کد خبر: ۶۹۶۷
۲۱ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
حسین پورحسین حافظه صد سال سینمای مشهد بود

حسین پورحسین حافظه صد سال سینمای مشهد بود

حسین پورحسین که زمانی در خیاط‌خانه‌ای کار می‌کرد که مشتریانش بازیگران سینما بودند، توانست ابتدا خبرنگار حوزه سینما و بعد از انقلاب هم مدیر چندین سینما شود. او آبان سال ۱۳۹۹ دار فانی را وداع گفت.

با حسین پورحسین از ۲۰ سال قبل آشنایم. زمانی که او در هفته‌نامه شهرآرا، مسئول سرویس فرهنگی بود و سعی می‌کرد سهمش را به نویسندگان نسلی که تازه به نوشتن روی آورده بودند، ببخشد.

نوشته‌های این گروه را می‌خواند و به‌جای نقدِ مستقیم، به یاد کردن از خاطراتش می‌پرداخت و اگر نوقلمان دقت می‌کردند، از لابه‌لای کلماتش، نکات مفیدی را برای بهتر شدن نوشته‌هایشان دریافت می‌کردند.

پیرمرد از سال‌ها قبل، روزنامه‌نگار و خادم فیلم و سینما بوده است و هنوز هم هست. ماجرای آغاز مطبوعاتی شدنش به تهران برمی‌گردد؛ زمانی که در خیاط‌خانه کار می‌کرده و مشتریانش از بازیگران سینما بوده‌اند.

در آن سال‌ها نوجوانی بوده که در ساعت‌های فراغت به سینما می‌رفته و از موضوع و عوامل فیلم، یادداشت برمی‌داشته است؛ البته ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود.

پسر ریزنقش مشهدی که در سال‌های اول انقلاب، مدیر جوان سینما می‌شود و بعد از چندین سال، مسئولیت سینمایی چند استان را بر دوش می‌گیرد، بعد از سال‌ها تجربه، این آرزو را در سر می‌پروراند که در مشهد هم سینمایی بسازد.

برای این کار دست می‌گذارد روی مناطق تازه‌ساخته‌شده‌ای مثل قاسم‌آباد یا مناطق کم‌برخورداری مثل گلشور. موفق هم می‌شود، اما ماجرا به این روال نمی‌ماند.

پروژه‌ای را شروع می‌کند که هنوز بعد از ۲۰ سال حتی ۱۰ درصد هم پیشرفت فیزیکی نداشته است؛سال ۹۶ به‌مدد نوشهردار منطقه ۴ موانع کنار رفت تا پردیس سینمایی منطقه طلاب مشهد از رؤیا به واقعیت تبدیل شود، اما متأسفانه عمر او قد نداد تا پردیس طلاب به ثمر بنشیند. 

حسین پورحسین۳۰ آبان ۱۳۹۹ دار فانی را وداع گفت. این گفت‌و‌گو ۲۴ دی سال ۱۳۹۶ در شهرآرامحله منطقه ۴ منتشر شده است.

 

از خیاط‌ خانه به سینما

- اولین ورودتان به سینما و مطبوعات در چه سالی بود؟

من اکنون هفتادساله‌ام، اما همه‌چیز مثل فیلمی با کیفیت ۴K جلوی چشمم نقش بسته است. در چهارراه مهنای تهران در منطقه لاله‌زار، کارگر نوجوانی بودم که در خیاط‌خانه کار می‌کردم.

سیزده یا چهارده‌ساله بودم و اکثر مشتریان دکان خیاطی، هنرمندان سینما بودند. مدیر خیاط خانه هم بازیگر بود و ازطریق او به استودیو‌ها راه پیدا کرده بودم و به‌دلیل اینکه شاگرد خیاط‌خانه‌اش بودم، بعضی اوقات می‌توانستم فیلم‌های سینما را مجانی ببینم.

آرام‌آرام با سینما و هنرمندان آشنا شدم. یک دفتر چهل‌برگ کاهی داشتم و هر فیلمی را که می‌دیدم، درباره خلاصه داستان و عوامل فیلم و هرچه به‌نظرم جالب می‌آمد، در آن می‌نوشتم.

یکی از مشتریان خیاط‌خانه از نویسندگان آن دوره در مجلات معروف هنری بود که روزی برای دوخت کت و شلوار آمده بود. با اینکه نوجوان بودم، خیاط خوبی شده بودم، اما به‌دلیل کم‌سن بودنم، کسی متوجه من نبود.

او که آمد، من را برای تهیه چای و کار‌های ساده‌ای فرستادند. شب که شد، دیدم دفترم نیست. پرس‌وجو کردم و بالاخره خبردار شدم همان مشتری محترم، دفترچه را با خودش برده است.

 

یک عمر عشق به قلم سینما

 

-  از خیر دفترچه گذشتید؟

مگر ممکن بود؟ جزو معدود داشته‌های پسری نوجوان در تهران، همان دفترچه بود. رفتم و دفتر مجله ستاره سینما را پیدا کردم. نزدیک محل کارم بود. ماجرا را گفتم.

آقای مرتضوی که سردبیر بود، دفترچه‌ام را از کشوی میزش بیرون آورد و گفت چرا مطالبت را مستقیم به خود ما نمی‌دهی؟ گفتم کدام مطالب؟ گفت همین‌هایی را که نوشته‌ای.

راستش تا آن موقع نمی‌دانستم نویسندگی یعنی چه. بعد‌ها گفتند که در دو شماره مجله، از نوشته‌هایم استفاده کرده‌اند و محتوای صفحه «رویدادها» را از همان دفترچه من که اطلاعات فیلم‌های روز سینما‌ها را در آن یادداشت کرده بودم، برداشت کرده‌اند.

از آن روز نویسنده روزنامه شدم؛ نویسنده‌ای که تا سه هفته بعد حتی نمی‌دانستم مطالبی که در مجله چاپ می‌شود، مستقیم از دفترچه من برداشته شده است.

بعد از چند هفته باز به آقای مرتضوی مراجعه کردم و یادداشت‌هایم را به او دادم. سردبیر گفت چقدر باید به تو بدهیم؟ مبلغی به‌عنوان اولین حق‌التحریرم بابت چند شماره‌ای که از دفترچه‌ام استفاده کرده بودند، به من پرداختند.

اولین حق‌التحریرم همان بود. بنده از سال ۴۰ تا الان در روزنامه‌ها هستم؛ البته گاهی پررنگ‌تر و گاهی کم‌رنگ‌تر.

تا سه هفته بعد حتی نمی‌دانستم مطالبی که در مجله چاپ می‌شود، مستقیم از دفترچه من برداشته شده است

 

- بعد از آن چه شد؟

پسر نوجوان مشهدی درکنار خیاطی، برای این نشریه و آن نشریه هم می‌نوشت. خودش می‌گوید: حتی از طرف روزنامه اطلاعات با من تماس گرفتند و گفتند با ما همکاری کن.

سال‌ها بعد ازدواج کردم و به مشهد برگشتم. کار خیاطی را رها کرده و عملا شده بودم نویسنده جراید. با خیلی از مشهورترین روزنامه‌نگاران آن سال‌ها که بعضی الان در کشور نیستند، در یک صفحه نوشتم و در یک اتاق کار کردم که اسامی و خاطراتشان حکایت مستقلی است.

 

ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم

- انقلاب با سینمای ایران چه کرد؟  

کاری نکرد، اما سینما دست از سر انقلاب برنمی‌داشت. یکی در همان اوایل انقلاب که در فیلم‌های قبل از انقلاب، نقش درجه هشتمی هم بهش نمی‌دادند، آمد و فیلمی به نام «سرباز اسلام» را ساخت و اتفاقا پخش هم شد.

اگر این قضیه ادامه پیدا می‌کرد، سینما به جایی نمی‌رسید. در اول کار رسم بر این بود که فیلم‌های قبل از انقلاب را ممیزی می‌کردند و صحنه‌هایی که عکس شاه را داشت یا در کافه‌ها و میخانه‌ها صحنه‌برداری شده بود، حذف می‌کردند و فیلم را پاکیزه تحویل می‌دادند و رویش مهری برای اجازه پخش عمومی می‌زدند.

فیلم «محمد رسول‌ا...» هم همان موقع وارد شد. «برزخی‌ها» و «دادا» هم تولید شد. اتفاقا فیلم‌های پرفروشی شدند، اما عوامل فیلم‌ها بنا به سیاست‌های حکومتی، ممنوع‌الاجرا شدند.

بعد‌ها چندتایی از آن‌ها توانستند به وادی بازیگری برگردند و خیلی‌ها هم نه. در یک کلمه، سینمای قبل از انقلابِ ایران منهای چند فیلم، اصولا سینما نبود.

 

یک عمر عشق به قلم سینما

- چرا سینمای آن سال‌ها سینما نبود؟

چند تا صحنه کافه‌ای با یک داستان ساده و پیش‌پاافتاده، مشهورترینش هم «گنج قارون»، فیلم‌های بازاری‌ای بود که نهایت فرودست‌ترین اقشار کشور را به‌لحاظ فرهنگی می‌توانست ارضا کند.

الان جز چند کارگردان اندیشمند از آن دوره کسی نمانده است. علتش هم این بود که واقعا فرد استخوان‌داری در سینمای قبل از انقلاب، به‌چشم نمی‌خورد و نهایت پایین‌ترین سطح انتظارات را می‌توانست پاسخ‌گو باشد.

مخاطب امروز سینما به آن حداقل‌ها راضی نیست و نخواهد شد؛ هرچند بعد از انقلاب هم فیلم‌های متعددی با همان درجه پایین کیفیت ساخته شده است و ساخته هم ‌می‌شود.

الان بازیگران ما رشد خوبی در بازی پیدا کرده‌اند. قبلا یا کلاه‌مخملی بودند یا دم‌پر آن‌ها یا رقاصه کافه یا آدم‌های خرده‌پا، اما کسی مثل پرویز پرستویی را درنظر بگیرید؛ می‌شود او را با بازیگران قبل از انقلاب مقایسه کرد؟ حتما نه.



- برگردیم به مدیریت سینما‌هایی که چند سالی برعهده داشتید.

در قائم‌شهر سینمایی بود و من به‌عنوان نماینده فردی که آنجا را بازسازی کرده بود، برای مدیریت فرستاده شده بودم. ماجرا برمی‌گردد به سال ۵۸. بعد از سه ماه که در آنجا بودم، به‌دلیل ارتباط خوبم با مسئولان وقت، فیلم‌هایی گذاشتم که مورد تایید شورای بازبینی شهر قرار گرفت.

کاری هم نداشتیم که فیلم در مرکز تایید شده است یا نه، حتی فیلم «شعله» را با حذف چند صحنه، پخش کردیم. سینما بعد از چندی مصادره شد و به دست دادستانی افتاد و من شدم مسئول سینما.

اینجا اولین ارتباطم با بخش دولتی و رسمی بود. از سپاه پاسداران و دادستانی حکم گرفته بودم. اسم سینما را گذاشتم سینماقدس. بعد از آن شدم مسئول سینمای مازندران.

مدیر وقت بعد از چهار سال به مشهد آمد. من را در سال ۶۲ به مشهد آوردند و معاون سینمایی بنیاد مستضعفان‌وجانبازان در خراسان بزرگ شدم. تا سال ۶۶ در مشهد، مدیر بودم.

نوبتی هم در بندرگز در همین دوره، سینمایی اجاره کرده بودم که برایم منفعت مالی داشت. از افتخارات من، این است که در همه سال‌هایی که مدیر بودم، هیچ سینمایی بسته نشد، بلکه سینما‌های استان بیشتر هم شد؛ به‌عنوان نمونه همه سینما‌های خیابان امام‌خمینی (ارگ قدیم) کماکان  برقرار بود.

هم‌زمان چند سینما در شهرستان‌های مختلف استان خراسان و بیرون از استان را هم اجاره کرده بودم و مدیریت می‌کردم. نوبتی علاوه‌بر استان مازندران، در استان آذربایجان‌غربی هم بهره‌ور سینما بودم. عنوانی بود که حوزه هنری به اجاره‌کنندگان سینماهایش می‌داد؛ مجموعا ۴۰ سینما با هم.

ز افتخارات من، این است که در همه سال‌هایی که مدیر بودم، هیچ سینمایی بسته نشد

 

مرد سینما به مشهد می‌آید

-  اما هیچ‌وقت در شهر خودتان، مشهد، موفق نشدید سینمایی بسازید؟

مسئله همین‌جاست. سال ۷۳ با سابقه طولانی‌ای که در سینماداری داشتم، در منطقه گلشهر مشهد، سینمای شهرقصه را ساختم. حس کردم این منطقه قابلیت بیشتری دارد.

همان زمان در ارزیابی رسمی وزارت ارشاد، سینمای شهرقصه عنوان مطلوب را گرفت و سینمای هویزه مشهد، کیفیت عادی را توانست بگیرد. می‌توانستیم قیمت بلیت را گران کنیم، اما نکردیم.

بعد از چهار سال آن سینما را فروختم. زمینی با سند شش‌دانگ از منطقه ۴ شهرداری مشهد به مساحت ۲ هزار متر خریدم. نشانی آن، انتهای مفتح بود یا به‌اصطلاح قدیمی‌تر‌ها سی‌متری طلاب. قبرستانی در جنب آن زمین بود که عملا بیابان بود. در سال ۷۷ زمین را خریدم تا کاری بزرگ‌تر انجام دهم.

 

-  برنامه‌تان برای سینمای این منطقه چه بود؟

اول کار می‌خواستیم پنج سالن سینما با هم در این مجموعه بسازیم. آن موقع به فکر کسی نمی‌رسید که سینمایی هم‌زمان پنج سالن داشته باشد. اسم «پردیس سینما» را هم اختراع کردیم که همه کشور بعد‌ها از این عنوان استفاده کردند.

سال ۷۷ دوره درخشانی برای نهضت سینماسازی در مشهد و سایر شهرستان‌های استان بود. سینما‌های بهمن، سیمرغ، پیروزی و همچنین نیشابور، محصول همان دوره هستند.


- مشخصات زمین و برنامه‌هایتان را بگویید.

شروع به گودبرداری کردیم. بودجه‌مان هم کفایت می‌کرد و حتی مبلغی که بابت تجاری می‌توانستیم از خریداران بگیریم، برای ساخت سینما کفایت می‌کرد. در همان اول کار به مشکل خوردیم.

بعد از گودبرداری خوردیم به زباله‌هایی که شهرداری از سال‌ها قبل در آنجا مدفون کرده بود. به چشم خودم دیدم که گاز از آنجا بیرون می‌زد و عده‌ای با همان گاز، رب گوجه‌فرنگی تهیه ‌می‌کردند.

در مراسم کلنگ‌زنی، از وزیر ارشاد تا همه مسئولان استانی آمده بودند. هرچه پایین می‌رفتیم، به زباله‌های بیشتر برمی‌خوردیم. تا عمق ده‌متری زباله بود. با پولی که کنار گذاشته بودیم برای سینماسازی، فقط توانستیم خاک‌برداری که چه عرض کنم، زباله‌برداری کنیم و همه پولمان ته کشید.

هزاران مترمکعب خاک آلوده را از منطقه طلاب بیرون بردیم. برایمان خیلی گران درآمد. این مطلب را تابه‌حال به کسی نگفته بودم. مشکل اصلی اینجا بود. اگر انباشت زباله نبود، سال‌ها پیش سینما ساخته شده و به بهره‌برداری رسیده بود.

مسئله را با استانداری مطرح کردیم. در آن سال، مصوب شد ۴۰۰ میلیون تومان برای ساخت پردیس سینمایی طلاب اختصاص بدهند. قرار شد کار را به مرحله‌ای برسانیم که پول را بدهند. کار را جلو بردیم. همه سرمایه‌ام را ریختم در دل این پروژه بزرگ و تمام‌نشدنی.

 

سال ۷۷ دوره درخشانی برای نهضت سینماسازی در مشهد و سایر شهرستان‌های استان بود

ولی افتاد مشکل‌ها

-  پس چرا مشکل حل نشد؟

شرکایم با توجه به مسائلی که پیش آمده بود، چندان با ساخت سینما موافق نبودند. در برنامه چهارم توسعه، ماده ۱۶۱ تصویب شد که به ازای زیرساخت سینماها، تجاری رایگان به سازندگان سینما‌ها تعلق بگیرد.

رفتم و از گرفتن ۴۰۰ میلیون تومان انصراف دادم. خیلی‌ها شایعه ساخته بودند که این‌ها ۴۰۰ میلیون تومان را گرفتند و به خارج کشور فرار کردند، درحالی‌که من همچنان در مشهد بودم و ریالی هم نگرفته بودم و خودم انصراف دادم.

استانداری تعجب کرده بود. شرکایم هم. بعد از این مصوبه اخیر، قرار شد سینما را در چند طبقه برخلاف طرح اولیه بسازیم. نقشه‌های مهندسی عوض شد و کار‌های اداری‌اش را هم سامان دادیم.

به شهرداری که رسیدیم، کارمان گیر کرد. به ما پروانه ساخت نمی‌دادند. بین شهرداری منطقه و شهرداری کل و شورای شهر وقت، پاس‌کاری شدیم، اما چون این ماده نفعی برای شهرداری نداشت، آن‌ها هم همکاری نکردند و ۲ هزارمتر تجاری رایگان ما پرید.

 

یک عمر عشق به قلم سینما



- برای بار چندم بود که همه‌چیز برگشت به نقطه صفر؟ آیا پشیمان شدید؟

نه. مجددا از دو سال قبل شروع کرده‌ام. پیش از آن سرم را گرم کردم به نوشتن چند کتاب برای سینمای مشهد و دیگر کتاب‌هایی که چاپ شد، اما از بس رسانه‌ها با من در این‌باره مصاحبه کردند و پرسیدند که کار به کجا رسید، دوباره کار را با رایزنی با مسئولان جدید آغاز کردم.

با کمک مسئولان جدید، مصوب شد سه طبقه تجاری به ما بدهند؛ البته باید حق‌وحقوق شهرداری را هم می‌دادیم. ماجرا مربوط به سال ۹۴ است.



- این مجوز چه ارزش خاصی دارد؟ هر کسی که به شهرداری پول بدهد، می‌تواند مجوز تجاری بگیرد؟

این‌طور نیست. مکانی که کاربری فرهنگی یا ورزشی داشته باشد، به این راحتی‌ها تغییر و تحول در آن صورت نمی‌گیرد. قرار شد بالای آن طبقات تجاری دو طبقه سینما بسازیم.

بعد از این ماجرا، سرمایه‌گذاران خوبی پیش آمدند و خواستند در کار شریک شوند و من تنها در بخش مدیریت، مشارکت داشته باشم. راستش دیگر انگیزه اقتصادی نداشتم و ندارم.

دوست دارم سهمم را بگیرم و تنها مدیریت فرهنگی این کار را برعهده داشته باشم. کار جلو رفت، اما بار دیگر گره خورد. شهرداری گفت باتوجه‌به مصوبه اول باید سهم شهرداری را بپردازید تا پروانه شروع صادر کنیم.

اول قرار شد سرمایه‌گذاران، میلیارد‌ها تومان به شهرداری بدهند تا اجازه کار بدهد. میزان سهم شهرداری در آن مصوبه، مجهول بود. این حرف‌ها باعث شد سرمایه‌گذاران قهر کنند و کار بعد از چندبار تلاش، دوباره طلسم شود.

واقعا دیگر در این زمان کنار نشسته‌ام. این دوره اخیر شورای شهر به من امید داد. آقای شهلا که همکار قدیم ما در مطبوعات بود و الان پست‌های مهمی در شورای شهر مشهد دارد، کار را پیگیری کرد و شهردار محترم منطقه (مهندس غلامی) هم موافقت جدی خود را اعلام کرد.

ایشان قول دادند گره‌ها را باز کنند. شهردار، موانع اولیه را برداشت و ملاقاتی با ایشان داشتم و قول دادند در جذب سرمایه‌گذار به پروژه کمک کنند.



- طلسم کی شکسته می‌شود؟

شکسته شد. من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم شهردار منطقه پا به زمین ما بگذارد. باید ببینم با قیدِ «وفق مقررات»، چه خواهند کرد.

 

- دوست دارید اولین فیلمی که در آنجا نمایش می‌دهید، چه باشد؟

فیلم‌ها به‌روز است. قول می‌دهم باتوجه‌به ارتباطی که با تهران و بهترین فیلم‌ساز‌ها دارم، هم‌زمان با برترین سینما‌های تهران، فیلم را در مشهد پخش کنم. این کار را قبلا در سینما‌هایی که مدیریت می‌کردم، انجام داده‌ام و ادعا نیست.

 

- و حرفی اگر مانده است، بگویید.

از زمانی که چهارده‌ساله بودم، برای سینما در مطبوعات می‌نوشتم. می‌خواهم تا آخر عمرم، سینمایی بمانم و مطبوعاتی... اگر بگذارند.




*این گزارش یکشنبه ۲۴ دی سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۷۷ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44