در که باز میشود، جای پا گذاشتن به داخل خانه نیست. کیسههای بزرگ مشکی تمام پلهها و پشت در را گرفته است. بهسختی مسیری پیدا میکنم و وارد خانه میشوم. در سالن ورودی خانه چند خانم سر قیچیهای مخمل سیاه را از داخل کیسه روی زمین ریختهاند و در حال بررسیشان هستند. هر جا که چشم میاندازم، بانوان در حال انجام کاری هستند.
قرارمان با نفیسه فاضلزاده (تهرانی) در منزلش است. خانهای که از سال96 در روزهای شنبه و یکشنبه محل قرار بانوان نیکاندیش و دغدغهمندی است که برای تهیه جهیزیه و سیسمونی به آنجا میآیند. البته خانم تهرانی سالهاست که دستش به کار خیر است و تا کنون حدود 50زندانی را آزاد کرده است.
او برای انجام نیکوکاریهایش خیریه «حضرت نجمه خاتون» را تأسیس کرده است. مجید گچکار تهرانی، پسر این بانوی نیکاندیش نیز در بخشی از خانه که به او تعلق دارد در زمینه مشاوره خانوادهها فعالیت میکند. به عبارتی افرادی که مشکلی در زندگیشان دارند از سمت مادر برای مشاوره به پسر معرفی میشوند. امروز آمدهایم تا بیشتر با او و کارهایش آشنا شویم.
همه جای خانه بانوان در حال کار کردن هستند، هیاهوی زیبایی در جریان است. دو صندلی پیدا میکنیم و همان ابتدای سالن، جایی که مشرف به اتاق دوخت و دوز و سالن پذیرایی و آشپزخانه است مینشینیم.
فاضلزاده متولد کویت است. پدرش یکی از روحانیان شیعه بود که حسینیهای در کویت داشت و همواره پذیرای شیعیان بود. او هر چه از کودکی به یاد دارد، ارتباط با مردم و گرهگشایی مشکلاتشان توسط خانوادهاش است. به همین دلیل با فضای کمک به مردم و ارتباط برقرارکردن با آنها بیگانه نیست و همین امر زمینهساز میشود تا خودش در آینده خیریهای مستقل تشکیل بدهد.
او از همان کودکی به همراه خانوادهاش به مشهد رفت و آمد داشت. در آن سالها پدرش برای تحصیل بهتر دخترانش مدرسانی از نجف دعوت میکرد. علاوه بر آن هنگامی که به ایران میآمدند برای یادگیری بهتر به کلاسهای شبانه میرفتند تا از آموزش عقب نمانند.
در یکی از همین رفتوآمدها به شهرمان پای سفره عقد مینشیند و ازدواج میکند. او میگوید: «ماحصل ازدواجم ششدختر و یک پسر است. این بانوی خیّر میگوید: «بعد از ازدواج درسم را در حوزه تا مقطع خارج از فقه ادامه دادم. اما بهجز رسیدگی به امور خانه کار دیگری انجام نمیدادم.»
برادرهای فاضلزاده حسینیهای در مشهد دارند و مانند پدرشان تلاش میکنند تا گرهگشای کار مردم باشند. این بانوی دغدغهمند شروع کارش را اینگونه برایمان توضیح میدهد: «یک روز در حسینیه یکی از برادرانم نشسته بودم و به روضهای که خوانده میشد گوش میکردم. از صاحب روضه (امام حسین(ع)) خواستم تا راهی را پیش پایم بگذارد که اجر دنیا و آخرت را برایم به همراه داشته باشد.»
خودش معتقد است از همان لحظه کائنات دست در دست هم میدهند تا او به خواستهاش برسد. میگوید: «سال89 بود که همسر برادرم گفت یک خیریه در میدان شهدا هست که میخواهم به آنجا بروم. همراهش رفتم و بعد از صحبتهای همسر برادرم، مدیر آنجا گفت که نیاز به یک منشی یا مدیر داخلی دارند. از اینکار استقبال کردم و در آن خیریه مشغول به کار شدم.»
او در کنار مسئولیتی که داشت هنگامی که مشکلات خانوادگی مددجویان را میبیند تلاش میکند از راه مشاوره و صحبت کردن گرهگشایی کند.
روزهای شنبه و یکشنبه روال کارمان همین است. مراجعان زیادی دارم و باید به همه آنها پاسخ بدهیم که دست خالی از اینجا برنگردنند
او میگوید: «برخی مددجویان خیریه مشکلات خانوادگی داشتند. با توجه به درسهایی که خوانده بودم برای حل مشکلشان با آنها گفتوگو میکردم. در این سالها به لطف پروردگار و قدرتی که به من داده توانستم مشکلات و اختلافات برخی خانوادهها را برطرف کنم. برای من همین که یک خانواده دوباره دور هم جمع شوند و بچهها بتوانند در کانون گرم خانواده باشند بهترین اجر و مزد است.»
هنگامی که از کارهایش صحبت میکند رضایت را میتوان از تن صدایش حس کرد. حتی حالا هم که در حال مصاحبه هستیم؛ مراجعانی دارد که با مشکلات مختلفی میآیند. با صبر و حوصله به حرفهایشان گوش میدهد و آنها را هدایت میکند.
گاهی راهنماییشان میکند که پیش پسرش که در طبقه پایین هستند بروند، گاهی هم یکی از بانوان را صدا میزند تا به کارشان رسیدگی کنند. با لبخندی میگوید: «روزهای شنبه و یکشنبه روال کارمان همین است. مراجعان زیادی دارم و باید به همه آنها پاسخ بدهیم که دست خالی از اینجا برنگردنند.»
اما اینکه چطور به سمت آزاد کردن زندانیها قدم برداشته را خودش اینگونه توضیح میدهد: «در همان خیریهای بودم که به مسئولمان پیشنهاد دادم برای آزادی زندانیان اقدام کنیم. ایشان هم استقبال کردند.» آنطور که فاضلزاده تعریف میکند، هر زمان که ضریح حرم امام رضا(ع) را غبارروبی میکنند تعدادی نامه که درخواست آزادی زندانیشان را دارند از بین سایر نامهها خارج میشود و برخی از این نامهها به دست او که خادم حرم است میرسد.
بانو فاضلزاده تصمیم میگیرد با اولیای دم صحبت کند، بلکه گرهگشا باشد. البته شروع کارش با بانوان زندانی چناران بوده که به دلیل مشکلات مالی به زندان افتادهاند. او در این باره تعریف میکند: «به همراه مسئول خیریه به زندان چناران رفتم. افراد مختلفی بودند، اما در نهایت سه بانو را انتخاب کردیم. اولی باردار بود، دومی زن و شوهر هر دو در زندان بودند و بچهها بدون پدر و مادر بودند. نفر سوم مادری بود که به همراه بچهاش در زندان بود. البته در کنار اینها سه مرد را هم انتخاب کردیم. به لطف خدا و کمک دوستان توانستیم آنها را آزاد کنیم.»
کارش را با صحبت و مذاکرهکردن با افراد صاحب حق شروع میکند. او به نیرویی که خداوند به گفتار او داده اشاره میکند و تأکید دارد؛ تاکنون برای جمعآوری پول اقدامی نکرده و همیشه تلاش کرده با صحبت با صاحبان حق مشکلات را برطرف کند. او تا کنون بیش از 50زن و مرد را از شهرهای مختلفی مانند شیراز، یزد، قم، کرج، زهدان، کلات و... از زندان آزاد کرده است.
صحبت از قتل است. قتل عمد. آنها سالهای طولانی را باید در انتظار وحشتناک مرگ به سر ببرند. طناب دار هر لحظه به آنها نزدیکتر میشود. هر روز برایشان به اندازه هر سال میگذرد و هر روز مردن را تجربه میکنند. هر کدام در سلولهای خود، روزگار سختی را سپری میکنند؛ کسی کمتر به سراغشان میرود تا برای آزادسازیشان اقدام کند.
بانو فاضلزاده هنگامی که برای آزادسازی چنین افرادی اقدام کرده برای هر نوع برخوردی خودش را آماده کرده است. برخی با چند جلسه صحبت و گفتوگو رضایت میدهند. برخی هم تا آخرین لحظه رضایت نمیدهند. او در اینباره برایمان خاطرههای زیادی تعریف میکند. آنهایی که حتی طناب به گردنشان انداخته شده و بالای دار رفتهاند در نهایت اولیای دم دو سه دقیقه مانده به اعدام، رضایت دادهاند و قاتل از طنابدار نجات پیدا کرده است.
او میگوید: «برای گرفتن رضایت از اولیای دم به زاهدان رفته بودم. مقتول دو فرزند داشت. با پدر مقتول صحبت کردم. در همان جلسه اول گفت؛ پسرم دو فرزند دارد و باید آنها را بزرگ کنم. سپس مبلغی را تعیین کرد که آن مبلغ به کمک خیران جمعآوری شد.» این آسان گرفتن برای رضایتدادن در ذهنش ماندگار شده است.
در مقابل خانوادهای را به خاطر دارد که خواهران مقتول به پدرشان اصرار میکردند که رضایت ندهد. او حتی در پرونده جنجالی «آرمان و غزاله» هم ورود کرده و با خانواده غزاله صحبت کرد، اما صحبتهایش نتیجهبخش نبوده و حکم برای آرمان اجرا شد.
در کنار همه فعالیتهایی که بانو فاضلزاده انجام میدهد، با دوخت سرویس خواب و سرویس آشپزخانه برای کارهای خیریهاش پول تهیه میکند.
با تشویق دوستانم به این تصمیم رسیدم که خیریهای تأسیس کنم. برای این منظور خیریهای به نام «حضرت نجمه خاتون» را به ثبت رساندم
او در این زمینه میگوید: «کمی دوخت و دوز بلد بودم. ابتدا خودم دوخت سرویسهای خواب را شروع کردم. برای فروش هم به خیریههایی که جهیزیه تهیه میکردند مراجعه و کالایم را عرضه میکردم. پول بهدستآمده را صرف کارهای خیری که میخواستم انجام بدهم میکردم. مدتی بعد از خیریهای که در آن کار میکردم جدا شدم.
با تشویق دوستانم به این تصمیم رسیدم که خیریهای تأسیس کنم. برای این منظور خیریهای به نام «حضرت نجمه خاتون» را به ثبت رساندم.» او برای دوختن سرویسهای خواب به چرخ خیاطی علاوهبر چرخ خودش نیاز داشت. از اینرو وام میگیرد و تعدادی چرخ خیاطی و چرخ سردوز را که نیاز کارش بوده تهیه میکند. در حال حاضر هشتچرخ خیاطی دارد. حدود سینفر از بانوان هم در اینکار به طور رایگان با او همکاری میکنند.
فاضلزاده برکتهای زیادی از حضرت نجمه خاتون(مادر امام رضا(ع)) دیده است. او نمیداند چطور و از کجا، اما تا به حال لنگ ناهار ظهر خیاطهایش یا پذیرایی از مهمانهای روضهاش نمانده است. حتی نمیداند چطور دست خالی سبدهای کالا را برای 25خانواده زیرپوشش جمعآوری میکند.
هنگامی که از این موضوع برایمان حرف میزند چشمهایش بارانی میشود و با احترام خاصی از اتفاقاتی که در این مدت لمس کرده است میگوید. او تعریف میکند: «جمعیت زیادی به روضههایم میآیند. کتری و قوریای که دارم پاسخگوی این جمعیت نیست. چندی قبل خانمی مراجعه کرد و گفت نذر کرده که برآورده شده و میخواهد سماوری بزرگ برایمان بیاورد.»
جهیزیههایی را که تهیه میکند در اختیار نوعروسانی قرار میدهد که مورد تأییدشان هستند. برایش ایرانی و غیرایرانی، مشهدی و شهرستانی هم ندارد. آنقدر در این مدت برای عروسان زیادی جهیزیه تهیه کرده که حسابش از دستش در رفته است. او میگوید: «تحقیقات ما بسیار نامحسوس است. برخی عروسانی که معرفی میشوند حتی شناسنامه و خانواده هم ندارند.»
تحقیقات ما بسیار نامحسوس است. برخی عروسانی که معرفی میشوند حتی شناسنامه و خانواده هم ندارند
او عروسهایش را در تهیه سیسمونی هم همراهی میکند زیرا معتقد است که اگر آنها حمایت شوند میتوانند فرزندان خوبی تربیت کنند. حتی همانطور که اشاره شد اگر مشکلات خانوادگی داشته باشند برای حلوفصل کردنش اقدام میکنند.»
با دست به اتاقی اشاره میکند که با چند پله از سالنی که در آن نشستهایم جدا شده است. دعوتم میکند که با هم نگاهی به اتاق بیندازیم. در اتاق نیمهباز است. هنگامی که داخل اتاق را میبینم متوجه نیمهباز بودن در میشوم. اتاق چندین کمد دارد و داخل کمدها کت و شلوارهای دامادها، لباسهای عروس، انواع لباس مردانه و زنانه در رگالهای مختلف با نظم خاصی چیده شدهاند. کف اتاق هم کمکهای مردمی است که منتظر بستهبندی و توزیع هستند. به اتاق دیگری میرویم که خیاطها در حال دوختن هستند. آنجا هم کمدهایی هست که مملو از تاج سر عروس، کفش و... است.
هفت روز هفته فاضلزاده برنامه خاص خودش را دارد. از ۸صبح تا ۹ شب کار میکند و اینکارکردن را صیقل روح و جسمش میداند. شنبه و یکشنبه در منزل میزبان مراجعهکنندگانش است. در همان حال خیاطها برای خیریه کار میکنند. دوشنبهها استراحت میکند و خستگی دو روز کاری سخت را برطرف و به حساب و کتابهای مالیاش رسیدگی میکند.
سهشنبهها روزی است که جهیزیههایی را که آماده کرده است به دست افراد نیازمند میرساند. چهارشنبه هم به سایر خیریهها سر میزند، با آنها برای کارهایش مشورت و از تجربههایشان استفاده میکند. پنجشنبهها هم برای بازدید افرادی که به او معرفی میشوند میرود. گاهی دو روز آخر هفته برنامهاش به دلیل بازدید از زندانهای شهرستان تغییر میکند.
حجتالاسلام مجید گچکار تهرانی پسر خانم فاضلزاده است. او در طبقه پایین منزل مادرش دفتر مشاورهای دارد و مددجویانی را که مادرش یا دیگران به او معرفی میکنند راهنمایی میکند. او در دهه50 زندگیاش است و دکترای معارف اسلامی دارد. پژوهشگری و تحقیق راسته کارش است و البته دستی در امور خیریه درمانی دارد. افرادی که برای خرج درمان، دارو و ترخیص بیمار و یا حتی ترخیص بیماران فوتی درماندهاند مورد حمایت او قرار میگیرند.
در شهر خیریههای زیادی داریم که بیشتر آنها وسایل و کالاهایی را در انبارهایشان دارند که مصرف نمیکنند و نمیدانند کجا و به دست چه کسانی برسانند
یکی دیگر از کارهایی که او انجام میدهد هماهنگی بین خیریههاست. تهرانی در این باره میگوید: «در شهر خیریههای زیادی داریم که بیشتر آنها وسایل و کالاهایی را در انبارهایشان دارند که مصرف نمیکنند و نمیدانند کجا و به دست چه کسانی برسانند.
یکی از کارهایی که انجام میدهیم این است که سؤال میکنیم ببینیم چیزی در انبار دارند که به مصرف خودشان نمیرسد. آنها را به افراد یا خیریههایی میرسانیم که مورد نیازشان است. به عنوان مثال خیریهای بیستدستگاه آبگرمکن داشت که مورد نیازش نبود، از سویی مردم روستایی در اطراف مشهد آبگرمکن نیاز داشتند که برایشان ارسال کردیم.
پریسا هادقی معلم بازنشسته است و حدود یک سالی هست که با فاضلزاده همکاری دارد. او از طریق یکی دیگر از بانوان با خیریه آشنا شده است. خوشرو و خوشصحبت است. وقتی که با او صحبت میکنم عینک بنفشرنگش را روی صورتش جابهجا میکند و مانند معلمها آرام و شمرده حرف میزند.
میگوید: «از دوران جوانی خیاطی کردن را دوست داشتم و برای خودم و خانواده گاهی خیاطی میکردم. اما دوست داشتم بعد از بازنشستگی کاری عامالمنفعه انجام بدهم. با چند خیریه دیگر هم همکاری داشتم، اما اینجا را بیشتر دوست دارم. زیرا همه همفکر، همعقیده و همسن هستیم. نکته دیگر اینکه اینجا از وسایلی که به نظر بقیه غیرقابل استفاده میآید چیز جدیدی درست میکنیم. اینجا هدفمان یکی است و آن هم خدمتکردن به همنوع است. این همفکری و هدف مشترک ما را بههم پیوند داده است.»
زهرا کیوانپور هم یکسالی است که در این خیریه مشغول به کار شده است. پای یکی از چرخها نشسته و سخت مشغول دوختن است. داستان آشناییاش با این خیریه جالب است: «خانمی در اتوبوس کنارم نشسته بود. دستهایش را کش میداد. از او پرسیدم چرا خسته ای؟ گفت: خسته نیستم از صبح پای چرخ خیاطی بودم.
متوجه شدم در خیریهای رایگان خیاطی میکند. مدتها بود به فکر خدمت کردن به مردم بودم، اما راهش را نمیدانستم. از آن خانم سؤال و جواب کردم و دیدم کارش باب میلم است. آن خانم معرفم به اینجا شد. هر چند او بعد از مدتی به دلیل مشغلهای که داشت رفت، اما آمدن من به اینجا تعطیل نشده است.»
زهره ملازاده تازه به این جمع اضافه شده و به قول خودش تازهوارد است. اما اینجا تازهوارد و قدیمی ندارد. همه در کنار هم کار میکنند. البته ناگفته نماند که خالهاش هم مدتی است به خیریه حضرت نجمه خاتون رفت و آمد دارد. مقابلش کوهی از سرقیچیهای مخمل سیاهرنگ است که برای تهیه کفش زائران اربعین بررسی میکند.
او میگوید: «خودم این سعادت را نداشتم که بتوانم اربعین امسال در کربلا حضور داشته باشم اما خدمتکردن به زائران امام حسین(ع) حس خوبی دارد. از صبح که اینجا میآییم تا شب که میرویم مشغول هستیم و این نهتنها خستهام نمیکند؛ بلکه انرژی هم میدهد. آنقدر اینجا انرژی مثبت و خوبی میگیرم که یک هفته با آن روزگارم را میگذرانم. خدمت کردن به مردم حس خوبی دارد.»