پیش از عید بود که سراغ خانواده آشتیبر رفتیم و آنها را به عنوان یک خانواده نمونه ورزشی معرفی کردیم. در آن گزارش، پگاه آشتی بر محور بود و گزارش حول او که برای اردوهای انتخابی تیم ملی دعوت شده بود میچرخید.
آن زمان او آرزو داشت که پس از پایان این اردو به عنوان یکی از بازیکنان منتخب تیم ملی جوانان برگزیده شود و اکنون این اتفاق افتاده است و حالا آرزوهای این ورزشکار جوان محله دانشآموز مشهد، فراتر از این حرفهاست.
شاید همهچیز از آن روزی شروع شد که پگاه به همراه مادرش، مریم حصاری، به سالنی ورزشی در تهران رفته بود و از کنار زمین، تمرینهای مربی با مادرش را که آن زمان برای بازیهای کشوری به پایتخت رفته بود، تماشا میکرد.
تمرینهای مادر که تمام شد، پگاه هشتساله پرسید: مامان چرا مربی نمیشوی؟ این سوال، مریم حصاری را به فکر فرو برد و دست یافتن به پاسخ آن، شد آغاز راه مربیگری او.
آن زمان پگاه توی فکرش خود را جای مادر گذاشته بود و مادرش را جای مربی. با خود میگفت: چقدر خوب میشود اگر یک روز مادرم در این زمین مربیام باشد و من یک والیبالیست که او آموزشم را به عهده میگیرد.
پگاه آَشتیبر متولد سال۷۵ است و درحالحاضر در کلاس سوم رشته ریاضی در مقطع دبیرستان تحصیل میکند. میگوید: مهندسی را دوست دارم ولی تربیتبدنی و رشته ورزشیام را نیز میخواهم دنبال کنم.
مادرم از سنین خردسالی من را در کلاس ژیمناستیک ثبتنام کرد و تا ۱۰سالگی قدم آن قدر بلند شده بود که برای رشته والیبال، فیزیک خوب و مناسبی داشتم. هنوز هم برای انتخاب بازیکن والیبال در تیم ملی، قد بلند واقعا اهمیت دارد و یکی از معیارهای مهم بیشتر مربیهایی است که برای این گزینش انتخاب میشوند.
«همیشه سعی میکنم تحصیل و ورزشم را دو فعالیت مهم در زندگیام بدانم و هیچیک از این دو را فدای دیگری نکنم. معدل تِرم پیشم در سال سوم ریاضی تاییدکننده این اعتقاد است.
همیشه سعی میکنم تحصیل و ورزشم را دو فعالیت مهم در زندگیام بدانم و هیچیک از این دو را فدای دیگری نکنم
معدلم هنوز هم کمتر از بیست نشده است، چون من معتقدم درس برای پیشرفت در جامعه امروزی واقعا اهمیت دارد.
البته نباید این را هم نادیده گرفت که پدر و مادر من بسیار در مسیر این پیشرفت موثر بودند و در اصل معدل آنها بیست بیست است که تا جایی که توانستند، دغدغههای دیگر را از روی دوش من برداشتند و من را در رسیدن به اهدافم چه از نظر روحی و چه از نظر امکانات کاملا پشتیبانی کردند.»
در اردوهای رقابتی برای تعیین ۱۲برگزیده که امکان بازی در تیم ملی جوانان را داشته باشند، در چندین مرحله بازیکنان را آنالیز میکنند.
این مسابقات و تمرینها برای پگاه از هفته دوم نوروز امسال آغاز شد و تا هفته گذشته به طول انجامید: «زمانی که اعلام کردند من هم جزو بازیکنانی هستم که میتوانم در این اردو ۵۰نفر منتخب از کل کشور را همراهی کنم، واقعا غافلگیر شدم، اما از طرفی امتحانات را هم پیش رو داشتم و باید برای آنها هم برنامهریزی میکردم.
نگرانیام برای امتحاناتم تا حدی بود که در مدت محدودی که برای تصمیمگیری داشتم، گاه به این فکر میکردم که به اردو نروم تا امکان امتحان دادن را داشته باشم.»
او ادامه میدهد: «مسئولان مدرسه و معلمهایم بسیار با من همکاری کردند و با اینکه تصور میکردم با رفتن به این اردو از فهرست کسانی که امکان شرکت در امتحانات نهایی را دارند، حذف میشوم و یکسال دیگر عقب میافتم.
معلمها حتی زمانی که در اردو بودم، برایم جزوه دروس را میفرستادند تا در زمانهای خالی اردو درس بخوانم و موفق شدم چند امتحانم را نیز در مشهد شرکت کنم.
حتی مسئولان مدرسه تا این حد من را یاری کردند که این امکان را داشته باشم تا باقیمانده امتحاناتم را دوباره برایم برگزار کنند تا من یکسال عقب نمانم و بتوانم روال عادی تحصیلم را ادامه بدهم.»
این همکاریها سبب شد در روز آخر اردو، پگاه پس از پشت سر گذاشتن چندمرحله آنالیز جزو ۱۲ بازیکنی باشد که برای تیم ملی جوانان برگزیده میشوند و او تنها مشهدی بود که به این مقام دست یافت: «۲۱تیر بود. ساعت ۱۱. قرار بود تصمیم بگیرند که از بین ۱۴بازیکن مانده چه کسانی حذف شوند. من در گروه بازیکنان قدرتی بودم و قرار بود از بین ۴بازیکن قدرتی یک نفر حذف شود.
بسیار استرس داشتم، چون قدم از دیگر بازیکنان خیلی بلندتر نبود. یک مشهدی دیگر هم با ما بود که او را حذف کردند و از آنجایی که او دوست صمیمیام بود، من واقعا از این اتفاق ناراحت شدم.»
۲۶مرداد روزی است که اعلام شده است بازیکنان منتخب را برای مسابقات ملی تایلند خواهند برد، اما باز هم آنطور که پگاه میگوید، به خاطر ۶ امتحانی که دارد، سر دوراهی بسیار سختی قرار گرفته است.
مادر پگاه میگوید: «این تصمیمگیری واقعا سخت است و من آن را به عهده خود پگاه میگذارم، چون ممکن است که مدرسه به او مهلت دیگری برای امتحان دادن بدهند. پگاه زمان نوروز هم که میخواست برای اردو برود، درستترین تصمیم را گرفت و من مطمئن هستم که او از پس این کار برمیآید و خودش خوب زمانش را مدیریت میکند.
هرتصمیمی که پگاه بگیرد، من و پدرش به آن احترام میگذاریم، چون میدانیم بهخوبی از پس مدیریت کارهای خودش برمیآید».
درست است که مادر پگاه در زمان والیبال بازی کردنش خوش درخشیده است و مقامهای کشوری بیشماری دارد و تنها انگیزهاش برای مربی شدنش، پگاه بوده و سالهاست که به عنوان مربی فرزندش با او کار کرده است تا از او یک بازیکن حرفهای والیبال بسازد.
او میگوید: «پگاه از ابتدا و از خردسالیاش انگیزههای کافی برای حرفهای شدن در این رشته ورزشی را داشت و خیلی وقتها وقتی که من و بزرگترهای دیگر مانند داییها و خالهها و شوهرخالههایش در سالن یا پارک، والیبال حرفهای بازی میکردیم، او که هنوز کودک بود، حرکاتی از خود نشان میداد که به من ثابت شد والیبال در خون او جریان دارد و مطمئن بودم در این رشته موفق خواهد شد.»
حالا ۱۰سال میگذرد و پگاه در المپیادهای بسیاری تا سطح کشوری مقام آورده است.
او نشانهای مختلفی از کشورهای دیگر دارد که در زمان بازیاش در آن کشورها به نشان آن بازی خاص به او اهدا شده است، اما هنوز هم حدود ۴ ساعت تمرین والیبال در روز همان کاری است که همیشه در برنامه روزانه پگاه وجود دارد و او هرروز هنوز هم با عشق زیر نظر مربیاش که مادرش هم هست، تمرین حرفهای بودن میکند.
وقتی قرار مصاحبه را میگذاریم، مادربزرگ و پدربزرگ پگاه و دایی و خالهها و شوهرخالههای او نیز برای دیدن پگاه که همین امروز از اردو برگشته است، جمعشان در منزل آنها جمع است.
مادر بزرگ پگاه در زمان علاقهمندی مادر پگاه به والیبال، تنها مخالف بوده که با علاقهمندی همه خانواده حصاری به این رشته ورزشی و بازی حرفهای خالهها و دایی و شوهرخالههای پگاه او هم به جرگه موافقان پیوسته است و گاه قاطی بازیهای حرفهایشان میشود.
حسن حصاری که حالا فرزندانش همه ورزشکارند و برخی والیبال و برخی شنا را تا سطح حرفهای بودن دنبال کردهاند، معتقد است: سعی میکردم تا جایی که میتوانم، به جای گیر دادن به بچهها آنها را در کشف استعدادهایشان آزاد بگذارم.
از آنجا که همه خانواده ما ورزشیاند، خیلیوقتها بچهها در منزل والیبال نشسته بازی میکنند و من هرگز مانع آنها نمیشوم. سعی میکنم جوانیشان را درک کنم و اینکه بهتر است انرژیشان در راه ورزش کردن آن هم از نوع حرفهایاش صرف شود.
مسعود، شوهرخاله پگاه، تعریف میکند: پگاه خیلی کوچک بود که ما بزرگترها با هم والیبال بازی میکردیم. در یکی از بازیها توپ به اوت رفت و من دیدم پگاه با اشتیاق به دنبال آن میدود.
از علاقهاش خوشم آمد و چندبار توپ را به سمت او پرتاب کردم. آن روز با همه کوچکیاش ساعدی به توپ زد که من مطمئن شدم این دختر کوچولو، روزی در باشگاههای تیم ملی و حتی فراتر از آن بازی خواهد کرد.
در خانواده حصاری همه ورزشکارند. خیلیوقتها این خانواده در محیط خانه والیبالنشسته بازی میکنند، حتی کوچکترین فرزند این خانواده هم بسیار حرفهای میتواند ساعد بزند و این از برکت توپهای والیبال زیادی است که مثل نقل و نبات در این منزل ریخته و اهالی این خانه که با اشتیاقشان به بازی والیبال، همه را راغب به همبازی شدن میکنند.
* این گزارش پنج شنبه، ۱۶ مرداد ۹۳ در شماره ۱۰۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.