
پیگیریهای مردم، بهترین مشوق مجید خروشی بود
۵۹ بهار را پشت سر گذاشته، اما شور خبرنگاری در رگهایش همچنان جاری است؛ گویی زمان، قلمش را از تیزی نینداخته و هیجان کشف و روایت، هنوز در چشمانش برق میزند.
مجید خروشی، کار خود را در روزنامه خراسان بهعنوان کتابدار آغاز کرد، اما گردش روزگار و تحولات سال۱۳۷۰ در این روزنامه، او را به تحریریه کشاند. همانجا بود که استعدادش شکوفا شد و همکارانش او را تشویق کردند تا گام بلندتری بردارد و مدرک کارشناسی روزنامهنگاری را کسب کند. از آن پس، قلمش را به میدان خبر برد و خبرنگاری را بهعنوان یک حرفه، برگزید.
پساز ۲۵سال فعالیت خستگیناپذیر در حوزههای اجتماعی و ورزشی، با وجود بازنشستگی، هنوز هم دل از روزنامهنگاری نبریده است. گویی عشق به قلم و رسالت خبر، چنان در وجودش ریشه دوانده که کنارنهادن آن، ممکن نیست.
اولین تجربه به یاد ماندنی
وقتی سخن از نخستین تجربه کاریاش به میان میآید، لبخندی بر لبانش مینشیند. این ساکن محله فرامرزعباسی تعریف میکند: اولین گزارشم را هرگز از یاد نمیبرم. شورای شهر آن روزها در ساختمان شهرداری منطقه ۸ در میدان امامخمینی (ره) مستقر بود. زنان سرپرست خانوار در آنجا جمع شده بودند؛ البته دلیلش را به خاطر ندارم. روزنامه مرا فرستاد تا صدایشان را به مسئولان برسانم.
مجیدآقا با ذوقی آمیخته به اضطراب به محل میرسد. زنان جلو ساختمان ایستادهاند. او همانجا توقف میکند تا ببیند کارش را از کجا شروع کند. ناگهان بانویی پیش میآید و میپرسد: شما اینجا چه کار میکنید؟
«خبرنگار روزنامه خراسان هستم.» این را که مجیدآقا میگوید، آن خانم خوشحال میشود و او را به جمعشان دعوت میکند تا درددلهایشان را بشنود.
در این کار، دقت، حرف اول را میزند. کوچکترین لغزش میتواند گردابی از مشکلات به پا کند
مجیدآقا ادامه ماجرا را اینطور تعریف میکند: واکمن را روشن کردم و پیش از آنکه حتی فرصت طرح پرسشی پیدا کنم، سیل واژهها از زبان آنها جاری شد؛ بیوقفه، بیمکث، گویی سالها در انتظار همین لحظه بودهاند. آن خانم در پایان، با همان شتابی که آغاز کرده بود، گفت: حالا برو و صدایمان را به گوش همه برسان! درواقع بدون آنکه حرفی بزنم، گزارشم را گرفتم.
خروشی ادامه میدهد: در تحریریه، مدیر پرسید: چکار کردی؟ ماجرا را تعریف کردم. گفت برو و همان را روی کاغذ بنویس. اما وقتی متن مرا خواند، با مهربانی توضیح داد که «قلم خبرنگار، آیینه رویدادها نیست. نباید هرچه را که گفتهاند، بنویسی. این مطلب باید طوری تنظیم شود که برای مخاطب شفاف و واضح باشد.»
گرچه آن روز، بازنویسی گزارش، چون کوهی سنگین برایش بود، نخستین جرقههای نوشتن در ذهنش شکل گرفت و با گذشت زمان، روزبهروز تجربهاش بیشتر میشد.
از فعالیت اجتماعی تا ورزشی
کارش را در صفحه اجتماعی آغاز کرد؛ گامهای نخستین در دنیای واژهها و پیوند با مردم. سپس رهسپار خراسانگردی شد تا از پس دیوارهای تحریریه به آغوش طبیعت پناه ببرد.
خودش میگوید: بهترین مشوقم در این راه، نتیجه کارهایم بود؛ هر بار که مطلبی مینوشتم، مردم با اشتیاق پیگیر نوشتهام میشدند. همین موضوع سبب میشد مصممتر از قبل به کارم ادامه دهم. روزی که درباره روستای کنگ نوشتم و از آن بهعنوان «ماسوله خراسان» یاد کردم، تماسهای بسیاری با روزنامه گرفته شد.
همه میپرسیدند ماسوله خراسان یعنی چه! با حوصله برای هرکدام توضیح میدادم که چطور خانههای پلکانی کنگ، یادآور ماسوله شمال است. وقتی متوجه شدم مردم به مطالب توجه دارند، با اشتیاق بیشتری به کارم ادامه دادم.
پس از سالها قلمزدن در وادی اجتماعی و خراسانگردی، روزی یکی از دوستانش به او پیشنهاد جدیدی داد؛ «بیا و اینبار در صفحه ورزش بنویس!» مجیدآقا که همواره شور ورزش در رگهایش جاری بود، این دعوت را پذیرفت و در صفحه ورزش مشغول به کار شد.
بازنشستگی آغازی دیگر
سال۱۳۹۶ رسید و گویی زمانه گفت حالا دیگر وقت خداحافظی از کار و تلاش است! بازنشستگی فرا رسیده.
برای مردی که عشق به قلم در نهادش ریشه دوانده است، بازنشستگی تنها بهمعنای تغییر میز کار بود. به گفته خروشی، در کار خبر و خبرنگاری، بازنشستگی معنا ندارد. وارد این کار که شدی، بیرونرفتن از آن بیمعناست. او با همان شور و اشتیاق، در هفتهنامه «نخست» به کارش ادامه داد.
هر روز قصهای نو
عالم خبرنگاری جهانی است سرشار از رویدادهای رنگارنگ. هرروز پای صحبت آدمهای تازه مینشینند و با اتفاقاتی نو روبهرو میشوند. از مجیدآقا میخواهیم از خاطراتش طی سالها خبرنگاری بگوید. با لبخندی که بر لب دارد، پاسخ میدهد: در این کار، دقت، حرف اول را میزند. کوچکترین لغزش میتواند گردابی از مشکلات به پا کند.
در کار خبر و خبرنگاری، بازنشستگی معنا ندارد. وارد این کار که شدی، بیرونرفتن از آن بیمعناست
خاطرهاش را اینگونه تعریف میکند: سالی بهمناسبت روز ارتش، گزارش مفصلی تهیه کردیم با عکسی از رژه نظامی. در صفحهآرایی، یکی گفت اگر لوله تانک بهسمت داخل صفحه باشد، ترکیببندی بهتری دارد. بیدرنگ گفتیم «کار سختی نیست؛ عکس را میچرخانیم!»
او ادامه میدهد: فردای آن روز، ساعت ۸ صبح نشده، تلفن تحریریه به صدا درآمد. یکی از فرماندهان ارشد ارتش پرسوجو میکرد که عکس کار کیست. با اطمینان گفتم عکس را خودمان گرفتهایم و بهمناسبت روز ارتش چاپ شده. اما پاسخ او تیر خلاص بود؛ «هیچکدام از بچههای شما نظامی نیستند؟ به جبهه نرفتهاند؟ شما متوجه نشدید که وقتی عکس را چرخاندید، آرم یونیفرمها برعکس شده؟ در کدام قسمت ارتش آرمها اینگونه است!»
برای اولینبار در تمام سالهای خبرنگاریاش، یک کلمه برای دفاع نداشت. آنجا بود که فهمید دقت در خبرنگاری فقط یک توصیه نیست؛ واقعیتی است که نباید یک لحظه از آن غافل شد.
تفاوت امروز و دیروز
همیشه از پیشکسوتان میپرسیم کار در زمان گذشته با امروز چه تفاوتی دارد. مجید خروشی به این سؤال اینطور پاسخ میدهد: تفاوتش از زمین تا آسمان است. در آن زمان، خبرنگاران ساعتها وقت صرف میکردند تا طلای خالص خبر را از معدن رویدادها استخراج کنند. اما امروز با دراختیارداشتن فضای مجازی و اینترنت، رصد خبرها سخت نیست. از طرفی برخی خبرنگاران صدا را ضبط میکنند، نرمافزاری نصب میکنند و هوش مصنوعی برایشان خبر و گزارش را مرتب میکند.
این روزها در هر نشست خبری، بیستسیخبرنگار حاضرند، اما روزگاری، تعداد خبرنگاران کمتر از انگشتان دست بود. به نظر من، خبرنگاران قدیم بیشتر مدیران را به چالش میکشیدند.
خبرنگاری چه تأثیری بر زندگیتان داشت؟ پاسخ این سؤال با آهی که مجیدآقا میکشد، همراه میشود. او میگوید: روزنامهنگاری چنان اثری بر زندگیام داشت که شکفتن فرزندانم را ندیدم. سه فرزند دارم. شاید عجیب باشد، اما در آستانه بازنشستگی فهمیدم فرزندانم بزرگ شدهاند.
* این گزارش شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۳ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.