آدرس مطبش در محله بهاران سرراست است. برای گفتوگو آخر وقت را انتخاب کردهایم تا در خلوتی و بیهیچ آمدوشدی صحبت کنیم. هر چند که باز هم میانه گفتوگو اولویت با بیمارانی است که به ضرورتی به مطب آمدهاند.
زاده بهمن1339 فردوس است و آخرین فرزند خانوادهای هفتنفری. پدرش روستایی صاف و سادهای بود که تمام حواسش به کشت و زرع بود و به محصولی که حاصل یکسال دسترنجش بود. اما دو اتفاق بزرگ در هشتسالگی محمدجعفر سبب تحول در نگرش و نگاه او به دنیای اطرافش شد. انقلابی درونی که باعث شد او در نوجوانی فقط به عشق پزشکی درس بخواند و نمرات درسهای پایهاش کمتر از 20نباشد و آینده پرکار و پرباری برایش رقم بخورد.
معاونت دانشگاه علوم پزشکی مشهد، ریاست بیمارستان منتصریه، ریاست دانشگاه آزاد اسلامی فردوس، تأسیس درمانگاه شوریده و... در زمره فعالیتهای دکتر مدبر در طول سالها خدمت در شغل شریف پزشکی به شمار میرود. نزدیکشدن به یکم شهریور روز بزرگداشت مقام پزشک، بهانهای بود برای رفتن بهسراغ این طبیب مردمی تا از خاطراتش برایمان بگوید.
زلزله مرگبار شهریور1347 فردوس نخستین واقعهای بود که باعث تغییر نگاه او به دنیای بیرون از روستای کوچکشان شد. تعریف میکند: «تابستان سال47 حوالی ظهر بود که زلزله آمد. با بچهها در کوچههای خاکی مشغول بازی بودیم که ناگهان متوجه زلزله شدیم. آب جوی به چپ و راست و بالا و پایین میرفت.
زلزله روز اول سبک بود و خسارت چندانی نداشت. روز بعد باز هم در روشنایی روز بود که زلزله آمد؛ اما اینبار با شدت بیشتر، سومین زلزله که نیمهشب بود با بیش از هفتریشتر ویرانکننده بود. در زلزله سوم کلا بناها که همه از خشت و گل بود با خاک یکسان شد. ما بودیم و تلی از خاک و خشت پیشرویمان.»
او از آمدن خیلیها برای کمک به مردم زلزلهزده فردوس میگوید و از جادههای خاکیای که آسفالت شدند، مهندسانی که از داخل و خارج کشور برای آبادانی و ساخت خانه و مدرسه به فردوس آمده بودند. شهری کویری که آمدوشدی نداشت و مردمش چندان مراودهای با دنیای بیرون نداشتند. همه اینها دست به دست هم میدهد تا نگاه مردم فردوس به دنیای اطراف تغییر کند.
دو اتفاق بزرگ در هشتسالگی محمدجعفر سبب تحول در نگرش و نگاه او به دنیای اطرافش شد
میگوید: «سالهای سوم و چهارم دبستان را در چادر گذراندم. در مدت ساختوساز و آبادشدن ویرانههای شهر، مهندسان زیادی در شهر آمد و شد داشتند. در روستایی که تا دیروز برق نداشتیم برایمان پرژوکتور آورده بودند و این تحولات و تکنولوژیها چشم ما را به دنیای بیرون باز کرده بود.»
آب و هوای گرم فردوس و کویریبودنش یکی از دلایل انتخاب این شهر برای تبعیدیان سیاسی در دوره حکومت پهلوی بود. افرادی که در دوره تبعید خود، در مسیر روشنگری و تربیت نسل آینده نقش بسزایی داشتند. بهویژه آیتالله محمدمهدی املشی که به گفته دکتر مدبر با اخلاق و منش خوبی که داشت موفق به جذب بسیاری از جوانان و نوجوانان فردوس و دهات اطرافش شده بود.
میگوید: «آیتالله املشی که بعد از انقلاب دادستان کل کشور شد عالم ربانی و خوشمشربی بود. ایشان در خطدهی نسل جوان آنزمان بسیار تأثیرگذار بود. بهطوریکه عمل به نصایح ایشان را بر خود واجب و تکلیف شرعی میدانستیم.»
به گفته مدبر یکی از توصیههای آیتالله املشی به نوجوانان، ادامه تحصیل و خوب درس خواندن برای در دست گرفتن آینده مملکت بود. اینطور میشود که مجتبای نوجوان تصمیم میگیرد بهترین خودش باشد در درس و مشق و برای نشستن روی صندلی دانشگاه آن هم در رشته پزشکی تمام تلاش خودش را به کار میگیرد.
تعریف میکند: «عمل به توصیه و نصایح آیتالله املشی را بر خودم واجب میدانستم. با همه کمبود وقتی که برای کار در زمینهای کشاورزی پدر و کمک به معاش خانواده داشتیم، از درس غافل نبودم. در تمام چهار سال دبیرستان نمرات علوم پایهام مثل ریاضی، فیزیک و شیمی از 20کمتر نشد. روزی هم که قرار بود فردایش برای کنکور آماده شوم تا شب در زمینهای کشاورزی دوشادوش پدر کار میکردم.»
قبولی در رشته پزشکی دانشگاه مشهد خستگی چند سال تلاش را از تن محمدجعفر جوان به در آورد. آن سال از کلاس 29نفری آنها فقط یک نفر در کنکور رتبه قبولی نیاورد. 28نفر دیگر موفق به ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل در مدارج عالی میشوند.
وقتی محمدجعفر جوان اولینبار برای حضور در کلاس درس به دانشکده پزشکی میرود با جمعیت انبوه دانشجویان مانده در پشت درِ دانشگاه و گاردی که ورودی دانشکده پزشکی را سد کرده بودند، روبهرو میشود. تعطیلی دانشگاهها بهدلیل شروع تحرکات انقلابی مردم مشهد، او و دوستانش را به زادگاهشان بازمیگرداند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با اعلام گشایش دانشگاهها دوباره راهی مشهد میشود.
اما دو ترم از تحصیل در رشته پزشکی نگذشته است که با انقلاب فرهنگی دانشگاهها و تعطیلی مراکز علمی دوباره به زادگاهش بازمیگردد. میگوید: «با تعطیلی دانشگاهها بهدلیل انقلاب فرهنگی به جهاد سازندگی رفتم تا در واحد فرهنگی جهاد خدمت کنم. تمام دوره دانشجویی بورسیه جهاد سازندگی بودم، با حضور در روستاها و انجام کارهای فرهنگی سعی در روشنگری اذهان و آگاهی نوجوانان و جوانان درباره انقلاب و اسلام داشتیم. در زمان جنگ هم بیشتر تبلیغات حول محور کمکرسانی به پشت جبهه و اعزام نیرو بود.»
با پایان انقلاب فرهنگی محمدجعفر هم مثل تمام دانشجویان به دانشگاه برمیگردد تا هفتسال بعد در لباس سفید پزشکی قسمنامه دکترای خود را بخواند و کار طبابتش را آغاز کند. زمان دانشآموختگی او و دیگر دوستانش هنوز جنگ ادامه داشت و آنها باید طرح ششماههشان را در مناطق عملیاتی میگذراندند. اینچنین میشود که او و چند تن از دوستانش ششماه طرح فارغالتحصیلی را در مناطق عملیاتی ایزه، حمیدیه، اهواز و آبادان میگذرانند.
میگوید: «ما گروهی چند نفری بودیم که هر زمان عملیات بود به ما اعلام میشد. در فاصله چند ساعت باید ساک و تجهیزات پزشکی را میبستیم و با هواپیمای ارتش راهی منطقه عملیاتی میشدیم. مدت یک هفته یا 10روز در منطقه بودیم. بعد از ساماندهی وضعیت مجروحان دوباره به پشت جبهه برمیگشتیم.»
بعد از اتمام طرح، نوبت به سربازی میرسد.محمدجعفر برای انجام خدمت سربازی به سپاه پیوسته و در درمانگاه سپاه فردوس خدمت میکند. این دوره برای او همزمان میشود با راهاندازی دانشگاههای آزاد اسلامی از جمله دانشکده ادبیات فردوس و از آنجا که یکی از شروط انتخاب ریاست دانشگاه داشتن مدرک تحصیلی دکترا بود و در آن مقطع کسی در فردوس نبود که دکترا داشته باشد، از محمدجعفر که برای گذران اجباری به شهرش برگشته بود، خواسته میشود تا ریاست دانشگاه ادبیات فردوس را هم قبول کند.
اینطور میشود که او صبحها در درمانگاه سپاه به خدمت مشغول میشود و بعدازظهرها در دانشگاه به امور دانشجویان رسیدگی میکند. بعد از اتمام سربازی نوبت به دوره طرح سهساله پزشکی میرسد. خدمت سه سال در مقام ریاست بهداری فردوس از خدمات دیگری است که مجتبی مدبر عزیزی در طول آغازین سالهای طبابتش به همشهریهای خود داشته است.
او از زمان انقلاب فرهنگی با پیوستن به جهادسازندگی بهعنوان نیروی جهادی شناخته میشد. بعد گشایش دانشگاه هم از جهادسازندگی بورسیه شد و با حفظ جایگاه شغلی ادامه تحصیل داد. بعد خدمت سربازی و گذران دوره طرح دانشجویی و بازگشت به مشهد در سال72 همکاریاش با جهاد سازندگی ادامه پیدا کرد؛ اما چون دیگر از اردوهای جهادی اول انقلاب خبری نبود یک اتاق در ساختمان جهاد سازندگی در چهارراه بیسیم در اختیارش قرار دادند.
تعریف میکند: «تمام تجهیزات پزشکیام یک تخت و یک گوشی پزشکی و فشارسنج بود. آنزمان کارمندان جهاد سازندگی برای مداوا و درمان مراجعه میکردند. به یکی از کارمندها هم تزریقات آموزش داده بودم تا کنار دستم باشد. با افزایش خدمات و پیوستن پزشکان متخصص جهادی کمکم مقدمات تأسیس تدریجی درمانگاهی شکل گرفت که امروز به نام درمانگاه شوریده در محدوده میدان جانباز به بیماران خدمات میدهد.»
به یکی از کارمندها هم تزریقات آموزش داده بودم تا کنار دستم باشد
عزیزی پس از چند سال خدمت در مقام ریاست درمانگاه شوریده با مذاکراتی که بین دو وزارتخانه بهداشت و درمان و جهادسازندگی شکل میگیرد، تصمیم بر این میشود تا نیروی بیست سال خدمت جهادسازندگی ادامه خدمت دولتیاش را در دانشگاه علوم پزشکی و در مقام معاونت آموزشی دانشگاه علوم پزشکی و مدیر دفتری ریاست دانشگاه داشته باشد.
«سه سالی از اجرای طرح «سهشنبههای مهدوی» میگذرد. طرحی که برای اشاعه فرهنگ مهدویت در سرتاسر کشور کلید خورده است. حدود400برنامه سهشنبه مهدوی در سرتاسر کشور برگزار میشود که بیشتر بهصورت ایستگاه صلواتی است، اما در مشهد و در مسجد قائم محله بهاران این طرح با برنامههای بیشتری همراه است.»
اینها را مجتبی یعقوبی، مسئول کانون مهدوی مسجد قائم، میگوید و ادامه میدهد: «در این طرح تصمیم گرفتیم به نیت شادی دل امام زمان(عج) و بردن نام مبارکشان ویزیت رایگان، مشاوره حقوقی و خانوادگی رایگان و... هم داشته باشیم. برای همین در آغاز کار با دکتر مدبرعزیزی که از نمازگزاران مسجد محله هستند صحبت کردیم تا در این روزها افرادی که از سوی مسجد به ایشان مراجعه میکنند، رایگان ویزیت شوند. ایشان هم قبول کردند. در حال حاضر به طور میانگین در سهشنبههای مهدوی بین 15 تا 20مراجعهکننده که از سوی مسجد با برگه مهرشده به ایشان مراجعه کنند، رایگان ویزیت میشوند.»
در سهشنبههای مهدوی بین 15 تا 20مراجعهکننده که از سوی مسجد با برگه مهرشده به ایشان مراجعه کنند، رایگان ویزیت میشوند
خیریه مسجد جوادالائمه(ع) هم از دستخیر دکتر مدبر بینصیب نمانده و از سوی این خیریه هم افرادی که نیاز به درمان داشته باشند به دکتر معرفی شده و بدون دریافت کوچکترین مبلغی ویزیت میشوند. وجود خانم خدیجه مدبرعزیزی در این خیریه که همسر دکتر و دختر عموی اوست، سبب شده آنها در کنار طبابت رایگان همراهیهای دیگری هم در تهیه جهیزیه و کمکمالی به خیریه داشته باشند.»
یکی از افتخارات دکتر مدبرعزیزی راهاندازی بیمارستانی برای تسهیل پیوند اعضا در کلانشهر مشهد است. بیمارستان منتصریه، ملکی وقفی و قدیمی بود. آستان قدس تصمیم میگیرد با مشارکت دانشگاه علوم پزشکی آن را به بیمارستانی مبدل کند. از زمان پیشنهاد تأسیس بیمارستان با هدف پیوند اعضا تا زمان بهرهبرداری چهارسال زمان میبرد. چهارسالی که دکتر مدبر با رایزنی آستان قدسرضوی و دانشگاه علوم پزشکی برای احداث و تجهیز این بیمارستان، مسئول نظارت بر ساخت این بنا و پیگیریهای مرتبط به آن بود.
«مدتی مسئول پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی مشهد بودم. براساس توافقی که بین آستان قدسرضوی و دانشگاه علوم پزشکی رخ داده بود، قرار شده بود بیمارستان منتصریه که در گذشته مختص بیماران عفونی بود بازسازی و تبدیل به بیمارستان تخصصی پیوند اعضا شود. اینکار شروع شد؛ اما بسیار کند پیش میرفت تا اینکه مسئولیت آن به بنده واگذار شد. نخستین بخشی که آماده شده و به بهرهبرداری میرسد بخش دیالیز بود. به مرور دیگر بخشهای پیوند قلب، کبد، قرنیه، مغز استخوان و... راهاندازی میشود.»
دکتر مدبر تا زمان افتتاح بیمارستان در این پروژه حضور داشته است، اما همزمان با روزهای افتتاح بیمارستان منتصریه حکم بازنشستگی او مهر میخورد تا با فراغ بال بیشتر به بیمارانش در مطب و درمانگاههای شهر برسد.
او در بیان خاطرات دوران طبابتش در مدت نزدیک به پنج سال حضور در زادگاهش از اولین شب حضور در درمانگاه به عنوان سختترین شب یاد کرده و میگوید: «در نیمه شب نخستین روز حضورم در درمانگاه، مجروحان تصادفی زیادی به درمانگاه فرستاده شدند. گویا دو اتوبوس در جاده شاخ به شاخ شده و تصادف سختی درمیگیرد.
آن شب سعی کردم با حفظ خونسردی، مجروحان را مدیریت کرده و با توجه به وضیعت هر کدام به بیمارستانهای شهرهای اطراف و مراکز درمانی دیگر منتقل شوند. شب بسیار سختی بود، اما برای مایی که تجربه شبهای عملیات و جبهه را داشتیم، غریب نبود و از پسش برآمدم».
در میان گفتوگو میانهمردی که شال سیدی بر دوشش انداخته و منشی دکتر مدبر عزیزی است از آمدن بیماری خبر میدهد. زوج جوانی که از خوش و بششان با طبیب میشود به آشنایی چند ساله آنها پی برد. مرتضی یزدانپناه که پدرش با دکتر از دوره خدمت در جهادسازندگی همکار بودهاند از مراجعان قدیمی دکتر است.
او که حوالی 40سال از خدا عمر گرفته است از وقتی یادش میآید برای هر بیماری اول به مطب دکتر مدبر آمده و با او مشورت گرفته است. میگوید: « نمیدانم شما هم به این موضوع باور دارید که بعضی پزشکان نفسشان حق و دستشان سبک است. دکتر برای من و خانوادهام چنین حکمی دارند».
او که به همراه همسر جوانش است، از ازدواجش در 13سال قبل میگوید و اینکه حتی خانواده همسرش که در منطقه دیگری هستند با یکبار آمدن نزد این دکتر او را بهعنوان پزشک خانواده خود انتخاب کردهاند. « اخلاق و سعهصدر دکتر و دقتشان برای تشخیص بهقدری زیاد است که هر کسی یکبار نزد ایشان بیاید، شیفته اخلاق و منششان میشود».
خانم جوانی که نایلون دارویی در دست دارد و در سالن انتظار منتظر است تا داروها را با دکتر بررسی کند هم از دست به خیر بودن دکتر تعریف میکند و میگوید: «ما همسایه آقای دکتر هستیم. هر چقدر از خوبیها و نوعدوستی دکتر بگویم کم گفتهام. یک محله به سرش قسم میخوریم. خیلی از نیازمندان از محله توس برای درمان نزد ایشان میآیند.»
ویزیت ایشان خیلی کمتر از بقیه جاهاست. شنیدهام روزهای سهشنبه هم با مشارکت مسجد جوادالائمه(ع) به نیت شادی دل امام زمان(عج) نیازمندانی را که برگهای از سوی مسجد دارند رایگان ویزیت میکنند. او همچنین به ویزیت رایگان بیماران در فردوس اشاره میکند و میگوید: «ما چون سالهاست با دکتر آشنا هستیم و بهنوعی پزشک خانوادگی ما بهشمار میروند خبر داریم که دو هفته یکبار به فردوس میروند. آنجا در طرحی با نام پنجشنبههای رنگی خانه پدرخانمشان در محله گردشگری فردوس را به ویزیت رایگان برای مراجعان اختصاص دادهاند.»