
خواهر شهیددهنوی بهواسطه کارهای خیرش شناخته میشود
وقتی زنگ را میزنیم، بدون اینکه چیزی بپرسد، در را باز میکند. صدای بانویی میآید که میگوید «بفرمایید» بدون آنکه بداند چه کسی قرار است داخل حیاط و خانه شود! در اولین برخورد منتظر است تا خودمان را معرفی کنیم و کارمان را بگوییم.
او در طول هفته با آدمهایی مواجه است که از سر نیاز و یاری به خانهاش میروند تا از او برای امور زندگی مدد بگیرند. این بار هم انتظار چنین اتفاقی را دارد.
بعد از اینکه خودمان را معرفی میکنیم، فاطمهخانم دهنوی میگوید: خوشآمدید؛ منتظرتان بودم ولی حواسم باز به کار اهالی محله رفت. حاجخانم در هفتمین دهه حیاتش، هم خوشروست و هم سر پا. او خواهر دو شهید است و نام نیکش در محله ایثارگران، ما را به منزل او کشانده است.
ایثار، فرهنگ خانوادگی دهنویها
از در حیاط گرفته تا درون خانه، همهچیز نشان از این دارد که وارد یک خانه متفاوت شدهایم. سردر حیاط مزین است به پلاک شهیدعباسعلی دهنوی و تابلو برگزاری جلسات قرآنی و فرهنگی. روی میزهای وسط خانه پر شده از کتب ادعیه. در گوشه خانه هم وسایل جهیزیه نوعروسی چیده شده است.
فاطمه دهنوی در بیستسالی که ساکن این محله است، وقت و توانش را وقف همسایهها و نیازمندان کرده است. او در خانوادهای بزرگ شده که ایثار، بخشی از فرهنگ آنهاست.
حاجخانم میگوید: حدود سیسال داشتم که جنگ شروع شد. دو برادرم، عباسعلی و علی به جبهه رفتند. علی در هفدهسالگی شهید شد و عباسعلی در سیودوسالگی. اما مادرم خم به ابرو نیاورد و بعد از آن برادر دیگرم و پدرم هم به جبهه رفتند و جانباز شدند.
فاطمهخانم درباره برادران شهیدش میگوید: عباسعلی با من همسنوسال بود و بیشتر به هم نزدیک بودیم. همیشه از روستای دهنو نیشابور به مشهد میآمد و بعد او را از راهآهن بدرقه میکردم. علی هم همینطور. وقتی جنگ شد، به چیزی جز دفاع از ایران فکر نمیکردند. همیشه هم به من میگفتند «خواهر به فکر کار مردم و کار جهادی باش؛ از کار خیر غافل نشوی.» من همین حرف را آویزه گوشم کردم.
از محفل قرآنی تا پاتوق همدلی
فارغ از اینکه فاطمه دهنوی این افتخار را دارد که خواهر دو شهید است، او را بهواسطه قدمهای خیری که در محله برداشته است، میشناسند. یک محله ایثارگران است و یک نشانی سرراست که هرکسی کارش گره بخورد به آنجا میرود، خانه خانم دهنوی!
دوستان و آشنایان محلی برایش احترام زیادی قائل هستند و به او لقب «مادر محله» را دادهاند؛ مادری که دغدغه همسایهها و هممحلیها را دارد. اگر نسخه بیماری برای تأمین پول در خانهای بماند به دست او میرسانند تا دارو را تهیه کند.
اگر نوعروسی گیر جهیزیه باشد، از اینطرف و آنطرف جهیزیه آبرومندی برایش تأمین میکند. اول مهر فکر دفتر و قلم بچههای مددجوست و هر دوماه هم با همسایهها و نیکوکاران همدل میشوند و بستههای معیشتی را برای بیش از صدخانواده تأمین میکنند.
حاجخانم دهنوی حکم نخ تسبیح را برای مددجو و نیکوکار دارد. با آنکه وسع مالیاش فراخ نیست، هرچه را بتواند خودش تأمین میکند و هرجا ماند، سراغ نیکوکاران میرود.
این بانو میگوید: خدا را شکر کاری که با چند بسته خوراکی شروع شد، حالا ذیل نام خیریه ولیعصر (عج) و مسجد محله که به همین نام است، به جاهای خوبی رسیده که باعث شده خنده و شادی در محله ما بین آدمها تقسیم شود.
خانه فاطمه دهنوی یک پایگاه محلی است؛ پایگاهی که به وقت نیاز، میشود محفل قرآن و دعا و روضه و به وقت کارهای خیریه یک پاتوق همدلی برای هممحلیها!
۲۰ سال است آموزش قرآن را تعطیل نکردهام
حاجخانم دهنوی در این سالها درگیر کارهای خیر پرشماری شده است، اما کماکان رسالت اصلی خود را آموزش قرآن و تفسیر مفاهیم آن میداند. این بانو که تحصیلات مکتبی دارد، در این سالها راه مادر و پدربزرگش را ادامه داده است.
او میگوید: پدربزرگ مادریام ملا بود. مادرم هم روضه میخواند و قرآن قرائت میکرد. من هم از همان سن کم، دل به قرآن دادم و الان بیستسال است که جلسات آموزش و تفسیر قرآنم تعطیل نشده است.
بر سردرخانه خانواده دهنوی تابلویی نصب شده است با عنوان «کانون فرهنگی تبلیغی آلیاسین» که نشان از فعالیتهای فرهنگی و قرآنی پررنگ این بانو دارد. خودش میگوید: این تابلو را از خود سازمان تبلیغات اسلامی آمدند و نصب کردند، وگرنه ما سالهاست که بدون تابلو هم کاری را که وظیفه میدانیم، انجام میدهیم.
او ادامه میدهد: همه این امور با قرآن معنی پیدا میکند؛ برای من و همسرم قرآن یک اصل است، چون معتقدیم نشانه برکت در زندگی ماست.
حمایت از حریم خانواده در محله
درمیان کارهای خیر پرشمار فاطمه دهنوی و هممحلیهایش، یک کار پررنگتر است. آنها صفرتاصد امور مربوطبه ازدواج جوانان را پی میگیرند تا خوشبختی و سفیدبختی را به دختران و پسرانی که در محله میشناسند، هدیه کنند.
یاریرساندن به افرادی که در بستر بیماری هستند، یا برای امور درمانی و دارویی نیاز به کمک دارند، حال بهتری نصیب انسان میکند
حاجخانم میگوید: در محله ما و خیلی از نقاط شهر، جوانان بسیاری هستند که شرایط ازدواج را دارند، اما بهخاطر ترس یا اینکه اعتمادبهنفس ندارند، اقدام نمیکنند. در این سالها که در محله ایثارگران هستم، با همراهی همسایهها خیلی از جوانان و خانوادهها را برای کار خیر به یکدیگر معرفی کردهام که خوشبختانه منجر به وصلت شده است و همه آنها هم که میشناسیم، خوشخبت هستند.
اهالی نیکاندیش این محله از معرفی عروس و داماد گرفته تا عاقد و محضر و خیلی کارهای دیگر را پی میگیرند تا مبادا دراینمیان کم و کسری باشد. اساسیترین بخش کار هم که تهیه جهیزیه است، با درایت فاطمهخانم و همراهانش پیش میرود. در همین روزی هم که ما مهمان خانهاش شدهایم، گوشه خانهاش پر است از وسایل نو جهیزیه که برای زوجهای جوان مهیا کرده است.
او میگوید: بدون همراهی همسایهها و همدلی همسرم این کارها شدنی نیست. البته ما بعد ازدواج هم هوای این عزیزان را داریم. در خانه، کلاسهای سبک زندگی، مدیریت روابط زناشویی و یا تحکیم فضای خانواده برگزار میکنیم که حال و هوای خوب زندگیشان همیشه برقرار باشد و اینطوری از حریم خانواده حمایت کنیم.
کار خیر زمین نمیماند
وقتی از حاجخانم درباره تأمین هزینهها و پایکار آوردن خیران میپرسیم، میگوید: کار خیر زمین نمیماند! او ادامه میدهد: مهمترین بخش کار جلب اعتماد است. خدا را شکر بهواسطه سالهای طولانی فعالیتم در محله، من را میشناسند و به همیندلیل هم خیران و نیکوکاران اعتماد میکنند. از همه مهمتر، خداوند دراینمیان همه چیز را کنار هم میچیند. حالا خودش هم به ما آبرویی داده است که رابط این امور باشیم.
خواهر شهیدان دهنوی ادامه میدهد: پیش آمده برای هزینه و واسطه یک کار انسانی چندروز و چندهفتهای معطل شویم، اما بالاخره انجام شده است؛ چون آن کسی که مشکلی دارد خدایی هم دارد و ما واسطه هستیم تا کار آن بندهخدا انجام شود.
این بانوی نیکاندیش و پای کار محله درباره شناسایی مددجویان محلی میگوید: آنها که در این محله هستند و نیازی دارند نشانی این خانه را بلدند. بعداز اینکه مراجعه میکنند یا کسی معرفی میکند، اگر شناخت داشته باشیم، کار را انجام میدهیم و اگر نشناسیم یک بررسی و پرسوجویی محلی میکنیم. اگر واقعا نیازمند باشد، پیگیری میکنیم که کارش انجام شود.
آبرو و اعتبار کار خیر، ما را بس!
دست حاجخانم در این سالها به امور خیر متفاوتی باز شده است. به قول یکی از همسایههایش سرش درد میکند که بیفتد دنبال کار این و آن! اما خودش وقتی قرار است از اهداف زندگی دنیوی و نیاتش بگوید، جور دیگری به قضیه نگاه میکند.
مادر محله ایثارگران میگوید: خداوند به من شش فرزند داده است. در زندگیشان کم و کسر هست، اما آبرومند زندگی میکنند. چه چیزی بهتر از این میخواستم؟ برکت هم که تا دلتان بخواهد در زندگی ما دیده میشود. با حقوق بازنشستگی همسرم زندگی میکنیم و خدا را شکر در محله آبرو و اعتباری داریم که همین برای ما بس است.
او با تأملی کوتاه ادامه میدهد: خدا کند که توانسته باشم ذرهای شبیه برادران شهیدم عمل کرده باشم.
در نگاه حاجخانم همه امور خیر و دستگیری از اهالی محله به یک اندازه مهم است، اما خودش معتقد است یاریرساندن به افرادی که در بستر بیماری هستند، یا برای امور درمانی و دارویی نیاز به کمک دارند، حال بهتری نصیب انسان میکند و دعای آن فرد در حق بانی کار کاملا در زندگی حس میشود.
حاجخانم مایه افتخار ماست
فاطمه دهنوی در طول این گفتوگو بارها از همسرش یاد میکند که در این سالها همراه و همدل او بوده است. عباسعلی دهنوی، پسرعمه فاطمهخانم و همنام برادر شهیدش است. او که در روزگار دفاع مقدس همرزم شهیدعباسعلی دهنوی بوده است، به خاطر دارد که چگونه پسرداییاش او را دعوت به حضور در جبهه کرده بود و چطور در گردان تحتفرماندهی شهید عباسعلی برای دفاع از وطن میجنگید.
آقاعباسعلی از دغدغههای اجتماعی همسرش اینگونه یاد میکند: روحیه عجیبی دارد. یک وقتهایی میبیند همسایهای، آشنایی مشکلی دارد، واقعا خواب و خوراک ندارد که کار بندهخدا انجام شود.
او ادامه میدهد: خیلی وقتها پیشآمده است که وارد خانه شدهام و خانه پر از وسایل و جهیزیه بوده است. اصلا وضعیتی بوده است! چیزی نگفتهام و با خودم نیت کردهام که، چون برای رضای خداست، کل زندگی دراختیار ایشان باشد. یا پیش آمده که جلسات خانگی برگزار کردهاند. دیرتر و زودتر آمدهام یا رفتهام که مزاحمشان نباشم. به خاطر نیت ایشان، خیر و برکت زیادی در زندگی ما جاری شده که همین برای ما بس است.
خالصانه و بیمنت برای محله
حاجخانم دهنوی در مسیر کارهای خیر محلی، همسایههایی دارد که به خوبی همراهیاش میکنند و او را بهخوبی شناختهاند. فرشته بینا یکی از اهالی محله است که بیستسالی میشود همسایه فاطمهخانم است.
مهمترین بخش کار جلب اعتماد است. خدا را شکر بهواسطه سالهای طولانی فعالیتم در محله، من را میشناسند و خیران اعتماد میکنند
او در توصیف خیررسانی خواهر شهیدان دهنوی به اهالی محله میگوید: اولین قدم خیری که حاجخانم دهنوی در این محله برداشت، آموزش قرآن و راهاندازی جلسات قرآنی بین بانوان بود. این جلسات که از پارکینگ منزل ما شروع شد و الان در مسجد و خانه حاجخانم برگزار میشود، همهجوره سبب خیر است.
به گفته فرشته بینا این جلسات قرآنی مایه برکت برای محله است. او میگوید: همین دورهمی قرآنی که حاجخانم شروع کردهاند باعث میشود کلی از مشکلات اهالی با گفتوگو و همفکری و یاری یکدیگر برطرف شود.
دل همسایه ما دریاست
وقتی یکی دیگر از همسایههای فاطمهخانم قرار است درباره این بانو صحبت کند، اینطور شروع میکند: حاجخانم مادر محله ماست. گلاندام محمدی میگوید: در این کوچه و خانههای دوروبر ما هرکسی در زندگیاش برای کاری لنگ بماند، در خانه حاجخانم را میزند. در این خانه به روی همه همسایهها باز است و حاجخانم و حاجآقا با روی گشاده کار مردم را راه میاندازند.
همسایه بیستساله فاطمهخانم درباره روی خوش او با بچهها میگوید: خیلی از جوانان دختر و پسر محله ما هستند که در جلسات خانه حاجخانم بزرگ شدهاند. خانم دهنوی با این بچهها رفتار مادرانهای داشتند و دارند و همین باعث شده است که خیلی مورداحترام نسل جوان باشند.
او سعی کرده است علاوه بر جبران خلأهای مادی، همسایههای نیازمند به تقویت روحی و روانی را هم کمک کند؛ چون دل خودش دریاست و روحیهای قوی دارد.
* این گزارش چهارشنبه ۳۰ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۸ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.