
دعای ندبه که تمام میشود، خانمها صلوات میفرستند و کمی بعد یکی از آنها سینی چای و نذورات خرما و صبحانه را برای همه دور میدهد. حسینیه بهادرخان در پایینخیابان، جایی است که میتوانیم همسایههای کوچه عیدگاه را دور هم پیدا کنیم؛ حسینیهای که هنوز پس از سالها با کمک همین بانوان که بیشترشان پا به سن گذاشتهاند، چراغش روشن است.
بانوان عیدگاه از فامیل به هم نزدیکتر هستند و در همه مشکلات به فکر یکدیگر بودهاند؛ از مبارزه با شیوع سالک گرفته تا بنایی و کار خانههایشان را با کمک هم انجام میدهند.
زهره خسرویراد خواهر محمدآقا داستاننویس مشهدی است که در منطقه ثامن به دنیا آمده و بزرگ شده است. او سعی کرده است همه لحظات زندگیاش آمیخته با بازکردن گرهی از کار مردم باشد؛ چه بهطور زبانی و چه مالی. ساعت خاصی در زندگیاش برای این کارها تعیین نمیکند.
زهرهخانم میگوید: مشکل مردم مثل مشکل خودم است و دوست دارم هر کاری از دستم برمیآید، برایشان انجام دهم.
او این خصلت را مدیون پدر و مادرش میداند و میگوید: مادرم همیشه دغدغه تهیه جهاز دختران همسایه را داشت؛ از دوختودوز برای آنها گرفته تا حتی نگهداری جهاز همسایههایی که جا نداشتند و وسایلشان را در طبقه بالای خانهمان جا میداد. یادم میآید حتی گاهی آن همه وسایل را جابهجا میکرد تا آسیب نبیند و وقتی میپرسیدم چرا، میگفت کاری که برای خدا باشد، جای دوری نمیرود.
ماشاءالله کلانتریبافق که در میان همسایهها به فاطمهخانم بافقی شهرت دارد، چایریز حسینیه است. 10سال سرطان خون داشته، اما با روحیه قوی توانسته است آن را شکست بدهد و به گفته خودش شفایش را از خدا گرفته است. او اکنون با بیماری کلیوی درگیر است، اما از پا ننشسته است و برای کمک به حسینیه میآید. هرجا یکی از همسایهها کمک بخواهد، او و شش فرزندش برای کار خیر آمادهاند؛ هم کمک مالی و هم کار.
او رویپابودنش را از دعای دوستان قرآنیاش در حسینیه میداند و کارهای خیری که پدر خدابیامرزش، کلبحسین بافقی، انجام داده است. میگوید: زمانی که این حسینیه را میساختند، همه مردم محل پای کار آمدند و پدر من هم خیلی زحمت کشید. از کارخانه تنباکوچی و کوچه پیآب، آب میآورد تا کارهای بنایی را انجام دهد.
معصومه لعلبیداری ۲۳ سال است که در کنار همسایههای حسینیه زندگی میکند. او هجدهسال در بسیج فعالیت دارد و رابط بهداشت محله هم هست. در زمان مبارزه با سالک، همان سالهایی که ساختمانهای زیادی تخریب شده و سالک در منطقه شیوع پیدا کرده بود، فقط به فکر خودش نبود و به داد همسایهها هم رسید. به شهرداری منطقه مراجعه کرد و با گرفتن پردههای توری و چسب و با کمک یکی از رفتگرهای دلسوز منطقه، آنها را بر در و پنجره یکایک خانهها نصب کرد.
با اینکه مدتی است نمیتواند کارهای سنگین انجام بدهد، در مناسبتهای مختلف مانند برگزاری جشن و روضه مشارکت میکند. او میگوید: درست است که نمیتوانم خودم کاری انجام دهم، اما میخواهم از لحاظ مالی سهمی در این فعالیتها داشته باشم.
* این گزارش پنجشنبه ۴ بهمنماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۹ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.