با خواندهشدن خطبه عقد پیوندی جاودان بین این زوج جوان شکل گرفت اما بخش شنیدنی ماجرا این است که محمد در آن روز حتی حاضر نشد از مرخصی استحقاقیاش استفاده کند، مبادا کار زمین بماند. محمد رفعتی دراین باره میگوید: روز عقدمان، روز شیفتم بود. معمولا روز کاری ما از ساعت هفت صبح امروز تا هفت صبح فرداست و من میدانستم روز عقدم باید در محل کارم حاضر باشم. برای همین روز قبل آرایشگاه سادهای رفته بودم. خانواده هم قرار بود کت و شلوارم را با خودشان بیاورند. وقتی برای گرفتن مرخصی ساعتی نزد مافوقم رفتم و گفتم قرار است در مراسم عقدی که در حرم برگزار میشود حاضر شوم، باور نمیکرد عقد خودم باشد و من سر خدمتم باشم!
شایانمنش که بین بچههای بهزیستی به خانم اکبری معروف است، تعریف میکند: خانمهای بسیج را به اردوی زیارتی قم و جمکران برده بودم که بچهها زنگ زدند و گریهکنان میگفتند بهزیستی گفته باید مستقل شویم و این موضوع برای ما سخت است. حق هم داشتند. دختر هجدهساله کجا برود و چطور زندگیاش را اداره کند. البته آنطور نیست که بهزیستی درکل رهایشان کند. حمایتهایی دارد اما کافی نیست و این بچهها هم در معرض آسیبهای زیادی قرار دارند. از فکر و خیال، شب خوابم نمیبرد و با خودم میگفتم این چه قانونی است.
از دغدغههای خانوادههای محلات کمبرخوردار، پیدا شدن سر و کله تابستان است و چگونگی پر کردن اوقاتفراغت تابستانهای کشدار. هزینه گزاف کلاسهای آموزشی و تفریحی یک سوی ماجراست، تهیه مواد اولیه برای آموزش یا ابزار آموزشی بخش دیگر این داستان. گرهی که اگر قرار به باز شدنش باشد، به دست آدمهایی از همین محلات باز میشود که درد همسایه را میفهمند. آدمهایی از همین جنس که بیهیچ چشمداشتی، فقط با هدف رضای خدا و خلق او وارد میدان میشوند؛ درست مثل آمنه چهارمحالی.
وقتی مادر عروس و داماد همدیگر را میبینند فوری هم را میشناسند. آنها دوستان دوره کودکیِ هم بودهاند و هر دو در روستای بقمچ در اطراف چناران همسایه بودهاند و اقوام همدیگر را خوب میشناختند. مهدی بقایی میگوید :کل خواستگاری ما به خاطره تعریف کردن مرحوم مادرزهره و مادرم گذشت. نکته جالب خواستگاری ما این بود که شبها با هم در مجلس خواستگاری از هر دری حرف میزدیم و روزها در دانشگاه در واحد بسیج کاملا جدی در جلسات حاضر میشدیم.
وقتی کلنگ ساخت مسجد به زمین میخورد، همه اهالی دور هم جمع میشوند و دست در دست یکدیگر، کار ساخت یک مجموعه فرهنگی و مذهبی را آغاز میکنند، بدون آنکه حتی یکریال کمک از سازمانهای متولی دریافت کنند. ساخت این مسجد که از سال۱۳۹۱ آغاز شده بود، بیش از ششسال طول کشید و سرانجام در سال1397 به نام آقا «جوادالائمه(ع)» مزین شد.
کبریبیابانی مؤسس هفتادوپنجساله این خیریه قدیمی پابهپای جوانترها مشغول کار است. همینطور که به بستهبندی اقلام معیشتی نظارت میکند میگوید: بیشتر از چهل سال است که به برکت امام چهارم(ع) هیچ نیازمندی را دست خالی برنگرداندهایم. در این مدت، هزاران دانشآموز و دانشجو را حمایت کردهایم تا درس بخوانند و آدم حسابی شوند. هزینه درمان بیماران زیادی تأمین شده است. تهیه جهیزیه و سیسمونی و لباس عید بچهها و بستههای معیشتی هم که حساب و کتاب ندارند و آمارشان از دستمان دررفته است.
دختر فعال محله فرهنگیان اردیبهشت امسال وارد 18سال شده است و در ابتدای جوانی مسئولیت سه تشکل مهم مدرسه برعهده اوست. فاطمه فلاح، نماینده استان خراسان رضوی در مجلس شورای دانشآموزی کشور، رئیس کنگره همفکری بسیج دانشآموزی در استان خراسان رضوی و مسئول انجمن اسلامی مدرسه فرهیختگان در استان خراسان رضوی است. او امیدوار است با همت، تلاش و حمایتهای پدر و مادرش انسانی مؤثر برای کشور، خانواده و خودش باشد.