کد خبر: ۱۲۴۰۷
۱۲ تير ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
داستان پارچه‌های رنگی محله کلاته‌برفی به روایت حمیده کاریزنو

داستان پارچه‌های رنگی محله کلاته‌برفی به روایت حمیده کاریزنو

طبق خاطرات حمیده‌خانم ، روز قبل آغاز ماه محرم، عزاداران با جمع‌شدن در مسجد قدیمی کلاته‌برفی، مراسم «علم‌بندو» را اجرا می‌کردند و علم‌های چوبی مسجد را پوشش پارچه‌ای می‌دادند.

پرچم عزای سالار شهیدان که بالا می‌رفت و زنان یکدیگر را برای روضه خبر می‌کردند، حمیده‌خانم و چندتن دیگر از زنان قدیمی کلاته‌برفی راهی مسجد‌الزهرا (س) می‌شدند تا هنگام علم‌بندان، پای کار هیئت و مردم باشند.

به گفته مادر سن‌و‌سال‌دار اهل توس، روز قبل آغاز ماه محرم، عزاداران با جمع‌شدن در مسجد قدیمی کلاته‌برفی، مراسم «علم‌بندو» را اجرا می‌کردند و علم‌های چوبی مسجد را پوشش پارچه‌ای می‌دادند.

طبق خاطرات حمیده‌خانم از پنجاه‌شصت سال قبل، این رسم بین مردم پررنگ بود؛ شاید به‌همین واسطه است که یک خاطره خاص از آن روز‌ها در ذهنش ماندگار شده است.

 

داستان پارچه‌های رنگی محله کلاته‌برفی به روایت حمیده کاریزنو

 

سینه‌زنی دور علم

حمیده‌خانم در محله کلاته‌برفی به «زن ملاحسین» معروف است؛ کسی حتی نمی‌داند نام فامیلی‌اش «کاریزنو» و اهل نیشابور است.

حمیده‌خانم و خانواده یک روز در سال، طبق برنامه دست از کشاورزی می‌کشیدند، روز قبل محرم. مثل همان ۳۰‌ذی‌الحجه سال ۱۳۶۴.

او می‌گوید: مسجدالزهرا (س) دوتا علم چوبی داشت که یکی بزرگ بود و شاید ارتفاعش به چهار و پنج متر می‌رسید. علم دوم هم کوتاه بود. آن‌طور‌که می‌گفتند چوب این علم‌ها را با پول روستاییان کلاته برفی در شهر تراشیده بودند. بالای هر علم هم یک طوق بود.

آن روز باید به مسجد می‌رفتیم تا با پارچه‌های رنگی علم‌ها را تزئین کنیم و مهیای عزاداری شویم. مردم محله همه نوع رنگ پارچه می‌آوردند، اما بیشترش سبز، سیاه و سفید بود. علم که آماده می‌شد، آن را وسط حیاط مسجد می‌گذاشتند و در دهه اول محرم دورش سینه می‌زدند.

حمیده‌خانم از داستان پارچه‌های رنگی نمی‌گذرد، او تعریف می‌کند که هر کدام از این پارچه‌ها داستانی داشت برای خودش، یکی به نیت سلامتی بیماری، یکی برای حل مشکلی، یکی برای روشن‌بودن چراغ خانه و....

هرکدام از این پارچه‌ها داستانی داشت؛ یکی به نیت سلامتی بیماری، یکی برای حل مشکلی، یکی برای روشن‌بودن چراغ خانه و....

حمیده کاریزنو آن روز را با نیت نذری‌دادن در خانه حاضر شده بود، مثل خیلی از اهالی که در آن روز‌ها آستین بالا می‌زدند و بساط پذیرایی از سوگواران را مهیا می‌کردند.

او تعریف می‌کند: چندباری به نام حضرت ابوالفضل (ع) نذر کردم و به وقت علم‌بندان شربت دست عزاداران دادم. آن روز نیز همین کار را کردم و شربت را با شیره توت‌های کلاته‌برفی درست کردم و بین مردم محله توزیع کردم.

 

سیب علم برای شفای بیمار

اما اتفاق خاص آن روز که در ذهن بانوی اهل توس ماندگار شده است، نذر پارچه‌اش برای علم امام‌حسین (ع) است. او در آن روز، یک پارچه ارزشمند از بقچه خانه درآورد تا در زینت‌دادن به مجلس حسینی نقش داشته باشند.

خودش تعریف می‌کند: رسم بود که به نیت عزیز تازه درگذشته‌مان مثلا مادرمان، روسری یا شال او را نذر این علم می‌کردیم و به وقت علم‌بندان این پارچه را می‌دادیم. برخی از زنان هم پارچه نو یا روسری نو نذر می‌کردند و می‌آوردند. من هم نذری داشتم. سال قبل پای این علم به امام حسین (ع) متوسل شدم و آقا جوابم را دادند.

او که از کرامات امام‌حسین (ع) بهره‌مند شده بود، یک سال بعد و روز قبل از محرم، پای علم به نشانه ادب و تشکر حاضر شده بود. خودش تعریف می‌کند: برای آن روز منتظر بودم تا نذرم را ادا کنم و بدعهدی نکرده باشم. پس یک روسری نو ارزشمند را از صندوقچه خانه درآوردم و به این علم بخشیدم. با صلوات آقایان و لابه‌لای دود اسپند خانم‌ها پارچه را بستم، پارچه من رفت و دقیقا زیر طوق علم آویزان شد و از دیدنش حال خوبی داشتم.

پارچه‌های زیادی به علم بسته و باز شدند، اما روسری نو و ارزشمند حمیده کاریزنو تا سال‌های آخری که این سنت برقرار بود، روی علم حسین (ع) جای خوش کرد و بانوی محله ما از این اتفاق خرسند بود.

 

* این گزارش چهارشنبه ۱۰ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۹۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44