زندگی این بانوی چهلویکساله ساکن محله لادن سالهاست با شعر و ادب گره خورده است. از نوجوانی دلش میخواسته شیوه خودش را در شاعری داشته باشد و در همان سن برای همراهشدن با شعر فارسی بهای زیادی پرداخته است، به همین دلیل دغدغهاش نوجوانان هستند. او احساس و عاطفه را عنصر غفلتشده شعر نوجوان میداند. هر جا که ببیند نوجوانی علاقهمند ادبیات است بیدرنگ او را در مسیر درست هدایت میکند.
نشریه پیام حکمت بهصورت گاهنامه منتشر میشود. ابتدا نام آن «گاهنامه انجمن اسلامی» بود. این نشریه در آن سالها دو هدف داشته است، اول انتشار اخبار دانشآموزی، دوم اطلاعرسانی تحلیل سیاسی وقایع روز جامعه به دانشآموزان.هر چند مکان تهیه و توزیع این نشریه مدرسه است، اما به طور مستقل فعالیت میکرده است.
از استقلال این نشریه همین بس که در دهه60آنها خط تلفن مستقل داشتند، دستگاه تایپ و تکثیر خریده بودند که نشریه را با آن چاپ میکردند، برای برگزاری اردوها به طور مستقل اقدام میکردند. آنها درآمد حاصل از برگزاری اردوها را سرمایهگذاری میکردند تا بتوانند مخارج نشریه و فعالیتهایشان را در آینده تأمین کنند.
مردی که شصت سال در ورزش قلم زد و خودش هم ورزشکار بود و هم مربی. او بیتردید از قدمای کار در عرصه رسانه و ورزش است. مردی که بوکسور بود و همزمان در مجله هفتگی کیهانورزشی قلم میزد. بوکس چهره شاخص حضورش در میدان ورزش بود، اما در سایر رشتهها هم دستی بر آتش داشت. بسکتبال کار کرده بود و وزنه میزد. میدوید و پای تور والیبال میایستاد. منوچهر نقافی همین هفته پیش از مرز هشتادمین بهار زندگیاش عبور کرد.
برای اینکه بانوان محل نیز پاتوقی خصوصی و ایمن برای گفتوگو و بیان درددلهای خود داشته باشند، سوپرمارکتی را در محله چهاربرج مخصوص بانوان راهاندازی کردم که علاوهبر خرید مایحتاج روزمره، پاتوقی خصوصی برای زنان چهاربرج است و طی یک قرار نانوشته هر روز در آنجا جمع میشوند و مشکلات و گرفتاریهای خود را بازگو میکنند و در بسیاری از موارد راهحل بازکردن گره کور این گرفتاریها در همان فروشگاه و به دست بانوان چهاربرجی پیدا میشود.
یکی از همسر خود میگوید، دیگری برای جهیزیه دخترش لنگ است و آن یکی میخواهد پسرش را داماد کند، یکی دنبال سرمایهای برای مشاغل خوداشتغالی است و دیگری شوهر بیکارش او را کلافه کرده است.
سیدحمید مصطفوی به یاد میآورد اولینباری که صدای امام خمینی (ره) را شنیده درباره بحث مدرسه فیضیه قم بوده است. میگوید: آنزمان رژیم پهلوی در مراسم شهادت امام صادق (ع) دستش به خون روحانیت بیگناه آلوده شده بوده و مراسم را برهم زده بود. در آن نوار کاست، امام (ره) رژیم پهلوی را تهدید میکردند که اینکارهایتان آخر و عاقبت ندارد و خون بیگناهان بیجواب نخواهد ماند.
سالهاست که در عرصه روزنامهنگاری، پژوهش، نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر فعال است و آثار فاخر زیادی را از خود به یادگار گذاشته است، سیدجواد اشکذری از اولین خبرنگار انی است که بومینویسی و معرفی هنرمندان مشهدی و خراسانی به ویژه در عرصه تئاتر را با قلم شیوای خودش به تحریر درآورده است. وی همچنین نمایشنامههای متعددی را نوشته، کارگردانی تئاتر کرده و در تعدادی از این آثار هنری نقش بازیگری و عروسکگردانی را ایفا کرده است. برخی از این نمایشنامهها دارای چنان درجهای از پختگی، معنا و مفهوم است که هنوز بعد از گذشت سالها، بارها و بارها بازسازی و به نمایش درآمدهاند. قلم، همدم و مونس شبها و روزهای جواد است و از او به صورت فردی و جمعی 24 کتاب از جمله «بربسیط بارش مهتاب»، «تئاتر +10»، «آقای صدای خاطره انگیز»، «فواره و عبور»، «آه و ماه» و... برجای مانده است.
به نظر من، زبان مشترک مردم دنیا لبخند است. معتقدم که با لبخند زدن میتوان اعتماد افراد دیگر را جلب کرد. ما شاید نمیتوانستیم خیلی راحت با هم صحبت کنیم، اما انتقال حسی که داشتیم به انتقال مفهوم ما کمک میکرد. رانندههای ترانزیت خیلی علاقهمند هستند که «هیچ هایکرها» را سوار کنند، زیرا هم خودشان در طول مسیر تنها نیستند و هم تا جایی که بتوانند به هیچ هایکرها کمک میکنند. این بخشی از روایت بانوی دوچرخهسوار؛ زهره کهندل درباره حال و هوای نقاطی که سفر میکنند، است.