کد خبر: ۱۲۱۷۱
۱۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۰
کوچه مشهدی‌های محله دروی

کوچه مشهدی‌های محله دروی

خانواده مشهدی، ریشه‌ای نزدیک به ۱۰۰ سال در کوچه رسالت ۵۵/۹ محله دروی دارند؛ سابقه‌ای آن‌قدر طولانی که کوچه محل زندگی‌شان را هم به نام «کوچه مشهدی‌ها» مشهور کرده است.

عفیفه ناظمی| حکایت آن پدر را شنیده‌اید که زمان وصیت به ۱۰ فرزندش از آنها می‌خواهد چندین شاخه چوب، همراه خود بیاورند؟ او به هرکدام از پسران شاخه‌ای می‌دهد و از آنها می‌خواهد سعی کنند و ببینند که آیا می‌توانند شاخه را بشکنند یا نه.پسر‌ها همگی موفق به شکستن شاخه موردنظر می‌شوند. 

این‌بار پدر به دست هریک دو شاخه می‌دهد، و باز هم چوب‌ها شکسته می‌شود. در مرحله‌های بعد قضیه با سه، چهار، ... تا ۱۰ شاخه تکرار می‌شود و هربار با سختی بیشتری چوب‌ها شکسته می‌شوند، مگر مرحله آخر! چوب‌ها به ۱۰ تا که می‌رسند دیگر هیچ‌کدام از پسر‌ها نمی‌توانند شاخه‌ها را بشکنند.

پدر با این آزمون به فرزندان خود کنارهم‌بودن را می‌آموزد و از آنان می‌خواهد بعداز فوت او هرگز یکدیگر را تنها نگذارند تا هیچ مشکلی نتواند آنان را از پای درآورد.خانواده‌ای به نام «مشهدی» در رسالت ۵۵/۹ زندگی می‌کنند که کنارهم‌بودنشان آدم را به یاد همین داستان می‌اندازد؛ حتی اگر این حکایت را نشنیده باشید، با خواندن این مطلب، موضوع آن را خواهید فهمید.

خانواده مشهدی، ریشه‌ای نزدیک به ۱۰۰ سال در این کوچه محله دروی مشهد دارند؛ سابقه‌ای آن‌قدر طولانی که کوچه محل زندگی‌شان را هم به نام «کوچه مشهدی‌ها» مشهور کرده است. خانواده مشهدی‌های کنونی، جمعی است متشکل از هفت خانوار که در هفت خانه این کوچه زندگی می‌کنند.قبلا درباره‌شان شنیده‌ایم، این است که برای آشنایی بیشتر با آنها و تهیه گزارشی به رسالت ۵۵ می‌رویم و نشانی خانه‌شان را پرس‌وجو می‌کنیم.

از همان ابتدای رسالت ۵۵ تا کوچه‌ای که محل زندگی مشهدی‌هاست، از هرکسی سراغ محل زندگی آ‌ن‌ها را بگیری، راهنمایی‌ات می‌کند؛ با اینکه از آن سال‌ها که مشهدی‌ها اینجا ساکن شده‌اند تا‌کنون مردم زیادی به این کوچه آمده و رفته‌اند. بالاخره پیداشان می‌کنیم، همگی در یک کوچه دیواربه‌دیوار هم زندگی می‌کنند.

یکی از مردان خانواده با لباس‌های گردوخاکی مشغول بنّایی خانه پسرعمویش است. اتحاد و همدلی‌شان از همان نخستین برخورد ثابت می‌شود...با استقبال گرمی روبه‌رو می‌شویم و هنوز چند لحظه از ورودمان به منزل رجبعلی مشهدی نگذشته که همگی دوروبرمان جمع می‌شوند و باب گفت‌و‌گو با آنها را باز می‌کنیم.

خاطرات صدساله

رجبعلی، بزرگ‌ترین فرد خانواده است. او ۷۰ سال دوران زندگی‌اش را در این کوچه گذرانده و پیش از او هم پدرش و پدربزرگش که درمجموع تاریخی در حدود ۱۰۰ سال را برای حضورشان در اینجا رقم زده‌اند. الان هم بیمار است و کمتر از خانه بیرون می‌آید.

رجبعلی، بزرگ‌ترین فرد خانواده است. او ۷۰ سال دوران زندگی‌اش را در این کوچه گذرانده است

همین باعث می‌شود که خاطرات او از زبان دخترش، عزت روایت شود. به‌گفته عزت‌خانم در گذشته‌ای که هنوز نام رسالت بر کوچه و خیابان این محدوده گذاشته نشده بود، اینجا روستا بوده و هنوز به شهر نپیوسته بوده. محل زندگی رجبعلی و خانواده‌اش روستای درآبت خزانه‌دار نام داشته است.

زندگی پنج‌نفره‌ای که در آن، زمانی‌که پدر رجبعلی فوت می‌کند، خرج به دوش پسر‌ها می‌افتد. رجبعلی تصمیم می‌گیرد چند سال اول با چوپانی‌کردن برای همسایه‌ها هزینه‌های زندگی‌شان را تأمین کند و جواب خوبی‌های مادر دلسوزی را بدهد که بعداز فوت پدر برایشان از محبت چیزی کم نگذاشته است.

 

سال‌های فقر و یتیمی

عزت از پدر می‌خواهد که درباره قدیم‌ها صحبت کند، اما رجبعلی رویش را بر‌می‌گرداند و می‌گوید: اینها چه دردی را دوا می‌کند؟!

نظر خبرنگار شهرآرامحله چیز دیگری است. او با خودش می‌گوید هرچه باشد این خاطرات تجربه‌اند، شاید یک ساعت نشستن پای صحبت سن‌وسال‌دارهایی، چون قدیمی رسالت ۵۵ و استفاده از تجربه‌های آنها، باقی زندگی آدم را تغییر دهد!

عزت باز هم به‌جای پدر صحبت می‌کند و از خاطراتی که پدر قبلا برایش تعریف کرده می‌گوید؛ خاطراتی که ما آن را به نقل از رجبعلی می‌آوریم: امکانات که نباشد، زمین برایت دُرّهم بپاشد و به دستت نرسد، فایده‌ای ندارد! چه روز‌هایی را گذراندیم و به چشم خود دیدیم کسی را که از گرسنگی مُرد وقتی سفری را درپیش‌گرفته بود که راه طولانی‌اش، گرسنگی را برایش تحمل‌ناپذیر کرده بود.

رجبعلی سال‌های سختی را بدون پدر گذرانده؛ زمانی‌که برای قرض‌گرفتن یک الاغ یا یک شاهی پول، به هر جایی پا می‌گذاشتی، کسی حاضر نبود مالش را برای یک روز به تو قرض بدهد: شاید هم همه‌اش به‌خاطر اینکه یتیمی و توانایی پس‌دادن پولشان را در تو نمی‌بینند!

همین بی‌محلی‌ها هم به رجبعلی می‌آموزد تا دست بقیه را بگیرد و به فرزندانش هم این را یاد بدهد؛ چنان‌که پسرش محمد‌علی در گرما کمک‌دست قوم‌وخویش شده و در ساختن خانه آنها را همراهی می‌کند.

اما رجبعلی پدر محمدعلی در روستای دیش‌دیش کار کشاورزی را شروع می‌کند، روستایی که بعد‌ها با شهادت یکی از اهالی آنجا به نام عباس در جبهه، به عباس‌آباد تغییرنام می‌یابد.

 

اهالی محله دروی کوچه رسالت ۵۵/۹ را به نام کوچه مشهدی‌ها می‌شناسند

 

مثل گذشته

‌می‌گویند این دنیا خیلی زود می‌گذرد مثل باد؛ که می‌آید و می‌رود و تنها خنکای آن برای لحظاتی روی تنت می‌ماند! خاطراتی را هم که محمدعلی الان تعریف می‌کند، یادآور همان باد گذرایی است که تنها خاطره‌اش برایت باقی می‌ماند؛ خاطره‌ای که مانند فیلم‌های سیاه‌وسفید، قدمت دارد.

محمدعلی ۵۱ ساله پسر رجبعلی مشهدی و نقشه‌بردار شهرداری مشهد است. او نیز در روستای درآبت متولد شده؛ همان روستایی که پسوند «خزانه‌دار» را به‌دنبال دارد و نامش را از خزانه‌دار و ارباب ده درآبد وام گرفته است.

 

رسالت ۵۵ فقط ۳ کوچه داشت

از آن روستای سه کوچه‌ای که یک آب‌انبار،  یک حمام و یک نفت‌فروشی داشت، الان دیگر اسمش هم باقی نمانده. یکی از سه کوچه آن را خانواده مشهدی می‌نشسته‌اند و جز چند هکتار باغ و زمین کشاورزی، اطرافش تا فرسخ‌ها چیز دیگری نبوده است.

 

باهم بودن خواست پدرمان است

اینکه به‌خاطر دل بقیه، بخواهی از خواسته خودت که برایت مهم هم هست بگذری، چیز کمی نیست! به‌ویژه اگر این دل‌خواسته، تعیین محلی باشد که تو می‌خواهی در آن زندگی کنی. محمدعلی می‌گوید که به‌خاطر دل پدرش و اینکه او احساس تنهایی نکند در این کوچه مانده است؛ برای اینکه شب‌نشینی‌های چندشب‌یک‌بارشان به عمر پدر اضافه می‌کند؛ لبخند‌های روی لب پدر به‌دلیل حضور نزدیکان است.

شب‌نشینی‌های چندشب‌یک‌بارشان به عمر پدر اضافه می‌کند و لبخند‌های روی لب پدر به‌دلیل حضور نزدیکان است

به گفته محمدعلی: هر وقت صحبت از کنارهم‌بودن می‌شود، پدر مَثَل‌های قدیمی می‌گوید و داستان مردی را تعریف می‌کند که ۱۰ پسر داشته و می‌خواسته آنها همیشه پشت هم باشند تا گزندی به آنها نرسد!

 

بعد از دو سال برگشتم

علی‌اکبر مشهدی، پسربرادر رجبعلی هم این دورهم‌بودن‌ها را دوست دارد؛ او که چند سال پیش خانه‌ای در محله‌ای دیگر خریده بوده،زندگی در آن چاردیواری‌ها را که همسایه‌هایت را ماه‌به‌ماه نمی‌دیدی تاب نمی‌آورد و سکونتش در قاسم‌آباد دو سال بیشتر طول نمی‌کشد؛ او دوباره راهی محله و کوچه  قدیمی‌شان می‌شود.

 

زمین‌های کله قندی

زمانی که مشهدی‌ها دراین کوچه ساکن شدند، کله‌قند با ارزش‌تر از یک تکه زمین ۵۰۰ یا هزارمتری بوده! شاید هم قند آن زمان نایاب بوده و زمین فراوان؛ هرکدام از این احتمالات را که بدهید، باز هم شنیدنی خواهد بود این حرف علی‌اکبر مشهدی که می‌گوید: آن زمان‌ها یک کله‌قند را با یک زمین عوض می‌کرده‌اند!

او تعریف می‌کند: حتی سال ۶۷ زمانی‌که یکی از دوستانم زمینی را در وکیل‌آباد به مبلغ ۸ میلیون تومان خرید، من و دیگر آشنایان همگی جمع شدیم تا به او بگوییم چه کلاه گشادی سرش رفته و هرچه زودتر زمین را پس بدهد و پولش را بگیرد!

 

اهالی محله دروی کوچه رسالت ۵۵/۹ را به نام کوچه مشهدی‌ها می‌شناسند

 

زردی من از تو سرخی تو از من

صحبت‌ها که به اینجا می‌رسد، همسر رجبعلی مشهدی هم وارد جمعمان می‌شود و با اصرار دختر و پسرش شروع می‌کند به صحبت‌کردن. ازجمله خاطره‌هایی که خدیجه آذرگاه به یاد دارد، چهارشنبه‌سوری‌های قدیم است که به چهارشنبه آرزوها معروف بوده؛ او می‌گوید: شب چهارشنبه‌سوری که می‌رسید، مردم توی کوچه لاستیک‌ها را آتش می‌زدند و به صف از روی آن می‌پریدند.

آن‌ها با آرزوی سلامتی در طول سال، می‌خواندند: زردی من از تو، سرخی تو از من؛ آرزو می‌کردند تا پایان سال سالم باشند. در آن شب هرکسی، مرد بود یا زن، بچه بود یا بزرگ، چادر سرش می‌انداخت و راه می‌افتاد و ملاقه‌به‌دست، درِ خانه‌ها را می‌زد. مردم هم یا پول به او می‌دادند، یا قند یا از روی شیطنت از بالای در آب بر سرش می‌ریختند!

 

خاطرات خوش همسایگی

اما عزت مشهدی از همسایه‌داری‌های آن زمان یاد می‌کند. او دوران کودکی‌اش را از زمانی به‌خاطر دارد که مادرش هر روز یک ظرف از غذایی را که می‌پخته به دستش می‌داده تا به همسایه‌شان که بیماری سل داشته برساند؛ و اگر بوی غذا به زن بارداری می‌رسیده حتما از آن غذا برایش می‌برده‌اند تا دچار درد دل نشود.

البته این صمیمیت هنوز هم جای خود را بین همسایه‌های این کوچه حفظ کرده است.در پایان گفتگوها، خانواده مشهدی از مشکلات هم می‌گویند؛ مشکلاتی که این روز‌ها دغدغه زندگی‌شان شده، از نبود بوستان و فضای سبز در محدوده زندگی‌شان گرفته تا جمع‌شدن آب در ابتدای رسالت ۵۵.

عزت مشهدی می‌گوید: در اینجا دریغ از یک وجب پارک و فضای سبز! برای بچه‌ها محل سالم برای تفریح نداریم و ترجیح می‌دهیم بچه‌هایمان را در خانه نگه‌داریم تا مبادا در محیط آلوده بیرون که به پاکیزگی آن توجهی نمی‌شود، بیمار شوند! او ادامه می‌دهد: آبی که در رسالت ۵۵ جمع می‌شود، به‌دلیل وجود حمام قدیمی این محله در آن است.

بار‌ها شده که پس‌از بارش باران و برف، آب راکد مانده است و هربار هم که برای رفع مشکل به صاحب حمام یا شهرداری مراجعه کرده‌ایم فایده‌ای نداشته. البته در همان لحظه آب را جمع‌آوری می‌کردند، اما دوباره با بارندگی بعدی همان آش بوده و همان کاسه.

 

* این گزارش یکشنبه، ۱۰ شهریور ۹۲ در شماره ۶۹ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44