کد خبر: ۱۰۰۵۲
۲۹ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۰

۱۴ سال پیاده‌روی سحرگاهی کنیز شیردل تا حرم

۱۴ سالی می‌شود کنیز شیردل، سحر‌ها پیاده تا حرم مطهر امام رضا(ع) می‌رود و در این راه همسایه‌ها و زائران حضرت نیز با او همراه می‌شوند.

۱۴‌سال است سحر در خیابان صدر‌۱۶ محله عنصری، رنگ دیگری دارد و طلوع خورشید زیباتر به نظر می‌رسد. برخی همسایه‌ها با شوق حرم از خواب بیدار می‌شوند.

 کنیز شیردل و طاهره، دختر او زنگ همه خانه‌هایی را که روز گذشته اعلام کرده‌اند فردا تا حرم هم‌پایشان می‌شوند، می‌زنند و چند‌دقیقه بعد، میعادگاه یک اکیپ زیارتی چند‌نفری از صدر‌۱۶، می‌شود پای ایوان طلا به صرف زیارت.

اما همه این زیبایی‌ها و استحکامِ اتحاد بین همسایه‌های این کوچه برمی‌گردد به حادثه‌ای که یاد تلخی‌اش هنوز هم کنیز شیردل و خانواده‌اش را آزار‌ می‌دهد.

 

پیامد شیرین آن اتفاق تلخ

سال‌۸۱ بود. دوست تاجیکشان مثل همیشه تلفن زد. گفت می‌خواهد برود سرخس؛ مرز تاجیکستان. عقربه کوچک ساعت بین‌۱۰ و ۱۱‌شب آرام‌آرام حرکت می‌کرد.

جعفر طبق عادت همیشگی که دوستش را از مشهد به سرخس و برعکس می‌رساند، آن شب هم با تلفن دوستش و درخواست بردن او به سرخس، راهی شد تا برود. برادر بزرگ او، اصغر و دامادشان نیز که همان شب مهمان خانه آنها بودند، راهی شدند تا مهمان را همراهی کنند و تا صبح بازگردند.

یک ربع به ۱۲ مانده است که وقتی مسافتی از جاده را طی کرده و تا‌حدود پاسگاه شورک پیش می‌روند، راننده یک تریلر ۱۰‌تن به‌علت خواب‌آلودگی، خودروی آنها را زیر می‌گیرد و هر چهار‌نفر فوت می‌شوند. وضعیت اجساد آن‌قدر دل‌خراش است که ماموران از نشان‌دادن آنها به خانواده‌شان ممانعت می‌کنند.

چند ماه بعد کنیز شیردل، مادر جعفر و اصغر که به‌دلیل از‌دست‌دادن هر دو پسر و دامادش، غم سنگینی بر دلش مانده بود، بسیار بیمار شد. پزشکان برای تعدیل بیماری‌اش، پیاده‌روی تجویز می‎کنند و او که اهل حرم و زیارت است، مسیر حرم را برای پیاده‌روی سحرگاهی‌اش برمی‌گزیند. در این راه بسیاری از همسایه‌ها و زائران حضرت به او ‌می‌پیوندند.

 

عروسم به خاطر سه فرزندش نگذشت

«سه‌چهار‌ماه پس‌از آن تصادف، حکم راننده قطعی شد. خانواده راننده آمدند تا رضایت بگیرند. می‌گفتند: دیه هر چهارنفر را بیمه می‌پردازد ولی برای راننده شش‌ماه زندان بریده‌اند؛ نگذارید فرزندمان زندان برود.

ما دلمان را صاف کرده بودیم، اما عروسم سه فرزند داشت که یتیم شده بودند و دلش راضی به رضایت نبود.» این را خانم شیردل در‌حالی می‌گوید که با‌وجود گذشتش در آن روزها، هنوز با مشکلات جسمی روبه‌روست؛ او فشار بالا و بیماری قندش را ۱۴‌سال است یدک می‌کشد.      

تصمیم به پیاده‌روی که گرفتم، سحر وقت نماز از خواب بیدار می‌شدم و به‌سوی حرم حرکت می‌کردم. تا دو‌سه‌ماه تنهایی می‌رفتم ایوان طلا و همان‌جا می‌نشستم و هر دعایی از حفظ بودم، می‌خواندم، اما بعد از آن دوسه‌ماه...

 

هر روز با دعا و زیارت در ایوان طلا

طاهره، دختر بزرگم همراهم شده بود. ساعت‌۵ هر روز صبح از منزل تا ایوان طلا را پیاده می‌رفتیم، بعد همان‌جا می‌نشستیم و برای اینکه دلم آرام بگیرد، طاهره دعا‌های عهد و جامعه کبیره و... را می‌خواند و من که سواد نداشتم خط می‌بردم.

نشستن من پای ایوان طلا  و ادعیه‌خوانی فاطمه کم‌کم عمومیت پیدا کرد و زائران و مجاوران دیگری که سواد نداشتند و نمی‌توانستند دعا بخوانند، میعادگاه ما را یاد گرفته بودند و می‌آمدند کنار من و دخترم می‌نشستند و به دعایی که طاهره می‌خواند، گوش می‌دادند.

گاه می‌شد که یک زائر که بعداز چند سال به زیارت می‌آمد، چون جای ما را می‌دانست، پیدایمان می‌کرد و، چون سواد قرآن خواندن نداشت، می‌آمد و دعا‌ها را با ما خط می‌برد. خیلی‌ها با همین خط‌بردن دعا‌ها زیارت امین‌ا... و دعای عهد و دعا‌های دیگری را که هر سحر می‌خوانیم، حفظ شده‌اند.

همسایه‌های دوره قرآنی محله‌مان که برخی از آنها با ما همراه شده بودند و پای قرائت ادعیه طاهره می‌نشستند، حالا خیلی از دعا‌ها را حفظ شده‌اند و با همان خواندن مکرر کلمات عربی و خط‌بردن آن می‌توانند قرآن را هم بخوانند.

 

پای ادعیه‌خوانی طاهره

«یکی از آرزوهایم همیشه این بوده که خادم امام رضا (ع) شوم، اما خادم‌شدن در حرم شرایط سختی دارد؛ البته  من مأیوس نیستم. عنوان خادم را ندارم، اما همیشه سعی کرده‌ام به  آقا خدمت کنم. هر روز که همراه مادر به حرم می‌رویم، از همان زمان قدیم تا حالا، سعی می‌کنم کتاب‌ها و مهر‌ها را مرتب کنم و کار‌هایی که از دستم بر‌می‌آید، برای مهمانان امام رضا (ع) انجام دهم.»

عنوان خادم را ندارم اما همیشه سعی کرده‌ام به آقا خدمت کنم

طاهره آن‌قدر کتاب‌های حرم را در همین زیارت‌های هر‌روزه‌اش همراه مادر خوانده که می‌گوید اگر زائری یا مجاوری نشانی دعایی را در کتابی بخواهد، چشم‌بسته می‌تواند صفحه دعا رابگوید.

خیلی وقت‌ها زائرانی می‌آیند و تصور می‌کنند طاهره از قرآن‌خوان‌هایی است که در حرم دعا می‌خوانند و دستمزد دریافت می‌کند، اما او برایشان توضیح می‌دهد که برای مادرش و چند‌نفری که همراهش هستند، قرآن می‌خواند. بعضی‌ها به اصرار به او پول می‌دهند، اما او هیچ‌گاه نمی‌پذیرد جز یک بار؛ «خانم زائری بود که پای دعا نشسته بود.

با‌وجود اینکه توضیح دادم برای مادرم دعا‌ها را قرائت می‌کنم و دیگران هم می‌شنوند و خط می‌برند، گفت باید این مبلغ ۲ هزار تومان را قبول کنید و من هم به خاطر اصرار‌های او ناچار شدم پول را به نیت کمک به اولین نیازمندی که با او برخورد کردم، دریافت کنم.»

 

حافظان ادعیه

خط‌بردن کتاب‌های ادعیه با قرائت طاهره، سبب شد خیلی از کسانی که پای دعا‌خواندن او نشستند، حالا سواد قرآنی به دست آورند.

مادر می‌گوید: بسیاری از کسانی که به گروه ما پیوستند تا‌جایی‌که زمانشان اجازه می‌داد، سحر‌ها با ما همراه شدند و حالا دعا‌هایی را که طاهره در این ۱۴‌سال پای گنبد طلا برای ما می‌خواند، حفظ شده‌اند و خیلی ازاعضای  دوره‌های قرآنی  محله وقتی طاهره را می‌بینند، تشکر می‌کنند که به آنها قرآن‌خواندن را آموخته است.

 

۱۴ سالی می‌شود کنیز شیردل، سحر‌ها پیاده تا حرم می‌رود

 

زنگ خانه ما را هم بزنید

همسایه‌های محله ما پیش‌از زمانی‌که آن اتفاق تلخ بیفتد و همسایگی من با امام رضا (ع) بیشتر شود، با یکدیگر متحد بودند و با هم دوره قرآن و برنامه‌های مذهبی و مناسبتی را برگزار می‌کردیم و دور هم بودیم ولی از زمانی‌که این زیارتِ درمانی سبب شد من و دخترم هر روز راهی حرم شویم، صمیمیت بیشتری بین ما و همسایه‌ها برقرار شد.

 

همسایگی حاجی‌نصر و جوان‌های سالم محله

محمدرضا بهبودی‌فر، همسر خانم شیر‌دل است. او بسیجی است و سه‌مرتبه از‌طرف دانشگاه علوم پزشکی به‌عنوان مهمات‌رسان و راننده به جبهه اعزام شده است. او در بیان محل رزمندگی‌اش می‌گوید: «تیپ‌۶۱ محرم جزیره مجنون.»

فرزند ارشدشان، اصغر نیز ۲۵‌درصد جانبازی‌اش، یادگار عملیات کربلای‌۵ بوده است. بهبودی‌فر ادامه می‌دهد: او دو سال خدمت و مدتی بعد از آن را از‌سوی بسیج محله در جبهه به سر برده و در چند عملیات نیز شرکت کرده  بود.

آنها تا پیش‌از اینکه همسرم تصمیم بگیرد به حرم برود، خیلی وقت‌ها با حاجیه‌خانم تا حرم همراه می‌شدند. این انس با امام رضا (ع) به برکت سکونت در محله‌های هم‌جوار حرم مانند سرشور، عیدگاه و این محله شکل گرفته است.

او با اشاره به چهاردخترش همچنین پسران متوفایش می‌گوید: فرزندانم به برکت نشستن پای منبر آقای نصر که فن بیان و علم و دانش مطلوبی در تفهیم اسلام به کودکان و نوجوانان دارند، بچه‌های خوبی بار آمدند. هر دو پسرم اهل نماز و قرآن و روزه بودند.

همان‌طور‌که همه کودکانی که در این محله و در همسایگی آقای نصر زندگی می‌کنند، از برکت این همسایه خوب، اخلاق و رفتار قرآنی و اسلامی را فرامی‌گیرند.

همه همسایه‌های اینجا تربیت قرآنی فرزندانشان را مدیون آقای نصر هستند. او برنامه‌های متنوع و مناسبی برای کودکان و نوجوانان دارد. محرم که می‌شود تا ۴۰‌شب کوچه را فرش کرده و برای بچه‌ها مراسم برگزار می‌کند و به آن‌ها موضوعات قرآنی را متناسب با سنشان آموزش می‌دهد.

رمضان نیز قرارش با بچه‌های محله، کوچه است و باز همه روی فرشی که سراسر خیابان محل سکونتمان را گرفته است، می‌نشینند و هر روز یک جزء قرآن می‌خوانند و تا آخر رمضان، قرآن یک دور کامل قرائت می‌شود.

 

مسجد امام سجاد (ع)؛ یک نقطه عطف

سال‌هاست که مسجد امام سجاد (ع) در خیابان شهید‌صدر، نقطه عطفی برای ساکنان این خیابان است. همسر خانم شیردل با اشاره‌به اینکه از سال‌۵۱ ساکن همین محله هستند، می‌گوید: در این مسجد، هر سه وعده نماز برگزار می‌شود و مراسم مذهبی و فرهنگی متنوع آن سبب شده است همسایه‌ها اتحاد خوبی با هم داشته باشند.

به‌واسطه نمازگزاری در این مسجد، همسایه‌ها با هم بسیار صمیمی شده‌اند و آن‌قدر با هم مراوده دارند که تا چند‌وقت پیش، نذری یا برنامه دیگری که بود، همه به هم کمک می‌کردند و تدارکات را می‌چیدند تا به صاحب مجلس برای مهمانی و مراسمی که در خانه‌اش می‌گیرد، فشار مضاعفی وارد نشود.

اینجا همسایه‌ها به‌واسطه این اتحاد از حال هم خبر دارند و اگر یکدیگر را نبینند، دلشان می‌گیرد. تا چند وقت پیش که همسایه‌ها کمتر گرفتار شده بودند، حتی در خانه‌تکانی و کار‌های دیگرشان به یکدیگر کمک می‌کردند.

* این گزارش سه شنبه، ۶ مهر ۹۵ در شماره ۲۱۰ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44