بدن عضلانی، قد و موی کوتاه با سبیلی کمرنگ، وجه مشترک عکسهای روی دیوار است و گذشته ورزشیاش را نشان میدهد؛ عکسهایی که پشت یکی از آنها نوشته شده است: «هدیه به دوست پهلوانم، غلامحسین حکیمی.»
این عکسها را همسر حاجغلامحسین بعد از فوت او، قاب کرد و روی دیوار زد تا مدام جلو چشمش باشد و زیر لب بگوید: «پهلوان، خدا رحمتت کند.»
ماجرای این عکسها به هفتادسال قبل برمیگردد، روزهایی که حاجغلامحسین جوان در گود کشتی چوخه توس، خاک به پا میکرد و به وقت تعیین قند، دوبرابر خودش را حریف بود. شهرآرامحله بهدنبال جمعکردن خاطرات پهلوانی از مردان کشتی توس که در این شماره اولین مصاحبه آن منتشر میشود، نگاهی به زندگی این پهلوان انداخت که سال ۱۳۸۵ براثر سکته مغزی درگذشت.
حاجغلامحسین تکپسر حاجکلبابرام (کربلایی حاجابراهیم)، آسیابان و مرمتکار قنات گوارشک بود که سال ۱۳۲۱ در این روستا بهدنیا آمد. پدرش او را به کار خیاطی گذاشت تا در کشاورزی اذیت نشود و افتخارش این بود که فرزندش کشتیگیر زمین چوخه توس است.
فاطمهخانم که بعد از وصلت با غلامحسین خیاط در سال ۱۳۳۸ ساکن گوارشک میشود، برای ما اینطور تعریف میکند: هر روز یک نفر برای کشتیگرفتن پیاش میآمد و من اینجا بود که متوجه کشتیهایش شدم. از حرفهایش فهمیدم از کودکی در زمین خاکی چوخه توس و اطراف آن کشتی میگیرد.
آن زمان رسم این بود که در هر عروسی، ختنهسوران یا جشنی، کشتی برپا شود؛ برای همین چندان در خانه پیدایش نمیشد که بخواهد به کار خیاطیاش بچسبد. گاهی برای گرفتن کشتی دعوت به عروسی میشد و دوسههفته به خانه برنمیگشت.
طبق خاطرات فاطمهخانم، حاجغلامحسین بعد از ازدواجشان در کشتی چوخه معروف شد و با وزن شصتکیلوگرم و قدی کوتاه با دوبرابر خودش یقهبه یقه میشد؛ برای همین همیشه با قند به خانه برمیگشت.
او میگوید: قندهای آن زمان ارزشش خیلی کم بود. بعضی اوقات با یک کلهقند به خانه میآمد و بیشتر اوقات با ۲ یا ۵ تکتومانی که شیرینی کشتیاش بود. البته آنهایی که پولدار بودند، قند کشتی عروسیشان را بره میگذاشتند؛ حاجآقا از همین کشتیها هفتهشت بره نصیبش شد.
عبدالله حکیمی داماد مرحوم حاج غلامحسین است که خودش هم سالها در گود چوخه توس کشتی گرفتهاست. او کشتیهای پدرهمسرش را خوب به یاد دارد و قدرت او را در فن خاصش، حمله از سمت راست و دفاع از چپ میداند.
او میگوید: در طرقبه قرار مسابقه چوخه گذاشته شده بود. مرحوم قشنگ بهدنبال حاجغلامحسین آمد و راهی مسابقه شدند. در این مسابقه احمد وفادار و احمد بهمنی و باتمانقلیچ هم بودند. چون حاجغلامحسین سبکوزن بود، اجازه کشتی با سنگینوزنها را نداشت. داخل لباسش سنگ گذاشتند و وزنش به ۶۳ کیلو و ۱۰۰ گرم که رسید، اجازه مسابقه دادند.
موقع دادن جایزه وقتی شهردار خواست قندش را بدهد، نگاهی به قد و بالایش کرد و گفت: «تو چطور کشتیگیر ۱۵۰ کیلویی را شکست دادی؟» گرچه غلامحسین را حسین پهلوان خاک کرد ولی پهلوانی را به نام او اعلام کرد.
* این گزارش پنجشنبه ۲۷ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۰ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.