هاجرخانم سالهای اولی که خادم مسجد شد، هنوز بنای آن بازسازی نشده بود؛ پنجرهها چوبی و دیوارها کاهگلی بود. جاروبرقی نداشت و باید با دست جارو میکرد و تمیزکاری بهدلیل قدیمیبودن بنا زمانبر بود ولی هیچگاه در اینزمینه گلایه نمیکرد. جاروی اول هر روز را به نیت سلامتی امامزمان (عج) میزند و همزمان زیر لب برای جوانها، درگذشتگان، دوست و آشنا دعا میکند و صلوات میفرستد؛ خدا را ممنون هستم که گذاشت نوکر خانهاش باشم. نظافت خانه او برایم سخت نبوده و نیست، چون تمام زندگیام از برکت نگاه و لطف و کرم خدا و حضرت ابوالفضل(ع) است.
انجمن یاریگران محله که در فضای مجازی شکل گرفت خیلیها را هوادار خود کرد، ایدهای که به ذهن زهره خاکپور و دوستان قدیمیاش در پایگاه بسیج امام خمینی(ره) رسید. آنها اولین گام را در جهت حمایت از کسبوکارهای خانگی گام برداشتند. هیچیک تصور نمیکردند عملیاتی شدن طرح بازارچه محلی تا این اندازه گرهگشا باشد. انجمن یاریگران محله خیلی زود برای کارآفرینها فرصت فروش مهیا کرد. معمولا بازارچهها در مکانهای فرهنگی محله برگزار میشود.
من معتقدم چراغ مسجد نباید خاموش بماند. به همین دلیل اگر کسی باشد یا نباشد، هر روز ظهر و مغرب در مسجد را باز میکنم، چراغها را روشن میکنم و از بلندگو اذان پخش میکنم تا مسجد سوتوکور نماند.
بسیج ی باید اهل عمل باشد. من نمیدانم چقدر از شجاعت پدرم در وجودم هست، چون در وضعیت جنگ قرار نگرفتهایم. البته این آرامش را هم مدیون پدرانمان هستیم، اما میدانم که بسیج ی باید مرد عمل باشد. من خودم سعی میکنم در خانه فرد مفیدی باشم. خریدهای خانه را برای مادرم انجام میدهم و گاهی که پدرم برای بنایی به ولایتشان میرود، من هم همراهش میشوم و کمکش میکنم. این را رضا زراعتی میگوید.
روحالله علویمنش درباره تأسیس این مرکز توضیح میدهد: نیازمندان زیادی به ما مراجعه میکردند و مشکلاتشان را میگفتند؛ مشکلاتی مثل اجارهخانه عقبافتاده، هزینه دارو و درمان و درخواست اشتغال. همه اینها باعث شد به فکر بیفتیم که کمکها را با مجوز رسمی ساماندهی کنیم. مرکز نیکوکاری از سال قبل آغاز به کار کرد. هدف ما این است که نیازمندی در محله نداشته باشیم. مرکز نیکوکاری زیرنظر کمیته امداد امامخمینی(ره) است. 250خانواده زیرپوشش این مرکز هستند و علاوهبر این 100پرونده هم مستقیم زیرپوشش مرکز خیریه خودمان است.
سال 93 بود که دانشآموزان نوجوان محله تلگرد که هرکدام از یک مدرسه بودند تصمیم گرفتند یک گروه هنری در رشته تئاتر و سرود تشکیل بدهند به نام مهدخت، گروهی که ابتدا میخواست در برخی از مناسبتهای ملی و مذهبی در مسجد و پایگاه نمایش اجرا کند اما خیلی زود با همت همه اعضا و البته حمایت پایگاه بسیج امابیها (س)و مسجد امام رضا(ع) در این محله توانست به پیشرفت چشمگیری دست پیدا کند تا آنجا که در اولین دوره از جشنواره «شبیه یاس» به مقام دوم رسید. پس از آن نیز هردوره به عنوان گروه اول در بخش سرود معرفی شد.
هوا تاریک بود. چشم چشم را نمیدید. صدای افتادن بمب از آسمان شنیده میشد که دوروبرمان به زمین میخورد. فکر میکردیم مثل همیشه عراقیها دستبردار پاتک نیستند اما در تاریکی یکییکی به سرفه افتادیم. تا اینکه گفتند شیمیایی زدهاند و دود غلیطی فضا را پر کرد. ماسکهایمان را با عجله به صورت زدیم اما برای آنهایی که نزدیک بمب بودند دیگر دیر بود. بعضی همرزمانم همانجا از شدت تنفس گاز خردل شهید شدند.