کد خبر: ۱۱۷۸۷
۱۸ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
ماجرای نخستین گلوله‌زنی به حرم‌امام رضا(ع)

ماجرای نخستین گلوله‌زنی به حرم‌امام رضا(ع)

شهر مشهد در فاصله سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۴ قمری یکی از بحرانی‌ترین دوران‌ خود را سپری کرده و نخستین گلوله‌زنی به حرم‌رضوی توسط خود ایرانی‌ها و به تاریخ ۱۳ و ۱۴ صفر سال ۱۳۲۴ قمری، برابر با ۱۸ و ۱۹ فروردین ۱۲۸۵خورشیدی اتفاق افتاد.

سیدقطبی-بیات| شهر مشهد در فاصله سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۴ قمری (آبان ۱۲۶۱ تا آبان ۱۲۶۵ خورشیدی) یکی از بحرانی‌ترین دوران‌های خود را سپری کرده است. بروز شورش‌های ضد‌حکومتی و بحران‌های اقتصادی را می‌توان شاخص‌ترین مسائل مشهد در این مقطع زمانی برشمرد که از این میان، شورش مردم و به گلوله بستن مردم و گنبد رضوی در دومین دوره والیگری آصف‌الدوله شاهسون بسیار ویژه است.

به گواه گزارش روزنامه‌هایی، چون «چهره‌نما» و «حبل‌المتین» نخستین گلوله‌زنی به حرم مطهر امام‌رضا (ع) توسط خود ایرانی‌ها و به تاریخ ۱۳ و ۱۴ صفر سال ۱۳۲۴ قمری، برابر با ۱۸ و ۱۹ فروردین ۱۲۸۵خورشیدی اتفاق افتاده است، اما خفقان حکومتی نگذاشت اخبار به‌موقع و کامل منتشر شود. نتیجه اینکه یک ماه بعدازاین واقعه، خبر‌هایی به‌صورت کلی و مبهم در دو روزنامه فارسی‌زبان منتشره در خارج از ایران انعکاس یافته است.

در این گزارش که در قالب دو مطلب پیوسته منتشر خواهد شد، مطالب دو روزنامه «چهره‌نما» و «حبل‌المتین» را در سال ۱۳۲۴ قمری به‌عنوان تنها روایت‌های روزنامه‌نگارانه این واقعه مهم بازگو خواهیم کرد.

 

حاکمی که مشهد را به تاجری فروخت

آصف‌الدوله حکومت خراسان را در رقابتی سخت از چنگ نیر‌الدوله و رکن‌الدوله خارج ساخته و برای به دست آوردنش بهایی هنگفت پرداخته بود. او ناچار بود مانند سایر حکام هر‌سال برای حفظ حکومتش مبالغی به‌عنوان پیشکش به شاه و صدراعظم و درباریان بپردازد. مبلغ پیشکش خراسان، نود الی ۱۲۰ هزار تومان می‌شد.

آصف‌الدوله آن سال حاج محمدحسن صراف معاون‌التجار را برای پیشبرد کارش به تهران فرستاد. معاون‌التجار توانست بر رقبای او پیشی گیرد. در نتیجه آصف‌الدوله برای نوروز به تهران احضار نشد و بر حکومت خراسان باقی ماند.

حاج محمدحسن معاون‌التجار، حاج‌علی‌اکبر معین‌التجار و حاجی‌عبدالرحیم که از صرافان بانفوذ مشهد بودند، سه برادر افغان و پسر حاج احمد صراف مقیم هرات بودند. آنها زمانی تحت حمایت کنسولگری انگلیس قرار داشتند، اما در ادامه تابعیت ایران را گرفتند. حمایت حاج محمد‌حسن معاون‌التجار از آصف‌الدوله بی‌دلیل نبود. 

حاج محمدحسن پس از گرفتن حکم و فرمان ایالت خراسان برای آصف‌الدوله استقلال بی‌حدی یافت و از او اختیار نان و گوشت مشهد را گرفت. سپس با قصاب‌ها و خباز‌ها سازش کرد و گوشت را از منی ۶ یا ۷ هزار در زمستان به منی ۱۴ هزار در بهار رساند و قیمت نان را هم از یک قران به دو قران افزایش داد.

با گرانی نان و گوشت، قیمت سایر اجناس هم در مشهد ترقی کرد. مردم ابتدا از گرانی‌ها به آصف‌الدوله شکایت کردند ولی به شکایاتشان رسیدگی نشد. با ادامه گرانی‌ها گروهی از مردم و سیستانی‌هایی که خارج مشهد سکنی داشتند در صفر ۱۳۲۴ قمری به صحن مقدس آمدند و با فریاد‌های «الجوع الجوع» و «گرسنه‌ام، گرسنه‌ام»، مردم و طلاب مدرسه میرزا جعفر را به یاری طلبیدند.

به‌مرور طلاب مدارس خیرات‌خان و فاضل‌خان هم به مردم پیوستند. طلاب پس از پیوستن به مردم به خانه علما رفتند تا آنها را به مسجد بیاورند، اما هیچ‌یک از علمای مشهد با آنها همراه نشد. عاقبت رو به‌سوی حاج میرزا زین‌العابدین «رئیس‌الطلاب» آورند که مترصد چنین فرصتی بود. رئیس‌الطلاب، برادر حاج میرزا ابراهیم شریعتمدار مجتهد سبزواری، فرزند حاج میرزا اسماعیل و از نواده‌های میرزامهدی شهید و از اعقاب میر‌سیدولی علوی بود.

او که پس از مدتی اقامت در نجف و کاظمین به مشهد آمده بود، در ۱۳۱۳ قمری نزدیک به هشتصد نفر از طلاب کرد و لر را دور خود جمع و آنها را به ششلول و چماق مسلح کرده و برای همین لقب رئیس‌الطلاب گرفته بود.

او با کمک همین طلاب در مشهد دست به اقداماتی زده بود که خشم حکومت را برانگیخت و سبب شد در زمان صدارت امین‌الدوله تبعیدش کنند. رئیس‌الطلاب اگرچه در سال ۱۳۲۴ قمری مدت کمی بود که دوباره به خراسان بازگشته بود، رهبری شورش را قبول کرد و در اولین اقدام حاج‌محمد‌حسن‌معاون‌التجار را احضار کرد.

رئیس‌الطلاب با تهدید و وعده‌ووعید از معاون‌التجار نوشته گرفت که تا سه روز دیگر قیمت نان را به منی یک قران و قیمت گوشت را به منی ۵ هزار برساند. بعدازاین توافق مردم متفرق شدند و بازار‌ها را گشودند.

معاون‌التجار با‌وجوداینکه تعهد کاهش قیمت‌ها را داده بود، تصمیم به این کار نداشت؛ بنابراین به فکر چاره افتاد و دویست نفر از کاکری‌های افغان* مسلح را برای محافظت به خانه‌اش آورد. با پایان مهلت سه‌روزه، مجددا فقرا و طلاب در مسجد گوهرشاد تجمع کردند. آصف‌الدوله برای مقابله با مردم، به مظفرنظام دستور داد دویست سوار شاهسون را برای محافظت از معاون‌التجار به خانه او گسیل دارد.

در این‌سو، رئیس‌الطلاب ابتدا دو نفر را نزد معاون‌التجار فرستاد و از او خواست به وعده‌اش عمل کند ولی معاون از پذیرش آنها سرباز زد. آنها بی‌حصول نتیجه به مسجد بازگشتند. رئیس‌الطلاب این بار سی‌چهل نفر از طلاب را روانه کرد و دستور داد که هرطور شده معاون را به مسجد بیاورند. در راه گروه کثیری از مردم به آنها پیوستند.

هنگامی که جمعیت غیرمسلح به نزدیک خانه حاجی معاون رسید، برادر حاجی و مظفر‌نظام با کمک کاکری‌ها و شاهسون‌ها با چوب و چماق به جان مردم افتادند. عده‌ای از مردم زخمی شدند و با سرودست شکسته به مسجد بازگشتند. 

رئیس‌الطلاب این بار به طلاب دستور داد با چوب و چماق به خانه معاون بروند. مستحفظان خانه که جمعیت زیاد مردم را دیدند، دیگر به خیابان نیامدند و از بالای بام مردم را سنگ‌باران کردند. این اقدام بی‌اثر بود و نتوانست جلوی پیشروی مردم را بگیرد؛ زیرا مردم به خانه معین‌التجار حمله کردند و در را شکستند. در این مرحله حاجی معاون و مظفرنظام دستور تیراندازی به‌سوی مردم را صادر کردند.

مردم که انتظار گلوله را نداشتند به‌سوی مسجد گریختند ولی ازآنجاکه خانه معاون‌التجار از پشت‌بام به مسجد وصل بود به کاکری‌ها دستور داد مردم را از مسجد بیرون کنند. کاکری‌ها از پشت‌بام و شاهسون‌ها از خیابان مردم را دنبال کردند و از دو طرف آنها را به گلوله بستند. در اثر این تیراندازی‌ها بلافاصله دوازده نفر کشته و ۴۸ نفر مجروح شدند که سی نفر آنها کمی بعد مردند. در این تیراندازی‌ها به صحن و گنبد رضوی و مسجد گوهرشاد نیز آسیب رسید.

اگرچه در آن زمان هیچ نشریه‌ای چیزی ننوشت، بازتاب این حادثه در نشریات چاپ خارج از ایران توجه مردم را جلب کرد. در مقالاتی که در نشریات منتشر می‌شد، نویسندگان به مردم یادآوری می‌کردند که از زمان اختراع توپ و تفنگ تاکنون احدی به‌سوی گنبد مطهر و مرقد منور امام‌رضا (ع) تیراندازی نکرده است مگر در زمان عبدالمؤمن‌خان ازبک که او هم در میانه کار به احترام امام‌رضا (ع) از کشتار مردم مشهد چشم پوشید.

* اعضای یکی از قبایل غرغشتی پشتون

منبع: پژوهشکده تاریخ معاصر

مقاله تیراندازی در مسجد گوهرشاد نویسنده آزیتا لقائی

 

روزنامه «چهره‌نما»، چاپ قاهره

«چهره‌نما» که از اواخر دوره قاجار تا اواسط دوره پهلوی منتشر شده، پنجمین روزنامه آزاد برون‌مرزی و نخستین نشریه مصور فارسی‌زبان است که در مواجهه با نابسامانی‌های سیاسی نشر یافته و ادبیات تند و تیزی داشته است. چهره‌نما به مدیریت عبدالمحمد ایرانی (۱۲۵۰ تا ۱۳۱۴ خورشیدی) ملقب به

«مؤدب السلطان» تا شماره‌۲۶ (شماره دوم سال سوم) در اسکندریه نشر یافته و پس از آن، دفتر و چاپخانه‌اش به قاهره منتقل شده است.

 

خبر مشهدی در مصر منتشر شد

چهره‌نما، به تاریخ اول ربیع‌الثانی ۱۳۲۴ قمری (۳ خرداد ۱۲۸۵ خورشیدی)

مشهد؛ وقایع‌نگار چهره‌نما می‌نگارد: «در این ایام ماه صفر از شدت گرانی در مشهد شورش برپا شد که چند نفر رعیت بی‌گناه بیچاره در [این]میان، کشته و زخمی شد، ولی نه از جانب حکومت. خلاصه بیچاره مردم از تاب قحطی نان و نایابی آن به طریق اجتماع خواستند پناه به روضه مطهره منوره رضوی ببرند.

محتکرین بی‌انصاف خدانشناس از ترس آنکه کار آنها خراب می‌شود، درصدد آنها برآمده، چند نفر افغانی و ... را بر در صحن مقدس گذاشته، مانع آنها شدند. از طرفین بنای مهاجم و مدافعه گردید. عاقبت چند نفر بی‌گناه از عابر و ساکن به خاک و خون غلتیدند. یک نفر طلبه بیچاره از اهل گنجه و یک سقاچی و یک دوره‌گرد که اینها هلاک شدند و قریب سی نفر زخمی شدند که بعضی با [وجود تلاش زیاد]حکیم‌ها و جراح‌های ماهر، جان داده و سایرین هم درصدد و شرف رفتند....

 

روایت یکی از تجار

چهره‌نما، به تاریخ ۱۰ ربیع‌الثانی ۱۳۲۴ قمری (۱۲ خرداد ۱۲۸۵ خورشیدی)

مکتوب خون‌فشان از خراسان به قلم یکی از تجار... دلیل بر واقعه روز سیزدهم و چهاردهم ماه صفر [۱۳۲۴ قمری برابر با ۱۸ و ۱۹ فروردین ۱۲۸۵خورشیدی این]بود که جمعی از فقرا و ضعفا و گرسنگان بی‌سر‌و‌سالار از شدت جوع و اضطرار، پناه به خانه خدا [حرم مطهر امام‌رضا (ع)]برده که از گرانی به جهت تمام ارزاق اظهار دردی کنند.

از آن طرف، محتکر بی‌انصاف، یعنی گندم‌فروش صراف به مفاد «الخائن خائف» خیانتکار همواره ترسان است، به گمان اینکه شاید یک‌دفعه، جمعیت، قوتی گرفته بر ما بتازند و کار ما را بسازند. پس طریقه حزم و احتیاط این است که جمعیتی از اراذل‌واوباش از شهری و بیرونی -‌که همه بسته و رعیت خودمان هستند- به دور خود جمع کرده، حاضر مدافعه باشیم.

طلاب مدارس خیرات‌خان و فاضل‌خان به مردم پیوستند و به خانه علما رفتند تا آنها را به مسجد بیاورند

پس جمع ایادی الواد* شهر و رعایای دهات خود، فوری حاضر کرده و باز به اینها هم قناعت نکرده که مبادا اینها نیز که اهل این شهر و اهل یک وطن و مذهب‌اند، طرف مقابل را مظلوم و بی‌گناه دیده، از راه ملت‌پرستی با آنها همدست باشند، خوب است جمعی از هم‌وطنان عزیز و یاران قدیم خود را احضار نماییم.

این بود که جمعی از کاکوری‌های افغان حاضر کرده و به دست هر کدام تفنگی از ورندل و مارتین، آنچه داشته داده، در سر بازار و بالای بام‌ها منتظر وقت و مترصد فرصت بودند. درصورتی‌که از جانب ایالت، آنچه لازمه حفظ مملکت و جلوگیری از اغتشاش بود، سرباز و پلیس و ... در تمام نقاط و خارج بست گماشته بودند که نگذارند شورش بشود و جمعیت از داخل بست بیرون بیاید، مبادا فسادی راه بیفتد. خداوند ترحم فرموده که از جانب ایالت این قسم جلوگیری مصنوعی شده و الا...

جمعی در مسجد جمع بودند که در میان آنها یک نفر از کسبه بازار یا الواط و اشرار ابدا نبود. همه زن‌های بی‌کس و بعضی از فقرا و ضعفا و پریشان‌روزگاران و جمعی از طلاب را حمایت خودشان آورده بودند. شاید به معیت ایشان، چند نفر از علما را به مسجد آورده به دادخواهی ایشان عرض تظلمی نمایند؛ کدام علما و آقایان؟

آنهایی که عالم و عامل‌اند و غم‌خوار اسلام و مسلمانان، چندنفری در این بلد مقدس هستند، ولی ابدا خودشان را بدین‌گونه امور داخل ننموده؛ حالت ایشان مثل حال ائمه دین در زمان سلطنت آل عباس است. دیگران که متولی امور جمهورند، چه عرض کنم در چه خیال‌اند و با که یار و همراه‌اند.

بیچاره مردم فقیر نادان چه خیالات خامی دارند. یک‌دفعه بیچاره‌ها از طرف صحن مقدس به طرف بالاخیابان حرکت کردند که اگر بتوانند یکی از علما [را]که خانه‌شان در آن طرف است، به مسجد بیاورند. در دم بست، سرباز و پولیس [ پلیس]جلو گرفته، با چوب و چماق، جمعیت را از خارج‌شدن از بست مانع شدند.

اگر بعضی کتکی خوردند، دیگر صدمه به کسی وارد نیامد. از آن طرف ناامید شده، از طرف بازار رو به خانه جناب آقامیرزا ابراهیم پیش‌نماز -سلمه‌الله - حرکت کردند که باز در دم بست توی بازار از الواد و کاکوری‌ها با تفنگ بنای شلیک گذاشته و فرقتا از بالای بام بازار خیابان، سنگ و آجر به سر مردم صحن ریختند.

عرصه را به مردم بیچاره چنان تنگ گرفتند که سر از پا نشناخته، روی‌هم ریخته، رو به مسجد فرار می‌کردند و این ظالمان خدانشناس مثل گرگان خون‌خوار این گله گوسفند بی‌چوپان را تا درب مسجد و صحن تعاقب کردند. احترام بست امام و خانه خدا را نشناخته، چند نفر بی‌گناه را به خاک هلاکت انداخته. سید بیچاره‌ای که عابر سبیل بود، در دم مسجد هدف گلوله آمد، در یک ساعت جان باخت.

یک نفر طلبه گنجه نیز در میان بازار گلوله خورده و بعد از سه روز مرد. یک نفر از نوکر‌های ایالت نیز سنگ از بالای بام بر سرش خورد، همان شب مرد. به‌قرار معلوم سی نفر هم زخم‌دار شده‌اند تا دم در مسجد، مردم را داخل مسجد کرده، مراجعت کردند.

ببینیم این مردم بیچاره از زن و مرد، بزرگ، کوچک، از هر گروه که میان بازار بودند و به مسجد پناه بردند، در مسجد در امان بودند؟ ملاحظه «و من دخله کان امنا» را فرمودند؟ خیر! دسته دیگر [کاکوری‌ها]که در بالای بازار بودند، دست برنداشته، از بالای بام داخل صحن مسجد و گنبد مطهر حضرت‌رضا (ع) [را]هدف گلوله تفنگ ساختند و مردم را در میان مسجد گلوله‌باران کردند که یک نفر سید جوان نیز در صحن مسجد مجروح شد و می‌گویند چند تیر تفنگ به درودیوار مسجد و گنبد مطهر منور حضرت غریب‌الغربا -روح‌العالمین فداه- خورد و دل دوستانش را مجروح ساخت.

لابد چنین حادثه‌ای موجب خاطرجمعی خیال حکومت می‌شود که این بی‌احترامی به مسجد و گنبد منور امام [می‌کند]که امروز پناهگاه تمام مسلمین روی زمین است. لابد [چنین حادثه‌ای]عرق غیرت و حمیت مسلمین را تحریک نموده، فردا تمام اهل شهر ازدحام و جمعیت نموده درصدد انتقام خواهند برآمد! ولی افسوس که حضرت افیون بی‌پیر، حس و حرکت و غیرتی برای اهل این شهر باقی نگذاشته که معنی غیرت یا حمیت حفظ دین و ناموس را بدانند.

باز هم به تکلیف حکومت خودشان عمل نموده، حکم کردند که صبح در‌های مسجد را بستند که کسی در آنجا جمعیت نکند و در صحن‌های مقدس هم دربانان تمام پنج کشیک آستان قدس با تمام صاحب‌منصبان آنها حاضر و مواظب باشند که نگذارند مردم جمعیت و ازدحام کنند. در مدرسه میرزا جعفر را [بستند]که یک نفر طلاب هم جمعیتی نکنند.

در بیرون بست نیز در تمام نقاط شهر سرباز و پلیس گذاشته، در سر هر گذری نیز عراده توپ گذاشتند و تمام بازار‌ها باز و مردم مشغول کار خود شدند؛ از اول هم از کسبه بازار و ... کسی داخل [معترضان گرانی اجناس]نبود... به ورثه مقتولین نیز آنچه توانستند دادند و ساکت کردند، مگر طلبه گنجه که طلاب سه روز میت را دفن نکرده در مدرسه مجلس ختم گذاشته بودند. روز سیم جمعی از علمای عظام تشریف برده، ختم را برچیده و میت را نیز در همان مدرسه دفن کردند که بعد از آمدن ورثه، قاتل عمل [دیه]او را نیز بگذرانند.

حالا از بابت بی‌احترامی به مسجد و گنبد مطهر هم می‌گویند «او هم خود صاحب دارد، حق خودش را مطالبه می‌کند.» البته اگر این مسجد، خانه خدا و این گنبد منور حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا -علیه آلاف التحیه و الثنا- است، پس باید منتظر انتقام آنها شد؛ مگر اینکه بی‌احترامی نشده و مسجد و صحن تیرباران نشده باشد.

شاید اگر راست باشد، خدا و امام بتوانند انتقامی بکشند. به‌هرحال اصلاح این کار و انتقام این ظلم آشکار به قهر خدای منتقم جبار و امام عالی‌تبار است که لشکر ابابیل به رفع و انتقام این قشون بفرستد. آن وقت ظالم پشیمان شود و مسلمان جگرخون مظلوم شکرگزار گردد و بگوید «و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ»؛ [و آنان که ظلم و ستم کردند به‌زودی خواهند دانست که به چه کیفر‌گاهی باز می‌گردند.]*معادلِ الوات به معنی سرکش

 

روایت یکی از طلبه‌های خراسانی

چهره‌نما، به تاریخ اول جمادی‌الاولی ۱۳۲۴ قمری (یکم تیر ۱۲۸۵ خورشیدی)

مکتوب یکی از علمای جلیل: قابل‌توجه پرنس ارفع‌الدوله ۱... اهالی ارض اقدس و مجاورین حضرت امام رضا (ع) و ساکنان آن بلد طیبه، صاحب چه خلاف و تقصیر بودند که باید به ضرب گلوله مارتین در مسجد گوهرشاد که صحن جنوبی حضرت رضا‌ست و تا ضریح ۱۰ ذرع است، کشته و به خون آغشته شوند و مثل برگ خزان در دم حرم محترم، سادات و طلاب و مسلمانان به روی یکدیگر بریزند.

مجملا، چون که در زمستان به واسطه سختی و سردی هوا، گوسفند کم و قیمت بالا می‌رود، در مشهد هم گوشت شش قران [قیمت دارد.]یکی از تجار [حاجی محمدحسن معاون‌التجار‌۲]که خیلی مهارت در احتکار گوشت و گندم دارد، امسال هم چنین کاری کرده [است]. این تاجر بی‌انصاف نان و گوشت را به قبضه اقتدار درآورده، اگر چه شعبی به معاونت دارد، اما به معاندت و خون‌ریزی ابنای خود ذره‌ای دریغ ندارد.

تمامی خباز و قصاب بلد و شهر مشهد را فرمان‌بردار خود کرده و به میل و حکم او نان و گوشت قیمت گذاشته شده و می‌شود. خلاصه اهالی بیچاره تاب این شدت گرانی و نایابی خوراک یومیه را نیاورده، خصوصا فقرا و ضعفا مملکت که در شبی چندین نفر در حاشیه خیابان از گرسنگی می‌مردند و می‌میرند...، چون قحط و گرانی بالا گرفت و حاجی غیر ناجی ابدا به خرجش ناله و فغان برادران نرفت، مردم هجوم آوردند و به خانه حاجی [محمدحسن]نزدیک شدند.

آنها اول با چوب و سنگ از پشت بام مشغول مدافعه شدند. مردم به چوب و سنگ اعتنایی نکردند، به درخانه حاجی محمدحسن آمدند، در خانه را شکستند. سر جمعیت داخل به خانه شدند. شاهسون‌ها و خود حاجی امر به شلیک نموده. مردم که صدای تفنگ شنیدند، فرار کردند، به مسجد مراجعت نمودند؛ آن وقت حاجی امر کرد که جمعیت را از مسجد فرار دهند. چون از پشت‌بام خانه حاجی به پشت بام‌مسجد [راه داشت]به توی مسجد چندین بار شلیک کردند.

مردم مثل برگ خزان روی‌هم کشته و زخمی ریختند و به حرم محترم پناه بردند. چندین گلوله به گنبد مطهر زدند. دیوار‌های مسجد همه مشبک و سوراخ‌سوراخ شد و کاشی‌ها از دیوار‌ها ریخته شد. اجساد کشته [ها]و زخمی [ها]توی مسجد [بود]. امر کردند کشته‌ها را از مسجد بیرون ببرند.

این حاصل واقعه فجیعه و مصیبت عظیمه‌ای است که در ارض اقدس واقع شده که صفحات تاریخ نظیر او را در این مکان مقدس نشان نداده. در عهد هیچ سلطان سنی و شیعه، چنین واقعه غریبه عظیمه اتفاق نیفتاده که کسی رو به حرم محترم و گنبد مطهر حضرت‌رضا (ع) توپ یا تفنگ خالی نماید که شبکه‌های گنبد مطهر از ضرب گلوله سوراخ شود.

این بیچارگان حرفشان این بود قیمت‌ها را قدری کم کنید و به نان و گوشت قدری تخفیف بدهید و ما بیچار‌گان را راحت از معیشت نمایید.

والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

یک نفر طلبه خراسانی: م. ر.

۱. میرزا‌رضا‌خان (۱۲۷۰ قمری- ۱۳۱۶ خورشیدی) متخلص به دانش و ملقب به ارفع‌الدوله، از رجال اواخر عهد ناصری، یکی از معدود افراد ایرانی یا شاید در جهان است که بدون آنکه هیچ نسبتی با هیچ پادشاه و ملکه‌ای داشته باشد، به‌عنوان پرنس (شاهزاده) رسیده است.

۲. حاجی محمدحسن معاون التجار به تجارت دولتی رسیدگی می‌کرد و نزد مقامات دولتی بانکدار عمومی بود. او یکی از سه برادر بانکدار افغان مشهد بود. گفته می‌شد آنها پول نقدی به مبلغ ۵۰ هزار تومان، روستا‌هایی به ارزش ۲۵۰ هزار تومان، خانه‌هایی به ارزش ۲۰ هزارتومان و چندین کاروان‌سرا را در اختیار دارند. (بر اساس اسناد کنسولی انگلیس)

 

* این گزارش دوشنبه ۱۸ فروردین‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۴۵۹ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44