
داستان درخت توت کوچه شهیداصلانی ۹۷
حسین غلامیزهانی یکی از اهالی قدیمی خیابان شهیداصلانی۹۷ در محله بهارستان است. پیش از آنکه ساکن این محدوده شود، در سیمتری طلاب منزل داشت. او که از دوران جوانی دستش در کار خیر بود و شوق خدمت به مردم حاشیه شهر را داشت، سال۱۳۷۵ به این محله و کوچه آمد.
در آن زمان، تنها سه خانوار در کوچهشان زندگی میکردند. خیابانی که امروز به نام بولوار شهیداصلانی شناخته میشود، خاکی بود و امکاناتی نداشت. غلامی، شاهد رشد تدریجی این محله از دهه۸۰ بود؛ روزهایی که محله کمکم روی آبادانی به خود دید. حالا او در حاشیه بولوار شهیداصلانی مغازه لوازم خانگی دارد و کاسبی میکند و در مغازهاش کارهای خیرخواهانه انجام میدهد. علاوهبراین، بهعنوان معتمد محله شناخته میشود و بسیاری از اهالی برای رفع مشکلاتشان به او مراجعه میکنند.
این خانه پنجاهمتری را سال۱۳۷۵ خریدم و دستی به سر و رویش کشیدم. در کل خانه برایم ۵ میلیونتومان تمام شد. طبقه اول را به دوره قرآن و هیئت اختصاص دادم و طبقه دوم خودمان ساکن بودیم. هر هفته، با همسایهها که تعدادمان به ۱۰نفر میرسید، دور هم جمع میشدیم و به قرائت قرآن، دعای کمیل و دعای ندبه میپرداختیم.
وقتی به خانه جدید نقل مکان کردیم، درخت توتی مقابل منزلم کاشتم تا مردم از سایه و میوهاش استفاده کنند و برایم باقیاتالصالحات باشد. در این سالها، درخت حسابی رشد کرده است و هرسال توت فراوانی میدهد. فصل بهار که میرسد، همسایهها میآیند و چادر میگیرند و توت میتکانند و من از دیدن این صحنهها لذت میبرم.
بچههایمان برای رفتن به مدرسه باید به شهرک ابوذر یا محله سیدی میرفتند. زمینی را برای ساخت مدرسه پیدا کردم. بعداز مدتی خیّری پیدا شد و سال۱۳۸۶ ساخت مدرسه و مسجد علیالنقی (ع) در شهیداصلانی۹۷ آغاز شد. در تمام مدت، سر کار ساختوساز بودم. حالا هربار که از مقابل مدرسه عبور میکنم، خوشحالم که برای ساخت آن پیگیری کردم.
زمینی که اکنون در آن، کارگاه قطار شهری قرار دارد، در گذشته، فضای جنگلی بود و سگهای ولگرد بسیاری در آن پرسه میزدند. یک روز دیدم چند سگ به دو زن حمله کرده و پایشان را گاز گرفتهاند. با کمک سایر بانوان، آنها را سوار ماشین کردم و به بیمارستان رساندم.
مسجد قمر بنیهاشم (ع) سال۱۳۷۳ با بنایی چهلمتری ساخته شده بود. با آنکه بنای مسجد قدیمی و کوچک بود، در همان فضا مراسم باشکوهی برگزار میکردیم. از کودک تا پیر و جوان هرکدام یک طرف کار را میگرفتند. بالاخره تصمیم گرفتیم مسجد را بازسازی کنیم. با کمک هیئتامنا و چند خیّر، توانستیم سال۱۳۸۳ مسجد را توسعه دهیم.
سال۱۴۰۳ که سیل آمد، شیشههای مغازهام شکست. به ارتفاع حدود یکمتر تگرگ و گلولای داخل مغازه آمده بود. همه اجناسم را سیل زد و حدود یکمیلیاردتومان ضرر کردم. برخی از اهالی میگفتند وسایلت را از روی سیل گرفتیم و بهشوخی میگفتند از وسایلت نصیبمان شده است.
* این گزارش سهشنبه ۸ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۰ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.