«مریم بهروان»، یکی از تهیه کننده های ارشد صدای خراسان، است که بیست و چند سال در عرصه رادیو با این امکانات تلاش کرده و سال 76 تهیه کننده نمونه کشور شده است. او در نویسندگی، پژوهش، گویندگی، تهیه کنندگی، نمایش و اجرا در رادیو و تلویزیون کارنامه موفقی ارائه داده است. آنچه ما را پای صحبت او می نشاند، 2 برنامه محبوب رادیو است. برنامه «دیار اندیشه و هنر» و بعد از آن «مشاهیر خراسان» که به مدت 10سال روی آنتن می رفتند و هر ظهر جمعه طرفداران خود را پای رادیو می نشاندند.
«او بعد از آنکه جسد زنان خیابانی را در گوشهوکنار شهر رها میکرد، دوباره به صحنه جرم بازمیگشت. حتی گاه به نیروهای پلیس برای جلوگیری از تجمع مردم یاری میرساند. وضعیت ترسناکی در شهر بهوجود آمده بود، بهگونهای که خیلی از این زنها جرئت خروج از خانه را نداشتند.» اینها گوشهای از خاطرات هولناک سیدخلیل سجادپور خبرنگار ی است که اولینبار در کشور ماجرای قتلهای عنکبوتی را در روزنامه خراسان فاش کرد.سجادپور دبیر صفحه حوادث روزنامه خراسان بوده که حدود 3دهه چشم در چشم جانیان و تبهکاران قلم زده است.
حمیدرضا صدوقی میگوید: قصه آدمهای جنگ، حکایت عروج دگرباره انسان است از خاک به افلاک و از فرش به عرش. صیاد از جنس همین آدمهاست. در میان همه حکایتهایی که از جنگ و آدمهایش شنیدهایم، خواندن قصه صیاد، مسافر صبح، لذت دیگری دارد. مگر میشود او را، خاطراتش را، حماسههایش را، نمازهای اول وقتش را، صفای باطنش و دوستی و رفاقتش با مردم کوچه و بازار را از یاد برد.
تعداد اعضای کانال را دوباره بررسی میکنم تا از عدد عجیب و غریبی که دیدهام مطمئن شده باشم. ٣٢هزار نفر رقم کمی برای یک کانال محلی نیست! آن هم کانالی مختص ساکنان حاشیه شهر. کانالی که اهالی کوچک و بزرگ آن حداقل یکبار هم که شده اسمش را شنیدهاند. همه اینها باعث میشود که به فکر گفتوگو با سعید عباسی سربالایی، مدیر این کانال، بیفتیم تا از چند و چون فعالیتهایشان سر دربیاوریم. گفتوگو که میکنیم تازه متوجه میشویم که یک گروه قوی چند نفره پشت کار وجود دارد.
سیدجواد طباطبایی یزدی درباره نحوه چاپ خبر و ارسال آن به دفتر کیهان تهران توضیح میدهد و از سختیهای ایجاد راههای ارتباط میگوید: خبر را که تهیه میکردیم اگر خیلی فوری بود آن را تلفنی برای دفتر تهران میخواندیم و آنها مینوشتند و اگر خبر فوریتی نداشت آن را مینوشتیم و سپس در پایان هر روز قدسنهری آن را به فرودگاه میبرد و پست میکرد. در آنجا هم افرادی از روزنامه بودند که بسته را تحویل میگرفتند.
چون سرعت انتقال خبر برایمان خیلی مهم بود و از طرفی در فضای رسانهای آن زمان به شدت وحدت، همگرایی و همپوشانی داشتیم، منطقه را تقسیمبندی کردیم، هر کدام به یک قسمتهایی رفتیم و قرار گذاشتیم ساعت مشخصی دور هم جمع شویم تا خبرها را بین یکدیگر رد و بدل کنیم. سپس هر کدام، تلفنی مجموع گزارشها را به اطلاع رسانه خودمان رساندیم.
در نتیجه گزارشهای ما 3نفر موجی از کمکهای مردمی راهی منطقه زلزله زده شد طوری که وقتی بعد از 40 روز، دوباره برای سرکشی رفتیم، مردم آنجا به شدت از ما استقبال کردند.
جمعیت زیادی برای استقبال از شهید رجایی آمده بودند. موقع ناهار سفره پهن شد. با فاصله چند نفر کنار شهید رجایی نشستم متوجه شدیم خودش را از سفره کنار کشید. مرحوم آیتالله طبسی و چند نفر از هیئت دولت او را به سرسفره دعوت کردند. بعد از اصرارهای زیاد شهید رجایی گفت: سرظهر است مردم به خاطر ما در بیرون تشنه و گرسنه ایستادهاند چطور میتوانم بر سر این سفره رنگارنگ بنشینم. بلافاصله خادمان غذاها را جمع کردند. شهید رجایی با کاسهای ماست و چند لقمه نان خودش را سیر کرد.