ارگ

از کتابفروشی گوتنبرگ تا جاودان خرد
ناهید کاشی‌چی متولد ۱۳۲۵ و مترجم روسی‌زبان معاصر است. او که فرزند مرحوم محمود کاشی‌چی، بنیانگذار انتشارات گوتنبرگ مشهد در دهه ۲۰ است، حالا بعد از گذشت نیم‌قرن از تلاش پدر برای پاگرفتن این انتشاراتی و کتابفروشی می‌گوید: پدربزرگم، استاد میرزااحمد، کوره‌پزخانه کوچکی داشت که کاشی می‌ساخت.
سه روایت هاشم موسوی از انقلاب در عیدگاه
مسئولان مدرسه خبرچینی کرده و آمار ما را به ساواک و شهربانی داده بودند و خیلی طول نکشید که چندتانک با کلی نیروی مسلح ساواک وارد مدرسه شدند. راه فراری برای ما نگذاشته بودند. از جمع همه بچه‌های مدرسه، 6نفر را دستگیر کردند و بردند که یکی از آن‌ها من بودم. دست‌ها و چشم‌هایمان را بسته بودند و نمی‌فهمیدیم که دارند ما را با خودشان کجا می‌برند. پایمان که به زمین سفت رسید، تا جایی که جا داشت و خوردیم ما را کتک زدند.
نقش خانواده افشاری‌صفوی در انقلاب مشهد
محمد‌اسماعیل افشاری‌صفوی معروف به «حاجی» می‌گوید: پدر هر روز هفته برای قشری از جامعه جلسه برگزار می‌کرد. شب‌های جمعه جلسه‌هایش مختص دانشجویان دانشگاه ادبیات و پزشکی بود. شب‌های یکشنبه رفوگران قالی پایین‌خیابان می‌آمدند و شب‌های دوشنبه نیز قاری‌های قرآن جلسه داشتند. شب‌های سه‌شنبه کفاشان خیابان ارگ و شب‌های چهارشنبه اهالی سعد‌آباد و میدان صاحب‌الزمان (عج) می‌آمدند. شب‌های پنجشنبه هم مردم خیابان سراب و حسینیه سراب شرکت می‌کردند. شب‌های شنبه هم جلسه دعای سمات برای عموم برگزار می‌شدکه از عصر شروع می‌شد و تا نماز جماعت ادامه داشت. جوان‌های بسیاری آنجا می‌آمدند که بعد‌ها فعال انقلابی یا شهید شدند.
پرسه در کوچه ارگ
روزگاری به اقتضای مجاورتش با قبرستان «میرهوا» و مسیحی‌نشین بودنش، در آن تابوت می‌ساختند و دوره‌ای عکاس‌خانه‌های مختلفی برای گرفتن عکس ارباب رجوعان اداره ثبت در آن مشغول به کار بودند. با برچیده شدن بساط سوگواری و محو شدن قبرستان‌ها، با راه‌اندازی سینماها و کلوپ‌های مختلف، کوچه ارگ میزبان بنگاه‌های شادی و فروشگاه‌ها و تعمیرات ساز و آواز می‌شود و کم‌کم آنتیک و عتیقه‌فروشی و بعدها سمساری و امروز ملغمه‌ای از هر دوی این‌ها به علاوه تعداد زیادی فروشگاه دست چندم‌فروشی ارزان قیمت.