کد خبر: ۳۳۰۸
۱۳ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

روایتی از تأسیس هیئت آذربایجانی‌های مقیم مشهد

هیئت «پارچه بافان آذربایجان» را می توان از قدیمی ترین هیئت های شهرستانی دانست که تأسیس آن به حوالی سال های ابتدایی قرن گذشته برمی گردد. زنجیرزنان این هیئت اغلب از تبریزی ها و اسکویی‌های مجاور در مشهد بوده اند که در محله جوادیه و در خانه مرحوم محمدعلی خوشقولی معروف به «مشتی» پارچه بافی می کردند. این هیئت که محل جدید اسکان آن در چهارراه خواجه ربیع است، همچنان چراغش به عشق امام حسین(ع) روشن است و پرچمش به مدد امام رضا(ع) برافراشته.

یک عکس قدیمی روی دیوار خانه پدری که هنوز رنگ درهاوپنجره‌ها و صفایش را از آسمان مشهد وام دارد، قدیمی‌ترین نشان از تاریخ یک هیئت قدیمی در مشهد است؛ هیئت آذربایجانی‌های مقیم ارض اقدس که از قدیم الایام، شور و سوز عزاداری‌شان زبانزد بوده و ورای همه هیئت های دیگرشهر که هر سال دسته دسته سمت خراسان می‌آیند.

هیئت «پارچه بافان آذربایجان» را می توان از قدیمی ترین هیئت های شهرستانی دانست که تأسیس آن به حوالی سال های ابتدایی قرن گذشته برمی گردد. زنجیرزنان این هیئت اغلب از تبریزی ها و اسکویی‌های مجاور در مشهد بوده اند که در محله جوادیه و در خانه مرحوم محمدعلی خوشقولی معروف به «مشتی» پارچه بافی می کردند.

این هیئت که محل جدید اسکان آن در چهارراه خواجه ربیع است، همچنان چراغش به عشق امام حسین(ع) روشن است و پرچمش به مدد امام رضا(ع) برافراشته. گزارش پیش‌رو یادی است از ماجرای تأسیس این هیئت و آدم‌هایی که هنوز ارادت و عشقشان به مولای بی‌سر دشت کربلا در چشم‌های بُراق ثبت شده در یک قاب عکس قدیمی زنده است.

 

مثل یک آیین کهن

مثل یک آیین کهن هر سال نزدیک محرم، قاب قدیمی را از روی دیوار برمی داشت و با دقت تمام، رویش را با دستمالی که آغشته به گلاب قمصر بود، تمیز می کرد. لیلاخانم به عکس قدیمی که نگاه می کرد، ناخودآگاه اشک از گوشه چشم هایش سرازیر می شد و با نام اباالفضل(ع)، آه جانکاهی بر سینه اش سنگینی می کرد. آن قاب سال ها روی همان دیوار بود و حالا رد آن بر دیوار، گواه مالکیت ابدی اش بر جان و جهان اهالی آن خانه قدیمی است. در عکس رنگ و رورفته، پیرمردها و جوانان و کودکان در سه ردیف منظم، سیاه پوش و زنجیر به دست نشسته اند و به دوربین عتیقه ای که احتمالا نور فلاشش، نگاه‌ ها را خیره می کرده، چشم دوخته اند. پشت سر این جمع عزادار، دو کتیبه بزرگ که نشان از آذربایجانی بودن اصالت آن هاست، خودنمایی می کند.


داستان یک عکس

این احتمالا تنها عکس باقی مانده از هیئتی است که به گفته بزرگان آن، حوالی سال های 1300 تا 1302 خورشیدی در مشهد توسط تبریزی ها تأسیس شد و تا امروز، بیرق و علمش به لطف عشق ابدی ترک ها به اباالفضل العباس(ع) و حسین(ع) مظلوم برپاست. لیلاخانم پس از فوت شوهر و برادرهایش تا نودسالگی هم، شنبه های اول هر ماه، بساط روضه اش حتی با دو سه نفر برپا بود. می گفت: به مشتی و برادرهایش قول داده ام پرچم این هیئت پایین نیاید و چراغ روضه خوانی اباعبدالله(ع) در این خانه روشن بماند. او که هیچ وقت فارسی و حتی نشانی خیابان های مشهد را خوب یاد نگرفت، سال ها، قبل از نماز صبح، از ته کوچه جوادیه از یک گوشه خیابان به حرم می رفت و از همان راه برمی گشت و این عادت عاشقانه را تا زنده بود، ترک نکرد.


عمارت 800متری «خوش قولی»

آن روزها ترک های تبریز در انتهای کوچه ای بن بست و تنگ در محله جوادیه واقع در خیابان طبرسی مشهد در عمارتی 800متری که متعلق به محمدعلی خوشقولی (مشتی) بود، دور هم پارچه بافی می کردند و پذیرای هم ولایتی هایی بودند که به عشق امام رضا(ع) در مشهد، لباس مجاوری پوشیده بودند. عمارت طوری ساخته شده بود که در انتهای یک کوچه قدیمی، سردری بلند داشت و فضای داخلی با دالانی شروع می شد که تا حیاطی با درخت های بلند و حوضی گرد و بزرگ در وسط ادامه می یافت.

جز شاه نشین عمارت که با ستون های چوبی بزرگ و ایوانی بزرگ با اسلیمی های فیروزه ای و سبز در دوطبقه ساخته شده بود، بقیه اتاق های عمارت دورتادور حیاط، یک طبقه بودند و محل کار و اسکان مهاجران آذربایجانی. دستگاه های پارچه بافی در طول روز توسط تبریزی ها و اسکویی ها فعال بود و معمولا هم پارچه های مشکی برای چادر و عزاداری ها بافته می شد. اصلا گویی نذر امام حسین(ع) بود تمام آن دستگاه ها.


اولین عزاداری در مسجد سنگی

محمدعلی خوشقولی با کمک برادران همسرش خیلی زود به فکر تأسیس هیئتی در مشهد می افتد تا دهه اول محرم و دهه آخر صفر، بساط عزاداری را برای هم زبان هایشان علم کند و در مشهد احساس غریبی نکنند. لیلاخانم که از اسکو و پس از بازگشت مشتی از شوروی سابق و طی یک قرار و فرار عاشقانه همسر او شده بود، می شود مسئول مهیاکردن مقدمات پذیرایی از هیئتی ها. او پیش از این هم در ایام محرم، مخفیانه در خانه روضه زنانه برپا می کرده و حالا احتمالا به خاطر تجربه اش، مأمور سروسامان دادن به پذیرایی هیئت مردانه شده بود.

لیلاخانم که از اسکو و پس از بازگشت مشتی از شوروی سابق و طی یک قرار و فرار عاشقانه همسر او شده بود، می شود مسئول مهیاکردن مقدمات پذیرایی از هیئتی ها


اولین مراسم در کوچه سنگی

هیئت پارچه بافان آذربایجانی در محله مسجدسنگی و در کاروان سرایی قدیمی، اولین مراسم زنجیرزنی را برپا می کنند و سال ها آن کاروان سرای قدیمی، می شود مأوای عاشقان آذری زبان اباعبدالله(ع) و مراسم عزاداری شهادت امام رضا(ع).


بی بی شهربانو و روضه حضرت زینب(س)

دختر لیلاخانم تعریف می کند: آن روزها برای نذورات، هر کس هر چیزی، در توان داشت برای پذیرایی به خانه ما می آورد. در حالی که بی بی شهربانو در آن حیاط درندشت با لهجه ترکی، روضه حضرت زینب(س) می خواند، وظیفه پخت وپز نذری ها و شستن ظرف ها بر عهده زن های فامیل بود. یکی شیرمال می آورد و دیگری شیر و پنیر برای صبحانه. آن روزها معمولا چند رأس گوسفند در آن حیاط ذبح و به این ترتیب خوراک آبگوشت و تاس کباب که غذای سنتی ترک هاست، در روزهای عزاداری فراهم و پخته می شد.

مهین خوشقولی، دختر مشتی، همان طورکه از سیاه پوش کردن آن حیاط قدیمی با پارچه های بافته شده توسط اهالی خانه می گوید یاد عموداوود می افتد؛ پیرمردی که با آن سن وسال و کمر خمیده به هیچ کس اجازه نمی داد چای روضه را دم و توزیع کند و این کار را وظیفه خودش می دانست؛ انگار اصلا برای همین کار آفریده شده است. از صبح قبل از طلوع آفتاب و تا آخر شب که زنجیرزنان به سمت حرم می رفتند، سماور زغالی او در حال قل زدن بود و او یک نفس مشغول پذیرایی.


شاه حسین گویان مقیم مشهد

محمدعلی خوشقولی که کار تجارت پارچه را از آذربایجان شوروی سابق تا یوگسلاوی قدیم انجام می داد، همراه حاج مهدی و حاج حسین سلطانی، حاج علی میلانی و حاجی خالق زاده، ایام محرم و صفر را در آن خانه قدیمی و آن حسینیه از زائران ترک زبان پذیرایی می کردند و هیئت زنجیرزنی شان به راه بود.

ناصر سلطانی، پسر بزرگ حاج مهدی سلطانی که حالا در همان هیئت که نامش به «چهارده معصوم آذربایجانی ها» تغییر کرده است حضور دارد، می گوید: عمویم، حاج حسین سلطانی و حاج علی میلانی، از مداحان بنام آذری زبان و در ایام محرم، روضه خوان و میان دار هیئت بودند و نوای «یا اباالفضل(ع)» و روضه های علی اکبر و حضرت رقیه شان حتی فارسی زبانان را هم به هیئت ما می کشاند.

او می گوید: لباس های زنجیر زنی هیئت پارچه بافان بلند بود و تا زیر زانو می رسید و قسمت پشتی آن که محل زنجیرزنی بود، با دکمه هایی جدا می شد. بعد از عاشورا و تاسوعا و نزدیک دهه آخر صفر، تازه میهمانداری اصلی ما شروع می شد و همه اقوام و فامیل از آذربایجان برای شرکت در مراسم وفات حضرت محمد(ص) و شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) به مشهد می آمدند و پذیرایی از آن ها را در مدت اقامتشان، شوهرعمه و پدر و عمویم و دیگر هیئتی ها برعهده می گرفتند.

ناصر سلطانی ادامه می دهد: جز این هیئت، چند هیئت آذربایجانی دیگر هم در مشهد هستند که در روزهای سوگواری همه و درکنار هم با نوای سوزناک ترکی عزاداری می کنند. ازجمله این هیئت ها می توان به هیئت شاه حسین(شاخ سی)گویان* مقیم مشهد اشاره کرد.
او می گوید: این عکس متعلق به هیئت زنجیرزنان پارچه بافان تبریزی مقیم مشهد است و حوالی سال 1320 گرفته شده است.

ناصر سلطانی در همه این سال ها با جان و دل از این عکس مراقبت کرده و آن را روتوش و در اندازه بزرگ چاپ کرده است تا یاد و خاطره همه آنانی که شانه به شانه هم و زنجیر به دست به عشق سرور و سالار شهیدان ایستادند و الان در بین ما نیستند، برای همیشه زنده باقی بماند.

* شاخ سی نوعی مراسم مذهبی است که ماه محرم در بیشتر نقاط آذربایجان و به طور گسترده در تبریز برگزار می شود. این مراسم از چند روز مانده به ماه محرم تا دهمین روز از همین ماه و ظهر عاشورا ادامه می یابد. در زبان ترکی آذربایجانی، به این مراسم «شاخسِی» می گویند که کوتاه شده واژه «شاه حسین» است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44