خیلی از محدودیتهایی که امروزه برای تحصیل و کار در گذشته از زبان نسل قدیم می شنویم، برایمان مانند قصهای است که دیر میتوان آن را هضم کرد. اما بسیاری از دختران از دل همین محدودیتها به موفقیتهایی رسیده و تواناییشان را به دیگران اثبات کردهاند. در این روایت، از بانویی میگوییم که همان ابتدای زندگی مشترک، شغل زنبورداری را از کم شروع میکند و در طول سالها به جایی میرساند که همه اعضای خانوادهاش در این کار مشغول میشوند، مادری که نهتنها در خانه مادرانگی میکرد بلکه در بازار کار نیز یک رکن اساسی و الگو برای خانوادهاش محسوب میشد. بعدها دخترش، ریحانه، نیز عطر نان را به سفره زنان سرپرست خانوار بیشماری میبرد.
قدسیه صمدی از پدر چیز زیادی به یاد نمیآورد و هرچه میداند بعدها از زبان مادر و خواهر بزرگترش میشنود زیرا وقتی دوساله میشود، پدرش از دنیا میرود. میشود گفت مردم قدیم مانند امروز، عرصه را بر خرافات تنگ نمیکردند. باور داشتند هر کسی دختر دارد، نسلش ادامه پیدا نمیکند. اما صمدی از زمانی که دست راست و چپ خود را میشناسد، میخواهد خلاف این موضوع را ثابت کند و به همه نشان دهد دختران هم میتوانند نام پدر خود را زنده نگه دارند. او برای این هدف سالها زحمت میکشد. از همان روزهایی که با یک کندوی عسل در پشتبام خانه خود شروع به کار میکند تاکنون که علاوه بر اعضای خانواده خود، برای 100 نفر دیگر به صورت مستقیم و غیرمستقیم شغل ایجاد کرده است.
قدسیه صمدی متولد سال 1341 و اهل روستای پیوهژن است. بعد از فوت پدرش، مادر او از طریق جمعآوری محصول، گلدوزی، خیاطی و بافندگی خرج و مخارج خانهشان را تأمین میکرد. با اینکه دستش تنگ بود، در برابر هیچیک از خواستههای دخترانش بیتفاوت نبود. صمدی و خواهرش جزو اولین اعضای فامیل بودند که دیپلم گرفتند، با اینکه بچههای دیگر پدر داشتند و وضع مالیشان بهتر بود. او از همان کودکی دوست داشت روی پای خودش بایستد. به همین دلیل، گاهی بعد از مدرسهاش به کارگاه قالیبافی میرفت و به ازای چند ساعت کار، مزد دریافت میکرد. کسی چه میداند؟ شاید این سختکوشی را از مادرش به ارث برده بود.
روزهای پایانی شهریور را همراه با نسیم خنک پاییزی آن برای گفتوگو انتخاب میکنیم. صمدی به همراه خانوادهاش، علاوه بر زنبورداری، زمین برای پرورش گل محمدی، ختمی، زرشک، بادام، نعناع، پونه و ... نیز دارند که به دست مصرفکننده میرسانند. در حوزه گیاهان دارویی تحصیل کرده و علاوه بر آن، آموزشهای دیگری هم در جهاددانشگاهی دیده است و حالا میتواند به افراد مختلف در خصوص بهبود بیماریهایشان مشاوره بدهد.
دیپلم خود را سال 60 گرفته و همان سال ازدواج میکند. یک سال بعد نیز اولین فرزندش، ریحانه اکبری، به دنیا میآید که حالا سالهاست با مادر همکاری میکند. صمدی آن زمان میخواست درسش را ادامه بدهد، اما انقلاب فرهنگی مانع شد. «از طرف دیگر، بعد از تولد فرزندم، همسرم با ادامه تحصیلم در آن شرایط موافق نبود، اما عشق به تحصیل در وجودم باقی ماند و فعالیتهای اجتماعی مانند فرماندهی بسیج خواهران و فعالیت در شورای اجتماعی محلات را انجام میدادم.»
علاقه به تحصیل، او را در چهلسالگی به دانشگاه میکشاند و به گفته خودش، در میان سایر دانشجویان، سن بیشتری داشته، اما همیشه زودتر از بقیه آنها سر کلاس حاضر میشده است. علاقهاش به طبیعت همیشه همراه او بود و به این دلیل که همسرش هم در این موضوع با او همسو میشود. هردو به دنبال شغلی میگردند که یک سر آن به طبیعت برسد. «خیلی درباره زنبورداری تحقیق کردیم و هنوز به یاد دارم که از یک زنبوردار درباره شروع به این کار پرسیدیم و در جواب گفت که زنبورداری، رونق زندگیتان میشود و کاری میکند که هیچوقت جیبتان بدون پول نشود و همینطور هم شد.»
صمدی 25 سال پیش کار را با یک کندوی عسل در پشتبام خانهشان شروع میکند. اوایل به اندازه مصرف خانگی بود و شاید یک تا 2 شیشه عسل در سال به دست میآمد، اما به مرور تعداد کندوها به 4، 7، 20 و بیشتر میرسد. «از همان ابتدا به فکر گسترش کار بودیم، اما به این دلیل که نمیخواستیم خطر کنیم، از یک کندو شروع کردیم. حدود 5 سالی طول کشید تا توانستیم عسل را به تولید انبوه برسانیم و فروشگاه زدیم تا آنها را عرضه کنیم، بعد از آن هم به مرور شعبه راهاندازی کردیم.»
فشردگی کار و زندگی در آن سالها برای او زیاد بود زیرا با داشتن 3 فرزند، باید تحصیلش را در دانشگاه ادامه میداد، کارش را دنبال میکرد و همزمان کارهای خانه را نیز انجام میداد. به یاد میآورد آن زمان، شاید بعضی شبها تنها 4 ساعت فرصت میکرد بخوابد، اما خستگی جسمی بود و از نظر روحی به این موفقیت و سختی میبالید.
شاید بعضی شبها تنها 4 ساعت فرصت میکرد بخوابد، اما خستگی جسمی بود و از نظر روحی به این موفقیت و سختی میبالید
«کلاسهایم را طوری هماهنگ کرده بودم که صبحها برای آن وقت بگذارم. ظهر سراغ فروشگاه میرفتم و سری به کندوها میزدم و در عین حال، باید به کارهای خانه و بچهها نیز رسیدگی میکردم زیرا آن زمان هزینهها کفاف نمیداد که پرستار بگیرم و کمکدست من باشد. گمان میکنم هر خانمی میخواهد در کنار خانهداری شاغل نیز باشد، مشکلاتی سر راه او به وجود میآید، اما این کار نشدنی نیست. وقتی کسی میخواهد قدمهای بزرگ بردارد، باید بداند که ممکن است خلأهایی نیز ایجاد شود.»
او که سالهای سال است به همراه همسر و خانوادهاش نیش زنبور را به نوشی شیرین تبدیل میکنند، معتقد است این شغل، پرزحمت و ادامه آن نیازمند علاقه است. شمار نیشهایی که از زنبورها خورده از دستش خارج شده است. «نیش زنبور مزایایی برای بدن انسان دارد. من معمولا بدون کلاه و دستکش به کندوها سر میزنم، اما اگر مدتی بگذرد و زنبورها نیش نزده باشند، کاری میکنم که من را نیش بزنند زیرا خاصیت دارد.»
او نام پدر خود، زکریا، را برند کار خود قرار میدهد و یک کندوی عسل را حالا به 150 کندوی عسل رسانده است. مدت زیادی است که چند روزی در هفته را در مشهد میگذراند تا به کارهای فروشگاه و مشاوره سلامت برسد. چند روز دیگر را هم در روستای زادگاهش در کنار زنبورهایی که به گفته خودش برایشان مادری میکند میگذراند. «حالا که پا به سن گذاشتهام، هنوز هم ساعتی که فکر کنم بیکار هستم، برایم ساعت خوشی نیست. هرشب قبل از خواب کارهای روز بعد را در ذهنم مرور میکنم. گاهی شده است که در روستا فراغت بیشتری داشتهام، اما از همان وقت هم استفاده میکنم و برگ درختان و گیاهانی را که خاصیت دارویی دارد جمعآوری میکنم. تا وقتی توان داشته باشم، کار میکنم و از نظر من بازنشستگی معنایی ندارد.»
او معتقد است آنها ظرفیت صادرات عسل و محصولاتشان را دارند و اکنون نیز از عراق، افغانستان و قزاقستان مشتری دارند. «از ابتدای کار تاکنون نتوانستهایم وام بگیریم. یعنی مراحلش آنقدر سخت بود که به خودمان قبولاندیم به دریافت وام فکر نکنیم و همیشه درآمد همین کار را صرف توسعه خودش کردیم.»
صمدی حالا بعد از سالها تلاش، حاصل کار خود را میبیند و از اینکه میتواند با کارآفرینی بستری برای اشتغال خانواده خودش و 100 فرد دیگر به صورت مستقیم و غیرمستقیم فراهم کند، رضایت دارد
صمدی انگار حالا بعد از سالها تلاش، حاصل کار خود را میبیند و از اینکه میتواند با کارآفرینی بستری برای اشتغال خانواده خودش و 100 فرد دیگر به صورت مستقیم و غیرمستقیم فراهم کند، رضایت در وجودش جا خوش میکند. «هنوز هم دوست دارم این کار را توسعه بدهم و علاوه بر خانوادهام، برای افراد دیگری نیز مفید باشم. از نظر فضا دچار مشکل هستیم و نمیتوانیم همه گیاهان دارویی را خودمان برداشت کنیم، اما سعی میکنم هرسال گیاهان داروییای را که لازم داریم از مردم در روستای خودمان تهیه کنم تا بازار کاری برای آنها ایجاد شود.»
صمدی از نسل قدیم مادران است، مادرانی که در قامت یک دختر نوجوان، انقلاب و بعد از آن دوران جنگ را به چشم دیده و با وجودشان لمس کردهاند. او نیز به یاد میآورد زمانی که کلاس یازدهم بود، زمزمههای انقلاب شروع میشود و آنها در راهپیمایی و تحصنها شرکت میکردند. حتی دراینباره جلسات خانگی داشتند. «زمانی که انقلاب شد، جزو اولین مربیان نهضت سوادآموزی بودم. با اینکه هنوز دیپلم نگرفته بودم، هرچه یاد داشتم به زنان دیگر میآموختم. زمان جنگ، دورانی بود که ازدواج کرده بودم و بچه داشتم. به همین دلیل نمیتوانستم به مناطق بروم، و کمکهای پشت جبهه مانند بستهبندی وسایل را انجام میدادم.»
ریحانه اکبری اولین فرزند و تنها دختر صمدی است که 15 سال پیش، در بازار گل مشهد، در حوزه بنکداری گیاهان طبیعی خشکشده فعالیت میکرد. 50 نیروی کار داشت و به افغانستان و عراق صادرات انجام میداد. بیشتر نمایشگاههای بینالمللی را شرکت میکرد و در نوع خودش موفق هم بود. «من به حوزه گیاهان دارویی علاقهمند بودم و به این دلیل که پدرم مشغول زنبورداری بود و مادر نیز علاوه بر زنبورداری در حوزه گیاهان دارویی فعال بود، انگیزه بیشتری پیدا کردم که به سمت این کار بروم. البته از کودکی به رشته پزشکی نیز علاقهمند بودم که میشود گفت حالا خیلی از آن دور نیستم.»
او یک بانوی دههشصتی است که همیشه میخواسته فعال باشد و فعالیت خانهداری به تنهایی او را اقناع نمیکرده است. به همین دلیل، اولین کاری که تجربه میکند، کارهای هنری را آموزش میبیند و در خانه خودش، آموزش به سایر بانوان را شروع میکند. به مرور، آموزشگاهی برای این منظور در نظر میگیرد و آموزشهایش را به شرط اشتغال ادامه میدهد. «بانوانی را میدیدم که به دنبال کار هستند، اما محیط امن کاری برای آنها مهیا نیست. در واقع، با این کار میخواستم مشکل آنها را نیز حل کنم. خودم بازاریابی میکردم و قرارداد میبستم. تولیدات این بانوان را از جانماز گرفته تا جاکلیدی، دسته گل، رویخچالی و ... میخریدم و به فروش میرساندم.»
اکبری برای پیشبرد کار به تهران میرفت و مدلهای جدید را رصد میکرد تا با اجرای تغییرات روی مدلهایشان، نوآوری ایجاد کند. آموزش در حوزههای زیادی صورت میگرفت و حتی در مواردی که او آموزش ندیده بود، از یک مربی دیگر دعوت به کار میکرد. «کار خوب پیش میرفت و استقبال هم میشد، اما متأسفانه بعد از مدتی اجناس با کیفیت پایین و قیمت ارزان یا محصولات چینی را وارد بازار کردند و دیگر از خرید تولیدات ما استقبالی نمیشد. در صورتی که علاوه بر ارسال به همه شهرهای کشور، به افغانستان و عراق نیز صادرات داشتیم.»
اکنون 10 سالی میشود که در کنار مادر و خانوادهاش مشغول به کار است. لیسانس گیاهان دارویی و معادل دکتری طب سنتی از دانشگاه پردیس تهران دارد و حتی دورهای آموزشی را در کشور هندوستان گذرانده است. علاوه بر این، کلاسهای آزاد درباره گیاهان دارویی را نیز شرکت میکند. اوایل به عنوان یک هنرجو، گاهی در زنبورستان کنار پدر و گاهی در فروشگاه کنار مادر کار میکرد تا علاقه ذاتی خود را پیدا کند.
«کار در کنار خانواده حس خیلی خوبی دارد. من و 2 برادرم، همسرم و حتی پسر بزرگم در 4 شعبهای که در مشهد و روستای پیوهژن داریم فعال هستیم. خوبی کار این است که به پدر و مادرم به چشم یک کارفرمای غریبه نگاه نمیکنم. هدف اولم خدمت به پدر و مادرم است که سعی کنم باری از روی دوش آنها بردارم. برای نمونه، کارهای اداری را خودم انجام میدهم تا آنها درگیر نشوند.»
موفقیتهایی را که در کار نصیبش میشود مدیون دعای خیر پدر و مادرش میداند. یکی از این موفقیتها این بود که از او برای کشور قزاقستان دعوت به کار میشود. یک ماه او و همسرش مهمان آنها میشوند و درباره خواص گیاهان دارویی ایران که در آنجا ناشناخته بود، برایشان صحبت میکنند. ضمن اینکه مشاوره و مزاجشناسی افراد را نیز انجام میدهند که برای اکبری، حکم یک کار تحقیقاتی را داشت. «بعد از آن دعوت به کار دائم شدیم تا اقامت آن کشور را نیز بگیریم. البته به دلیل تعلقات خانوادگی و اینکه کشورم را دوست دارم، نپذیرفتم، اما هنوز برای فروش محصولات ارتباط داریم.»
اگر فرد دیگری بود، شاید خسته میشد، اما من ادامه دادم. حالا که به آن موقع فکر میکنم، با خودم میگویم درست است که اذیت شدم، اما خوشحالم که رها نکردم و کار نتیجه داد
او باور دارد برای بانوان در حوزه کارآفرینی سختیهای بیشتری وجود دارد اما نباید دلسرد شوند. اکبری به یاد میآورد برای راهاندازی یک شعبه در روستای زادگاهشان و اشتغالزایی برای مردم در حوزه گیاهان دارویی آن منطقه، سنگاندازیهای زیادی را تجربه میکند. «نمیدانم به چه دلیل، اما انگار مسئولان آن بخش تمایلی نداشتند که این کار شکل بگیرد. کفش آهنین به پا کردم و همه اداراتی را که لازم بود رفتم، اگر فرد دیگری بود، شاید خسته میشد، اما من ادامه دادم. حالا که به آن موقع فکر میکنم، با خودم میگویم درست است که اذیت شدم، اما خوشحالم که رها نکردم و کار نتیجه داد. ضمن اینکه همسرم نیز از من حمایت میکرد و در موفقیت من نقش داشت.»
او علاوه بر کارآفرینی، در حوزه آموزش نیز مشغول است. در دانشگاه فرهنگیان طب سنتی و مزاجشناسی آموزش داده است و در کلاسهای آموزش ضمن خدمت معلمان نیز حضور دارد. ضمن اینکه گاهی در مدارس و پایگاههای بسیج نیز در حوزه گیاهان داروئی مطالبی را به افراد ارائه میدهد. «به جای اینکه بگویم در روز چند ساعت کار میکنم، بهتر است بگویم چند ساعت استراحت میکنم! در طول روز شاید یکی دو ساعت استراحت کنم و مابقی ساعات را مشغول کار یا انجام وظایف مادری و خانهداری خودم هستم. ضمن اینکه بیشتر اوقات حتی از خانه به صورت تلفنی نیز پیگیر کارها هستم. اگر با وجود انجام کارها، باز هم زمان داشته باشم، آن را به مطالعه و تحقیق اختصاص میدهم.»
او بر این باور است که اگر اعضای یک خانواده در یک مجموعه کار کنند و همدل باشند، آن مجموعه موفقیتهای بیشتری کسب میکند. «بعد از سالها تلاش، توانستیم 2 شرکت را در حوزه تولید عسل و عرضه گیاهان دارویی به ثبت برسانیم که یکی از آنها دانشبنیان نیز هست و کار آنها در مراحل پایانی است. برنامه بعدیمان در حوزه کاری، شرکت در نمایشگاههای خارجی است.»