 
 	  		فاطمه خانم، خیاطی که الگوی بانوان محله پروین اعتصامی است
«شاید وقتی مشتریانم به لباسهای مجلسی و پرکار آویخته به دیوار نگاه میکنند، اصلا به ذهنشان نرسد که حدود ۲۰ سال پیش کارم را از چه مرحلهای و با چه مشکلاتی شروع کردم.»
این نخستین جمله خانم خیاط موفق محله پرویناعتصامی است وقتی میفهمد که آمدهایم تا پای حرفهایش بنشینیم و از فرازوفرود زندگیاش بدانیم.
مثل هر تولیدکننده یا هنرمندی، ابتدای راه خیاطی برای فاطمه باقرزاده هم حرفهای و پررونق نبوده، بلکه با وجود علاقه زیادش و استعداد ذاتیای که داشته، با حمایت نشدنها و مخالفتهای بسیاری همراه بوده است و چهبسا همین مخالفتهای شدید، بزرگترین بهانهای میشد تا بهجای اینکه فاطمهخانم را در راهی که درپیش گرفته مصمم کند، سرخوردهاش کند و همان ابتدای راه، دور علاقهاش قلم بگیرد و مثل خیلی از خانمهای زمان خودش در خانه بماند و همسرداری و بچهداری کند.
اما نکتهای که او را خاصتر از سایر همنسلیهایش میکند، درکنار داشتن استعداد هنری، پشتکار و ممارست بیش از اندازهاش و بزرگ بودن هدف در ذهنش بوده که اکنون به الگویی برای بیشتر خانمهای محله تبدیل شده است.
هنر ارثی
علاقه بیش از حد فاطمهخانم به خیاطی و کارهای هنری به دوران کودکیاش و هنرهای ذاتی که مادرش در آنها تبحر دارد، برمیگردد. تعریف میکند: من متولدشده تربتحیدریه هستم و مادرم در حال حاضر ساکن روستای فرزق در این شهرستان است.
شاید حرف بزرگی نباشد که بگویم مادرم بیشتر هنرها را دارد. کار خانواده ما کشاورزی است؛ بههمین سبب مادرم از کشاورزی و کشت زعفران و سیبزمینی و پسته و بادام گرفته تا درست کردن صابون، بار کردن پشتی و تشک و خیاطی و هنرهای دستی را انجام میدهد.
مادرم در زمان کودکی من برای کسانی که میخواستند به سفر حج مشرف شوند، بهصورت صلواتی لباس احرام میدوخت و این کار را بدون هیچ آموزشی انجام میداد. با تماشای خیاطیهای مادرم، من و برادرانم نیز به این کار علاقهمند شدیم. اکنون هم به غیر یکی از برادرانم که شهید شده است، شغل من و سه برادر دیگرم خیاطی است.
دوست داشتم خودکفا باشم
باقرزاده که این روزها بهگفته خودش وقت سرخاراندن هم ندارد و سعی میکند با محدود کردن سفارشهایی که میپذیرد، کارش را کمتر کند، میگوید: من خیاطی را از همان جوانی با انجام کارهای ابتدایی این هنر شروع کردم.
ابتدا دوست داشتم خودم و دخترانم که هنوز خیلی کمسنوسال بودند، خودکفا شویم و هم لباسهای شیک و متنوع برای دخترانم بدوزم و هم با نخریدن لباس، در این زمینه و سایر هزینههای زندگی، دستم جلو باشد. آن اوایل من هم مثل مادرم و خیلی از خانمهای قدیمی دیگر، تکههای طرحدار لباسهای غیرقابل استفاده را درمیآورم و با استفاده از آن، لباس یا هر چیز دیگری را میدوختم.
خیاطِ منصف محله
با اینکه هنوز فاطمهخانم اهداف بزرگی برای موفقیت هنری خودش و دخترانش در سر دارد و بخش زیادی از آرزوهایش درزمینه خیاطی برآورده نشده است، خانمهای محله از او بهعنوان بانویی با پشتکار و موفق، یاد میکنند و او هم سعی میکند خودش را ثابت کند.
تعریف میکند: دخترانم خردسال بودند که با پسانداز خودم به کلاس خیاطی رفتم. همسرم مخالف این کار بود، تاحدیکه مخالفتش تا همین چند سال پیش پابرجا بود.
او دوست داشت من هنر آرایشگری را یاد بگیرم، اما من علاقه و استعدادی برای این کار نداشتم و میخواستم خیاطی را شروع کنم؛ برای همین سعی کردم مخارج زندگیام را مدیریت کنم و با پسانداز کردن پول روزانهای که همسرم میداد، سه ماه نزد خانم صالحی در خیابان بزرگمهر خیاطی را یاد بگیرم.
در آنجا خانم صالحی و همسرش که معلم بود و در اوقات فراغت خیاطی میکرد، با هم کار میکردند. بعد از آن شش ماه بدون دستمزد، چرخکاری کردم و نخستین سفارشها را از خواهرانم گرفتم.
بدون دلهره شروع کردم
فاطمه باقرزاده از همانجا که آموزشهای اولیه و غیررسمی را تمام میکند، خیاطی را آغاز میکند. میگوید: با اینکه خواهرانم خودشان خیاطی میکردند و در زمان عروسیام، دوختنیها و لباسهای کمدم را هم دوخته بودند، نخستین سفارشهای خیاطی را آنها به من دادند.
خاطرم هست یکی از خواهرهایم پارچهای مخملی را آورد و خواست پیراهنی بلند با یقه گرد برایش بدوزم. من هم بدون دلهره قبول کردم و دوختودوز مربوط به درزها را با چرخ خیاطی دستی خودم انجام دادم و برای انجام سردوزها به مغازه همسرم رفتم و پای چرخ خیاطی او، کار را تمام کردم.
شاید هر کس دیگری جای من بود، با مخالفتهای همسرم، قید خیاطی را میزد ولی من واقعا به این کار علاقه داشتم و با اینکه امکاناتم کم بود و چرخ خیاطی برقی نداشتم و وسایل کارم جور نبود، هر طور بود این کار را انجام میدادم و حتی به مغازه همسرم میرفتم و از او هم کمک میگرفتم.
جالب است بدانید با اینکه خواهرهایم در زمینه خیاطی از من جلوتر بودند، اکنون که میبینمشان، میگویند حتی دوختن درز یک لباس برایشان سخت است و از وقتی که پشتشان به من گرم شده است، خیاطی را کنار گذاشتهاند. همسرم هم از کارم راضی است و گاهی بهطور غیرمستقیم از اینکه در ابتدا با من مخالفت میکرد، اظهار پشیمانی میکند.
متخصص چادر
فعالیت خیاطی طولانی فاطمهخانم در محله، از او بانویی شناختهشده در بین همسایهها ساخته است، طوریکه یکبار خانمهای همسایه به او خبر میدهند بزاز محله، پشت شیشه مغازهاش تبلیغ هنر و انصاف او را کرده است.
خانم باقرزاده برایمان تعریف میکند: ازآنجاکه پارچهفروشها طوری پارچهها را متر میکنند که طاقهشان ناقص نشود، بزاز محله هم وقتی رضایت خانمهای همسایه را از کار من میفهمد، به هر مشتری خانمی که پارچه چادری از او میخریده، چند سانتی کمتر از حد متعارف قد چادر، پارچه میداده و من را برای دوخت چادر به آنها معرفی میکرده است.
با این کار هم یک قواره چادری بیشتر از طاقه درمیآورده و هم مشتریهایش را برای دوخت چادر به جایی معرفی میکرده که مطمئن بوده چادر خوبی به آنها تحویل میدهد؛ البته او برای این کار، اول نظر مشتریها را جویا میشده و بعد از رضایت آنها، پارچه را برش میزده است.
یکبار مشتریهایم وقتی برای دوخت چادر پیشم آمدند، گفتند ما تبلیغ کار شما را در بزازی محل دیدیم که نوشتهاند شما متخصص چادر هستید و در اسرع وقت، سفارشمان را آماده میکنید.
نخستین دستمزد
فاطمه باقرزاده از نخستین دستمزدش به یاد میآورد که از یکی از همسایههایشان گرفت که اکنون فوت کرده است و در اینباره بیان میکند: همسایهمان از وقتی متوجه شد من خیاطی میکنم، برای خودش و دخترانش به من سفارش میداد.
خیلی هم اصرار میکرد که پولش را بگیرم. میگفت وقتی دستمزد کارت را میگیری، تشویق میشوی. خدا رحمتش کند همسایهمان را! خانم خوبی بود و تنها مشوق من بود برای پیشرفت در خیاطی. خاطرم هست وقتی به کلاس خیاطی میرفتم، دخترانم را به او میسپردم و او از آنها مراقبت میکرد. او خیلی از من حمایت کرد و دائم از کار و انصاف من پیش خانمها تعریف میکرد.
دختران هنرمند خانم خیاط
محبوبه و مریم، دختران فاطمهخانم هستند که آنها هم دستی بر خیاطی و هنرهای دستی دارند؛ بهویژه محبوبه، دختر بزرگ او که در هنرستان، رشته طراحی دوخت خوانده است و اکنون کارهایی مثل سرمهدوزی، گلدوزی، تکهدوزی، روباندوزی، پتهدوزی و... را با ظرافت و تبحر خاص انجام میدهد.
مریم که متولد سال ۱۳۷۲ است، میگوید: من مانند مادرم علاقه زیادی به خیاطی ندارم، با این حال هر لباسی که بخواهم، خیلی سریع برای خودم میدوزم و در این زمینه خودکفا هستم.
او ادامه میدهد: البته بیشتر از علاقه باید بگویم که حوصله کار خیاطی را ندارم. گاهی که برخورد مشتریها را با مادرم میبینم، با خودم میگویم من هرگز نمیتوانم جای مادرم باشم و اینقدر صبورانه با مشتریها کنار بیایم. او هم طرف مشورت همسایههاست هم سنگ صبور آنها. بهعلاوه در گرفتن دستمزدش اصلا سخت نمیگیرد.
چند بار دیدهام با اینکه مشتری خیلی بدحساب است، بازهم سفارش او را میپذیرد و تخفیف هم میدهد. گاهی هم مشتریها بعد از چند ماه که لباسشان را تحویل گرفتهاند، پیش مادرم میآیند و هنوز از او میخواهند که برای پرداخت هزینه لباسشان مهلت بگیرند.
سیدهعصمت زراعتکاران، همسایه دیواربهدیوار و یکی از مشتریهای قدیمی فاطمهخانم است. او هم حرف مریم را تایید میکند و میگوید: سالهای زیادی است که من با فاطمهخانم آشنا هستم و برای آموزش خیاطی به خانهاش رفتوآمد میکنم.
او واقعا سنگ صبور مشتریهایش است، طوریکه گاهی به او میگویم تو یا باید خیاطی کنی یا بنشینی پای صحبت و درددل خانمها. آخر یک انسان چقدر ظرفیت دارد که هم بهنحو احسن به خانهداری و همسرداری اش برسد و هم با این جماعت پرحرف، سروکله بزند و در عین حال توقعشان را برآورده کند و هم در کوتاهترین زمان، باکیفیتترین کار و کمترین قیمت را تحویلشان دهد؟
فاطمهخانم پس از شنیدن صحبتهای این دو نفر لبخندی میزند و میگوید: معمولا خانمها به آرایشگران، با ذوق پول میدهند ولی به خیاطها که میرسند، دستشان میلرزد! البته من ناراحت نیستم و همیشه سعی میکنم خودم را جای مشتری بگذارم و مراعاتش را بکنم.
آموزش رایگان خیاطی به همسایهها
حدود ۲۰ سال فعالیت در رشته خیاطی، تجربیات زیادی را برای فاطمه باقرزاده به ارمغان آورده است که زکاتش، آموزش رایگان این هنر به علاقهمندان است. این بانوی موفق محله پرویناعتصامی از کسانی نام میبرد که روزی برای آموزش پیش او میآمدند و اکنون خودشان موفق هستند و حتی برخیهایشان، مزونها و مغازههای مستقلی راهاندازی کردهاند.
زراعتکاران، همسایه فاطمهخانم، میگوید: منیرخانم، بیبیاکرم، بیبیخدیجه، مریمخانم، بیبیزهرا و... خانمهایی بودند که در ابتدا اینجا آموزش دیدند و خیاطی را شروع کردند.
فاطمه خانم زکات کارش را، آموزش رایگان این هنر به علاقهمندان میداند
از آلمان هم مشتری دارم
بانوی خیاط محله پرویناعتصامی، خیاطی را با پسانداز اندک خودش آموزش میبیند و سپس کارش را با تنها وسیلهای که داشته یعنی همان چرخ خیاطی دستی شروع میکند.
بهقول خودش، یکبار با پول سفارشی که نخستینبار لیلاخانم، همسایهاش به او میدهد، چرخ خیاطیاش را برقی میکند و یک سال بعد چرخ مناسب راستهدوزی میخرد، با این حال هنوز وسایل کامل خیاطی را ندارد و یک سال بعد چرخ مناسب سردوز را میخرد و به این ترتیب کمکم وسایل کارش را تهیه میکند.
او این روزها مشتریهای زیادی از قسمتهای مختلف شهر دارد و از گلبهار، قاسمآباد، دهغیبی و طرق برایش سفارش میآورند، حتی یک مشتری به نام خانم بِتی از آلمان دارد که هم سفارش لباس کارِ کارکنانش در آلمان را به فاطمهخانم میدهد و هم لباسهای متنوعی که برای خودش نیاز دارد.
حرف مادرم را آویزه گوشم کردم
بانوی هنرمند و پرامید محله پرویناعتصامی هنوز هم پذیرای خانمهایی است که مایل هستند هنر خیاطی را فرابگیرند. او به حرف مادرش اشاره میکند و میگوید: مادرم همیشه به من میگوید یا مرده مرده باش یا زنده زنده و من وقتی به حرفش فکر میکنم، با خودم میگویم چقدر حرف بجایی است.
اگر قرار است زندگی کنیم، واقعا باید زنده باشیم و به علاقهمندیها و استعدادهای ذاتی که داریم، توجه کنیم؛ و صحبتش را اینطور به پایان میبرد که: برای دخترهایم آرزوهای زیادی دارم ولی دوست دارم خودشان تلاش کنند و بدون اینکه من روشی را که بلد هستم به آنها دیکته کنم، خودشان از هنری که دارند، به بهترین شکل استفاده کنند تا به موفقیتهای بیشتری برسند.
* این گزارش سه شنبه، ۱۳ مهر ۹۵ در شماره ۲۱۰ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  
 
 						 							
 سه شهید خانواده شعرباف زینتبخش ورودی مشهد شده است
                             سه شهید خانواده شعرباف زینتبخش ورودی مشهد شده است                          فاطمه خانم، خیاطی که الگوی بانوان محله پروین اعتصامی است
                             فاطمه خانم، خیاطی که الگوی بانوان محله پروین اعتصامی است                          
             
            