کد خبر: ۱۲۲۵۳
۱۹ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
شنبه‌های کارآفرینی بازارچه مسجدالرضا(ع)

شنبه‌های کارآفرینی بازارچه مسجدالرضا(ع)

در بازارچه بانوان کارآفرین محله شهیدبسکابادی فضایی برای باهم‌بودن، همکاری و دوستی ایجاد کرده‌اند. در این‌جا بانوان نیامده‌اند که فقط چیزی بفروشند و بروند بلکه درگیر مسائل و دغدغه‌های زندگی هم نیز شده‌اند.

بازارچه بانوان کارآفرین محله شهیدبسکابادی قصه‌ای شنیدنی دارد؛ نه‌فقط به‌خاطر محصولات متنوعش، بلکه به خاطر زنانی که اینجا کنار هم ایستاده‌اند؛ بانوانی که نیامده‌اند فقط چیزی بفروشند و بروند. آنها در این بستر، فضایی برای باهم‌بودن، همکاری و دوستی ایجاد کرده‌اند.

فقط شش‌هفته از راه‌اندازی این بازارچه در مسجدالرضا (ع) گذشته، اما ارتباط عمیقی بین خانم‌ها شکل گرفته است؛ به‌طوری‌که شناخت خوبی از هم پیدا کرده‌اند. زمان گفت‌و‌گو حرف یکدیگر را کامل می‌کنند. معلوم است که حسابی درگیر مسائل و دغدغه‌های زندگی هم شده‌اند.

اینجا هر غرفه، قصه‌ای دارد. یکی شمع درست می‌کند تا خرج دیالیز هر ماهش را دربیاورد و دیگری مهاجری است که جایی برای فروش نداشته و حالا به این بازارچه پناه آورده است.

 

دورهمی گرم و صمیمانه

هر شنبه، از ۹‌صبح تا ۶‌عصر، زیر سقف مسجدالرضا (ع) جمع می‌شوند؛ هرکدام با محصولی در دست و امیدی در دل. بنر بازارچه بانوان کارآفرین بر سر‌در مسجد آویزان است. از حیاط عبور می‌کنم و وارد بخش بانوان می‌شوم. از همان بیرون، صدای خنده‌ها و شوخی‌هایشان شنیده می‌شود؛ صدایی گرم و زنده که بیشتر حس یک دورهمی زنانه را دارد تا یک بازارچه معمولی.

حالا ظهر شده و رفت‌وآمد کمتر است. فروشنده‌ها که از صبح مشغول بوده‌اند، فرصتی پیدا کرده‌اند کمی کنار هم بنشینند و گپ بزنند. چند میز در حاشیه مسجد دیده می‌شود و بعضی‌ها هم بساطشان را روی زمین چیده‌اند. شمع، گیره، دست‌بند، ادویه‌جات، عروسک‌های بافتنی و محصولات متنوعی اینجا پیدا می‌شود، اما هیچ‌کدام شبیه کار‌های بازاری نیست. همه‌شان بوی دست و دل صاحبانشان را دارند.

زهرا قوی‌دست از همه زودتر به استقبالم می‌آید. رفتارش طوری است که انگار سرگروه این جمع خودمانی محسوب می‌شود. همان اول کار توضیح می‌دهد که بازارچه به‌همت اعضای شورای اجتماعی محله راه افتاده است. راه‌افتادنش، آن‌طور‌که می‌گوید، آسان نبوده است؛ «خیلی رفتیم و آمدیم تا بالاخره هیئت‌امنا راضی شدند فضای مسجد را در‌اختیارمان بگذارند.»

حالا، بعد از همه آن دوندگی‌ها، یازده‌نفر از زنان محله، هر هفته محصولاتشان را اینجا به فروش می‌گذارند.

 

شنبه‌های کارآفرینی در بازارچه مسجدالرضا(ع)

 

ناامید نشدیم

زهرا‌خانم متولد‌۱۳۶۰ است، پنج فرزند قد‌و‌نیم‌قد دارد و برای کمک به همسرش، بیرون از منزل کار‌های مختلف انجام می‌دهد. ساکن خیابان حر‌۴۹ است و در این بازارچه محصولات ارگانیک می‌فروشد؛ از حنا گرفته تا دم‌نوش و روغن‌های گیاهی. خودش تولیدکننده نیست و بیشتر مسئول فروش است. تجربه چندساله‌اش در شرکت‌های بازاریابی حالا هم به کمک خودش آمده است، هم به کمک بقیه زن‌ها.

هفته اول فقط چهارنفر بودیم. فروشمان آن‌قدر کم بود که باید برای اجاره میز‌ها از جیب خودمان هم پول می‌گذاشتیم

خانم‌های بازارچه می‌گویند خیلی چیز‌ها از زهرا یاد گرفته‌اند؛ به‌ویژه درباره فروش و برخورد با مشتری. یکی‌شان می‌گوید که «زهرا‌خانم بلد است چطور مشتری را نگه دارد. به ما هم یاد می‌دهد.» خودش، اما با تواضع سر تکان می‌دهد و فقط لبخند می‌زند.

وقتی از روز‌های اول بازارچه می‌پرسم، تعریف می‌کند: هفته اول فقط چهارنفر بودیم. فروشمان آن‌قدر کم بود که باید برای اجاره میز‌ها از جیب خودمان هم پول می‌گذاشتیم. ولی ناامید نشدیم.

با هم تصمیم می‌گیرند تراکت چاپ کنند. هرکدام کمی پول می‌گذارند، تراکت‌ها را در مغازه‌ها و نانوایی‌های محله پخش می‌کنند. زهرا می‌گوید: از هفته سوم کم‌کم فروشنده‌های دیگر هم اضافه شدند. حالا که نگاه می‌کنم، هر هفته یک قدم جلو رفتیم. مشتری هم بیشتر شد، حال‌وهوای بازارچه هم گرم‌تر.

 

حال خوب کنار دوستان

مریم بلونه یکی از اولین زن‌هایی است که به جمع بازارچه اضافه شد. چشم‌های خسته‌اش درد همیشگی‌اش را نشان می‌دهد، اما همچنان لبخند بر لب دارد. او سال‌هاست که درگیر بیماری کلیوی است. حدود یک‌سال پیش، برای تأمین هزینه دیالیز و دارو و درمان، در دوره شمع‌سازی شرکت و کم‌کم کارش را شروع کرد. حالا، اما شمع‌سازی فقط راهی برای درآمد نیست و بخشی از زندگی‌اش شده. می‌گوید: وقتی شمع می‌سازم یا اینجا با خانم‌ها صحبت می‌کنم، دردم را فراموش می‌کنم.

نسرین گلستانی هم قصه‌ای شبیه قصه مریم دارد. سال‌ها با سرطان جنگیده است و دو بار زیر تیغ جراحی رفته؛ تومور مغزی، شیمی‌درمانی، روز‌های سخت و.... اما حالا، سرحال و امیدوار، پشت یکی از میز‌های بازارچه نشسته است و لبخند می‌زند. سال‌ها در مسجد جامع محله، بدون دریافت هیچ هزینه‌ای، برای بانوان خیاطی تدریس می‌کرده است. حالا در همین بازارچه ادویه، ترشی و دست‌بند‌های دست‌ساز می‌فروشد و همه را خودش درست می‌کند.

با صدایی آرام می‌گوید: چیزی که من را نجات داد، کار و هنر بود. ساعت‌ها من را مشغول نگه می‌داشتند، وگرنه من زودتر از اینها مرده بودم.

وقتی این جمله را می‌گوید، حلقه‌ای از اشک در چشم‌هایش می‌نشیند. مریم آرام جلو می‌آید و او را در آغوش می‌گیرد.

 

شنبه‌های کارآفرینی در بازارچه مسجدالرضا(ع)

 

حتی برای مهاجران

داستان نسرین، برای زنان این بازارچه روایتی از امید، مقاومت و ادامه‌دادن است، حتی وقتی زندگی سخت می‌گیرد. نسرین برای کم‌نیاوردن، دستاویز‌هایی دارد که شاید از بیرون، ساده به نظر برسد، اما برای خودش، چیز‌هایی هستند که او را به زندگی وصل کرده‌اند. یکی از آنها، کاغذی است که کنار میزش روی دیوار چسبانده؛ روی آن آیه‌ای از قرآن را نوشته که معنایش می‌شود «همانا خداوند به هر که بخواهد، بی‌حساب روزی می‌دهد.»

وقتی شمع می‌سازم یا اینجا با خانم‌ها صحبت می‌کنم، دردم را فراموش می‌کنم

حکیمه خادمی می‌گوید هر شنبه که به اینجا می‌آید، چشمش به این کاغذ می‌افتد و دلش قرص می‌شود. می‌گوید: همین آیه به من یادآوری می‌کند که فقط باید به خدا توکل کنم. هر‌چه صلاح باشد، خودش می‌رساند.

حکیمه یکی از تازه‌وارد‌های بازارچه است. یکی‌دو هفته بیشتر نیست که به جمعشان اضافه شده و حالا گیره روسری و گل‌سر‌های دست‌ساز می‌فروشد. پیش از این، در یکشنبه‌بازار شهرک شهید‌باهنر بساط می‌کرده، اما آنجا، به‌خاطر مهاجر‌بودن، کار برایش سخت می‌شود؛ آن‌قدر سخت که مجبور می‌شود غرفه‌اش را جمع کند.

زهرا‌خانم که همسایه‌اش است، وقتی از ماجرا باخبر می‌شود، به او پیشنهاد می‌دهد که به این بازارچه بیاید؛ «اینجا فضا امن‌تر است و خانم‌ها هوای هم را دارند.»

 

امید به آینده

با همه این حال‌وهوای خوب و این همراهی دلگرم‌کننده، بازارچه هنوز کمبود‌هایی دارد. بعضی از غرفه‌دار‌ها میز ندارند و وسایلشان را روی زمین می‌چینند و امکانات محدود است. اما استقبال خانم‌ها، فروشنده‌ها را امیدوارتر کرده‌است.

زن‌هایی که برای نماز به مسجد می‌آیند، حالا مشتری‌های ثابت بازارچه شده‌اند. می‌چرخند، خرید می‌کنند، گپ می‌زنند و از غرفه‌دار‌ها حمایت می‌کنند. انگار این بازارچه، بهانه‌ای شده برای آشنایی و همدلی بیشتر زن‌های محله.

خانم‌های بازارچه چشم به آینده دارند. دلشان می‌خواهد روزی یک فضای مستقل و بزرگ داشته باشند و زنان بیشتری کنار آنها به درآمد برسند.

 

* این گزارش دوشنبه ۱۹ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۶ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44