یک اتاق کوچک که با پستو و گوشه وکنارش به ۱۰متر هم نمیرسد، در طبقه بالای مسجد حجتبنالحسن (ع) محله نیروهوایی، تبدیل شده است به یک کارگاه خیاطی که دستکم ۱۵۰نفر از آن کسب روزی میکنند. خانمها میآیند اینجا، خیاطی بدون پرو را یاد میگیرند و میروند کسبوکارشان را راه میاندازند.
آوازه بیعیبو نقص بودن الگوهای خیاطی اقدس اسماعیلزاده بهقدری در میان تولیدیها و خیاطها پیچیده که غیر از همسایههای دورونزدیک محله نیروهوایی، از محدوده احمدآباد و نوغان و سیدی هم برای آموزش آمدهاند. او را ازطریق یکی از شبکههای اجتماعی پیدا کردهاند و دلسوزی او را از خانمهای محلات حاشیه شنیدهاند.
اقدس اسماعیلزاده را درمیان شلوغیهای هرروزهاش فقط میتوانم در کلاسهای خیاطی پیدا کنم. یک روز در اردوی جهادی حاشیه شهر حضور دارد و یکروز بهدنبال درمان بیماری نیازمندی است که چشم امیدش به اوست.
یک روز برای تأمین اسباب و اثاث منزل یک نوعروس آستین بالا میزند و روز دیگر، دارد کارهای بازگشت به تحصیل چنددانشآموز جامانده از تحصیل و کودک کار را فراهم میکند. اما کار اصلی او، شرکت در جلساتی است که پیایی با تولیدیهای مختلف و کارفرماها دارد؛ برای معرفی خانمهایی که خیاطی را یاد گرفتهاند و میخواهند خرج زندگیشان را تأمین کنند.
یعنی صفرتاصد خیاطی را به خانمهایی که بهدنبال تأمین معیشت خانواده هستند، یاد میدهد و به کارفرما معرفی کرده و پیگیری میکند که بازار فروش را هم برای تولیدیهای کوچکتر مهیا کند. عدهای به امید یادگیری خیاطی و داشتن درآمد از این راه به کلاسها میآیند، اما خیلی از این خانمها خیاطهای قدیمی هستند که هم آمدهاند اشکالات سالیان سالشان را رفع کنند و هم شنیدهاند اسماعیلزاده رابط بین کارفرما و خیاط است و برای افراد بسیاری شغل و درآمد ایجاد کرده است.
خانمها دورتادور میز حلقه زدهاند؛ یکی ایراد الگویش را میپرسد و دیگری با احتیاط پارچهاش را برش میزند. سؤالات خانمها تمامی ندارد. اسماعیلزاده را از میان پارچهها و اندازهها بیرون میکشم و با دو فنجان چای مینشینیم به صحبت. لبخندی میزند و به دوروبرش نگاهی میاندازد. انگار مدتهاست اینطور آرام یکجا ننشسته است.
از اولین روزهایی که خیاطی را یاد گرفته، تعریف میکند: پیش از انقلاب در تهران زندگی میکردیم. دنبال کلاسی بودم که هنری یاد بگیرم. متوجه شدم خانمی که خیاط دربار شاه بود، وقتی دیده خانمها با لباسهایی که میدوزد، به مهمانیهای خلاف شرع میروند و محرم و نامحرم را رعایت نمیکنند، از کاخ بیرون آمده است و حالا کلاس آموزشی دارد.
اینقدر روی اعتقادات مذهبی فاطمهخانم، معلم خیاطیاش تأکید میکند که متوجه میشوم منظورش این است که این هنر را از اساس برمبنای اعتقاداتی که داشته، یاد گرفته و خیاطی را نیز در همان مسیر ادامه داده است. بعداز ازدواج بهخاطر شغل همسرش راهی اصفهان شده و آنجا هم خیاطی را ادامه داده است.
اقدسخانم از روزهای سخت جنگ خاطرات بسیاری دارد. لحظهای سکوت، آهی بلند و ادامه میدهد: همسرم خلبان هوانیروز بود و از روزهای اول در جنگ حضور داشت. ششم فروردین سال۶۱ یک روز قبل از تولد دختر اولم اعلام کردند که به پادگان بروند و دیگر نیامد. وقتی سراغش را گرفتیم، گفتند رفته مأموریت. بعد از دوماه به خانه برگشت و ما متوجه شدیم که عملیات آزادسازی خرمشهر انجام شده است.
روزهای زیادی تنها بودم و بههمیندلیل به خیاطی پناه بردم. از خیاطی برای دوستان و اطرافیان شروع کردم. از همان ابتدا هم شروطی داشتهام؛ مثلا برای افرادی که حجاب درستی نداشتند، خیاطی نمیکردم، یا لباسهای مراسم عزاداری را خیلی ساده میدوختم و میگفتم صاحب عزا نباید لباسش پرزرقوبرق باشد.
با اینکه بیستسال در اصفهان بسیجی بوده و کلاسهای مختلف آموزشی برگزار کرده است، فعالیتهای اصلیاش از زمانی شروع شده که بعد از بازنشستگی همسرش به مشهد آمدهاند. با همان چرخ خیاطی مشکی قدیمی که روی جهیزیهاش داشته، در مشهد هم آموزش در پایگاه بسیج را شروع کرده است.
چندنمونه از چادرهایی را که با طرحهای متنوع دوخته است، نشان میدهد و میگوید: به خانمهایی که میخواستند شغلی داشته باشند، گفتم چرخهایشان را بیاورند به پایگاه. آموزشهای اولیه با ۱۰تا از همین چرخهای مشکی انجام شد.
وقتی دیدم خانمهایی که خیاطی یاد میگیرند، برای پیداکردن بازار کار مشکل دارند، ۱۵۰ کارآفرین را به کارگاهم آوردم تا ببینند با همین چرخهای مشکی قدیمی مارشال و چند چرخ سردوز میتوان کارهای بزرگی انجام داد. از همان زمان کارآفرینها و تولیدیها از هر محله، خیاطها را به کار میگیرند؛ بعضیها را هم که میخواهند در خانه خودشان بهصورت خصوصی کار کنند، به بازارهای هدف یا تولیدیهای بزرگ معرفی میکنم.
الان هم برای اینکه بتوانم به خانمها مسیر درست تولید تا فروش را یاد بدهم، خودم در مسجد تولیدی راه انداختهام؛ اینطوری هم ما متوجه میشویم چه مشکلاتی در روند تولید تا فروش وجود دارد و هم خانمها انگیزه میگیرند که کارشان را جدی بگیرند.
میپرسم آیا همه افراد برای تأمین هزینههای زندگیشان به اینجا میآیند؟ پاسخ جالبی میشنوم. میگوید: عدهای فقط میخواهند برای خودشان لباس بدوزند و بعد هم اطرافیان. وقتی میفهمند میتوانند بیعیبونقص برای همه لباس بدوزند، به کسب درآمد هم فکر میکنند. دختر دانشجویی که از شاگردان قدیمی اسماعیلزاده است، از در وارد میشود و بعد از سلام بیمقدمه میآید سؤالش را بپرسد.
اسماعیلزاده میگوید: یکی از شاگردان خوبم همین دختر بسیجیمان است. راضیه فاطمی از ۱۰سال قبل، خیاطی را پیش من یاد گرفت و هنوز هم هر وقت مدل جدیدی را میبیند، سؤالاتش را از من میپرسد.
شاگردان اسماعیلزاده طاقتشان تمام شده است و فرصت نمیدهندبا روی خوش گفتوگوی ما تمام شود. یکییکی سؤالاتشان را میپرسند. یکی از خانمها به نام فاطمی میگوید: ما هزار تا کار داریم، هرکدام گرفتارتر از آن یکی. ولی هرطور شده، خودمان را به کلاس خیاطی میرسانیم. صبر کنید ما درسمان را بگیریم، بعد شما ادامه دهید.
اسماعیلزاده بلند میشود و میرود پای میز کار میایستد و میگوید: همیشه میگویم آموزش گروهی بهتر است؛ چون هرکدام یک سؤال را مطرح میکنند و بقیه هم یاد میگیرند. ولی بخش اصلی کار ما در کلاسها موضوعات اخلاقی و فرهنگی است که بیان میکنم.
یک فندک زیر یکی از لباسهای تولیدی خودشان میگیرد و میگوید: بعضی افراد میگویند حجاب در فصل گرما اذیتمان میکند. من در کلاسهایم توضیح میدهم که وقتی لباس نخ و پنبه بپوشند، نهتنها گرمشان نمیشود، بلکه با لایههای بیشتر، بدن را خنکتر نگه میدارند. مانند لباس عشایر که لایهلایه است و از آنها دربرابر نور شدید آفتاب هم محافظت میکند. مردم باید از جنس پارچه و لباسی که میپوشند، آگاهی داشته باشند، وگرنه وقتی لباسی با جنس مواد و پلاستیک بپوشید، طبیعتا گرما اذیتتان میکند.
یکی از خانمها خیلی عجله دارد که زودتر سؤالاتش را بپرسد و برود. فاطمه قرونه اولین جلسهای است که در این کلاس شرکت کرده است. او میگوید: سالهاست خیاطم و خودم آموزشگاه دارم، اما همیشه دوختن شلوار برایم سختترین کار است. مدتها دنبال الگویی بودم که کمترین پرو را داشته باشد و بیانش برای هنرجو آسان باشد.
یکی از دوستانم صفحه مجازی خانم اسماعیل زاده را معرفی کرد. من هم آمدم ولی با کمال تعجب دیدم که هزینه ثبت نام در این کلاسها که از سطح حرفهای خیلی بالاتر است، فقط ۵۰هزارتومان است؛ یعنی مثلا کلاس دوخت شلوار که بین چهار تا ششجلسه زمان میبرد، فقط ۵۰هزار تومان است!
حسینی میخندد و میگوید: کارهای خانم اسماعیلزاده همهاش صلواتی است. این ۵۰هزارتومان هم فقط برای این است که حتما دنبال یادگیری باشیم. من دلم میخواهد دوخت مدلهای مختلف چادر را یاد بگیرم.
محبوبهسادات حسینی فنجانهای چای سردشده را برمیدارد و میگوید: شما باید همراه خانم اسماعیلزاده به اردوهای جهادی بیایید. هر سال تابستان در یک روستا یا محله محروم، کلاس آموزش برپا میکند و یک روز در هفته میرود و خیاطی آموزش میدهد. حتی اگر فردی نیاز به چرخ خیاطی داشته باشد، با کمک خیران برایش تهیه میکند.
حسینی رو میکند به یکی دیگر از خانمها میگوید: یادتان هست قبل از شیوع کرونا رفتیم به یک روستا و در جمعآوری میوه به خانوادهای که هزینه کارگر نداشتند، کمک کردیم؟
حس و حال خوب اردوهای جهادی برای خانمها زنده میشود و یکییکی از خاطراتشان تعریف میکنند.
سارا اصبحی که بیشاز ۱۰سال است در اردوهای جهادی و کارهای خیرخواهانه اسماعیلزاده در حاشیه شهر با او همراه است، میگوید: من شیفته اخلاق او شدم. اهل مداراست و با حوصله همهچیز را توضیح میدهد. به اردو که میرویم، هرکس هرکاری در توان داشته باشد، انجام میدهد؛ یک نفر مو کوتاه میکند و دیگری کارهای درمانی را انجام میدهد.
خانم اسماعیلزاده خیاطی آموزش میدهد. آنقدر باحوصله است که خانمها هر هفته منتظر مینشینند تا او بیاید. بعد هم پیگیری میکند تا آنها را به تولیدی مناسب معرفی کند. من با تکههای پارچه برای بچههای حاشیه شهر دستسازه و اسباببازی درست میکنم و روش درستکردنش را هم به آنها یاد میدهم.
اسماعیلزاده میگوید: معتقدم آدم نباید خودش را به یک کار محدود کند. در هر زمینهای که از دستم برآید، به دیگران کمک میکنم. یکی از برنامههای مداوم من، تأمین هزینههای درمان نیازمندان است که با کمک خیران انجام میشود، اما بخش مهم این درمانها درزمینه باروری است. یک پزشک طب سنتی میشناسم که تابهحال بیشاز هفتصدنفر را درمان کرده است. هرجا ببینم فردی برای بچهدارشدن مشکل دارد، برای گذراندن مراحل درمان او را همراهی میکنم.
درمیان این صحبتها یکی از خانمها گوشهای از کارگاه درحال نوشتن اعداد روی الگوست. وقتی متوجه نگاه من میشود، میگوید: من چهاربچه دارم و میخواهم با خیاطی درآمدی داشته باشم. برایم مهم است که خیاطی را دقیق یاد بگیرم.
ملیحه دلیر، متر را روی الگو میگذارد و ادامه میدهد: قبلا خیاط بلوز بودم، ولی کار را فراموش کردهام. فکر میکردم هیچوقت نمیتوانم خوب خیاطی کنم ولی خانم اسماعیلزاده به آدم انگیزه میدهد که بهتر یاد بگیرد.
اسماعیلزاده گروه دوختودوزش را نشان میدهد و میگوید: نزدیک هفتصدنفر عضو این گروه هستند. بهجز هنرجوها، تعداد زیادی از افراد تأثیرگذار و کارآفرینها و تولیدیهای بزرگ کشور هم در آن عضو هستند. شمار افرادی که خیاطی را یاد گرفته و به درآمد رسیدهاند، از دستم خارج شده، ولی خیلی بیشتر از افرادی است که در گروه هستند. غیر از موضوع خیاطی، همه میتواند در این گروه برای کسبوکار خودشان تبلیغ کنند. چه اشکالی دارد راه خیری برای دیگران باز کنیم؟
* این گزارش چهارشنبه ۹ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۱ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.