اینکه هر سنگی از کجا آمده است، روی چه رکابی سوار میشود و چه خواصی دارد. در این میان عقیق زرد یمانی شاید پررمزورازترین سنگ دنیای انگشترسازی این خطه باشد. سنگ زرد پرتقالیرنگی که بافت درخشان و ریزدانهاش، چشم هر انگشتردوستی را خیره میکند. داستانها و روایتهای بسیاری درباره این سنگ رازآلود وجود دارد.
یکی از روایتهای معروف، آداب روز ۱۹فروردین است. طبق روایت منسوب به امیرالمؤمنین، حضرتعلی (ع)، انگشترسازها در این روز، دعای شرف الشمس را میخوانند و اسم اعظم خدا را با حروف ابجد روی سنگ زرد یمانی حک میکنند.
اجرای این آیین چندسالی است که بین انگشترسازها باب شده. امسال هم انگشترسازان مجموعه تاریخی مصلی تصمیم گرفتند درکنار هم این آیین ریشهدار را اجرا کنند؛ ۱۹فروردین، چندساعتی زیر طاق کاشیکاریشده و فیروزهای رنگ آن بنشینند و مشغول حکاکی دعای شرفالشمس شوند. این مناسبت بهانهای دستمان میدهد تا علاوهبر داستان انگشترها، قصه انگشترسازهای مصلای تاریخی محله مصلی را هم بشنویم.
روایتها درباره زمان نوشتن دعای شرفالشمس روی عقیق زرد، مختلف است. هنرمندان مصلی، اما تصمیم گرفتهاند از نماز ظهر تا غروب آفتاب مشغول حکاکی باشند. میز و صندلیهایشان را داخل محوطه چیدهاند و سخت مشغول کارند. مردم بنر داخل خیابان را میخوانند، پرسانپرسان وارد میشوند، دوری داخل محوطه میزنند و بعد میروند. انگشتردوستها، اما تأمل بیشتری میکنند.
چشمهایشان با دیدن رنگ زرد پرتقالی عقیقها برق میزند و نگاهشان لابهلای پیچوخم حکاکی روی رکابها گیر میکند. یکی از هنرمندان برخلاف دیگران، کتاب دعایی به دست گرفته و با عینک مخصوص روی پیشانیاش مشغول خواندن کتاب است. حسین یساول در اصل استادکار دیگر هنرجویان انگشترساز مجموعه است. خودش زودتر از همه سنگ شرفش را نوشته، کنار گذاشته و حالا مشغول خواندن همان دعای منسوب به امیرالمؤمنین (ع) است.
مسیری که حسین یساول برای انگشترسازی طی کرده، مسیری سخت و پرفرازونشیب است. اول کار، پدربزرگ کفاشش باعث ایجاد این علاقه در او میشود. علیاکبر یساول کفاش کاردستی بوده که کفشهای خوشدوختش به خارج از کشور هم میرفته است. بعد از بازنشستهشدن، اما به انگشترها علاقهمند میشود و میزند به کار خرید و فروش انگشتر.
جمعهشبها که به خانه پسرش میرفته و دور کرسی برای نوههایش شاهنامه میخوانده، انگشترهای فیروزه و عقیقش را هم نشان بچهها میداده است. آن سنگهای درخشان جادویی کار خودش را میکند و حسین را شیفته این هنر میکند.
او چند سال بعد در سن و سال نوجوانی، ابزار و وسایل انگشترسازی را میخرد و در عرض سه ماه استاد انگشترسازی میشود. پدر، اما باور نمیکند که پسرش در این مدت کوتاه، انگشترساز شده است و از او حمایت نمیکند. حسین دلسرد میشود و همهچیز را رها میکند.
چند سال بعد، اما در سن بیستوششسالگی جدیتر از قبل انگشترسازی را شروع میکند. درباره روزهای سخت و ابتدای مسیر انگشترسازی میگوید: یک کارگاه بیغوله داشتم سمت تلگرد. فقط خودم بودم و چند خروس لاری! اذان صبح را نگفته، در کارگاه را باز میکردم و تا شب همانجا انگشتر میساختم.
او روزهای سختی را به یاد میآورد که با نداری و بدبختی پای میز کار مینشسته و ناامید نمیشده است؛ «بارها شده بود که پلیسه توی چشمم برود. پول نداشتم به دکتر بروم. خودم جلو آینه با موچین، پلیسهها را از چشمم بیرون میکشیدم. دستم که زخم میشد، پول نداشتم بتادین بخرم و روی زخمم بریزم.»
حسین اصول اولیه انگشترسازی را در همان کارگاه کوچک تک و تنها بهسختی بلد میشود. برای یادگیری قلمزنی و شبکهزنی، اما بهدنبال استادکار میگردد.
«شبکهزنی را به بدبختی آموختم، ذرهذره، مثل دزدها! حرفه ما اینطور است. فکر میکنند هنر ارث پدرشان است، ناموسی که نباید دست کسی بیفتد!» با آه و حسرت اینها را میگوید. انگار که همه آن سختیها و مرارتها دوباره برایش تازه شده باشد. تعریف میکند که تا آن روز فقط انگشترساز تک بوده است، اما دلش میخواسته پیشرفت کند و جزئیات کار را هم یاد بگیرد. با انگشترسازهای قدیمی رفیق میشده و داخل مغازه به کارشان نگاه میکرده است. همان تماشای گاه و بیگاه همه سهم او از یادگیری بوده است.
وقتی هم که میفهمیدند قصد یادگیری دارد، دست از کار میکشیدند که مبادا چیزی ازشان یاد بگیرد. حسین، اما ناامید نمیشود. ذرهذره فوت وفن کار را یاد میگیرد. حالا چهار نشان ملی در حوزه زیورآلات دارد و سازنده انگشترهای کلکسیونی کشور است. کارهای او حالا در گالری یکی از هتلهای بزرگ با قیمتهای آنچنانی به نمایش و فروش گذاشته شده است.
میگوید حاضر است همه دندانهایش را بکشد، اما انگشترهایش را یک ریال کمتر نفروشد. فقط خودش میداند که چه وقت و حوصله و دقتی پای ساختشان گذاشته است.
حسین یساول حالا علاوهبر انگشترسازی، آموزش هم میدهد. او تصمیم میگیرد برخلاف استادکارهای دیگر آموزشگاه راهاندازی کند و هنرجو بگیرد. یکی از کارگاههای آموزشی او در حال حاضر در مجموعه مصلی برگزار میشود.
هنرجویان حسین یساول حالا به پیشنهاد او دور هم جمع شدهاند و مشغول حکاکی هستند. سیدعلی خاتمی یکی از این هنرجوهاست. روی ظرف مسی پیش رویش خم شده و با چکش و قلم مشغول قلمزنی است. کاری که او انجام میدهد، پایه و اساس کار انگشترسازهاست. قلمزنی هنری است که روی هر جسم سختی اجرا میشود.
سیدعلی این هنر را سال۱۳۸۸ وردست دایی سماورسازش آموخت. آنها در شهرک سماورسازها در جاده سیمان سماور میساختند و بعد روی آنها طرحهای مختلف حک میکردند. پساز مدتی او قلمزنی روی اجسام دیگر را هم شروع کرد.
حالا قلمزنی روی ظروف مسی، هنری است که از آن درآمد کسب میکند. به ظرف پیش رویش نگاه میکند. روی آن اسم علیبنموسیالرضا (ع) را حک کرده و حالا درحال کشیدن گل و بلبل و حاشیه کار است. سال۹۹ روی پنجره فولاد رواق دارالحجه، طرح گل و برجستهکاری حک کرده است، تجربهای که آن را بهترین خاطره کاریاش میداند؛ «قلمزنی و کار در حرم امامرضا (ع) حس و حال عجیب و شیرینی برایم داشت. علاوهبرآن این فرصت را پیدا کردم که با استادان و حکاکهای مطرح خراسان هم همکاری کنم و از آنها درس بگیرم.»
حالا چند هفتهای میشود که وردست حسین یساول مشغول یادگیری ساخت انگشتر هم شده است، هنری که ظریفکاری بیشتری دارد و صبر و حوصله بیشتری میخواهد.
علی بهجتی گوشه دیگری از محوطه، پشت میز نشسته و مشغول حککردن دعای شرفالشمس روی عقیقهاست. سنگ عقیق را داخل یک ظرف کوچک موم گذاشته است تا تسلط بیشتری داشته باشد. آن را زیر دستگاه لوپ که شبیه ذره بین است، میگذارد و با دستگاه فرز، روی سنگ حک میکند. به گفته حسین یساول، او خطاط زبدهای است، اما حالا مدتی است که حکاکی روی سنگ را هم در جوار او آموزش میبیند.
از علی بهجتی درباره آنچه روی سنگهای عقیق مینویسد، میپرسم: اینها اسمای الهی هستند که بهشکل حروف رمزی درآمدهاند. ما طبق روایات روز نوزده فروردین وضو میگیریم، دعای شرفالشمس را زیر لب میخوانیم و این حروف را روی سنگ عقیق حک میکنیم.
قلمزنی خطی، شاخه دیگری از این رشته هنری است که برخی هنرمندان مصلی در این شاخه کار میکنند. سیدعباس رضایی متولد سال۱۳۷۶ است و یکی از جوانترین هنرمندانی که در این مراسم شرکت کرده است. با سرقلمی باریک و چکش، روی رکاب انگشتر حک میکند. عینک مخصوص ذرهبینی هم به چشم دارد تا کار برایش آسانتر باشد.
این نوع قلمزنی بیشترین شباهت را به حکاکی سنتی و قدیمی دارد. آن زمان که خبری از دستگاه فرز و ابزار پیشرفته امروزی نبود، قلمزنها با میل و چکش روی انگشتر خطاطی میکردند و طرح و نقشهای مختلف حک میکردند.
عباس رضایی چهار سال است که قلمزنی میکند. پیش از آن دورههای خطاطی و طراحی را هم گذرانده است تا پیشنیازهای این هنر را بلد باشد.
دست به هر کاری که فکرش را بکنید، زده و دوازده شغل مختلف را تجربه کرده است؛ از کار در کلهپزی بگیرید تا مربیگری آمادگیجسمانی. دست آخر هم به قلمزنی رسیده است. محسن گنجی ۴۱سال دارد و پنجششسال از ورودش به این عرصه میگذرد. داستان مسیر شغلی زندگیاش، طولانی است؛ «بعد از سربازی رفتم سراغ گچبری ساختمان، اما از شغلم راضی نبودم. درس خواندم و مربی تربیتبدنی و آمادگی جسمانی مدارس شدم. مدتی بعد از این کار خسته شدم.
سبزیفروشی، فروش پوشاک و... هر شغلی که فکرش را بکنید، امتحان کردم. ششسال پیش، اما از شبکه خراسان بهطور اتفاقی مستندی درباره قلمزنی دیدم. همانجا تصمیم گرفتم قلمزن شوم! دوره آموزشی را در همین مصلی گذراندم. به یاد دارم که پشت میز کلهپزی مینشستم و در اوقات بیکاری روی کاغذ طرح میزدم. دست آخر هم کلهپزی را رها کردم و قلمزن شدم.»
کاری که اینجا انجام میدهد با کار دیگر افراد مجموعه تفاوتهایی دارد. یک تخته کوچک دارد و ورق برنج را روی تخته پهن کرده است. روی ورق اشکال مختلف را حکاکی میکند. اینها بعدا تبدیل به وسایل مختلف میشوند، صفحه ساعت، رومانتویی و....
در پایان گزارش با مدیر مجموعه تاریخی مصلی گفتوگو میکنیم تا از جزئیات بیشتر این برنامه باخبر شویم. زهره غفوریان، ابتدا علت برگزاری این مراسم را توضیح میدهد؛ او میگوید: اولین سال است که این آیین در مصلای تاریخی برگزار میشود. شروع سال نو و ایام ماه مبارک رمضان و تقارن آن با نوزدهم فروردین را به فال نیک گرفتیم.
با معاونت صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی استان خراسان رضوی مشورت کردیم و تصمیم گرفتیم این آیین را برای عموم مردم برگزار کنیم. با بیست نفر از حکاکان و قلمزنان مصلای تاریخی مذاکره کردیم تا در این مراسم شرکت کنند. در فضای مجازی هم اطلاعرسانی و از برنامه استقبال خوبی شد.
او درباره دلیل وجود این آیین در فرهنگ سنتی ایرانی توضیح میدهد: در باور سنتی و دینی مردم ما، سنگ عقیق یمانی خواص بسیاری دارد. با نوشتن اسم اعظم الهی در پشت نگین، این خواص دوچندان میشوند. در این روز، حکاکان و قلمزنان به حکاکی اسمای الهی روی سنگ میپردازند و مردم هم این سنگ را خریداری میکنند.