پدر

برادرم هرگز نفهمید پدر شده است
زهرا عرفانی‌پور (فعله) تعریف می‌کند: همسرش پس از شهادت مهدی، متوجه شد باردار است و برادرم هرگز نفهمید که پدر شده است. مهدی به‌شدت منتظر روزی بود که پدر شود، اما هرگز فرصت تجربه این حس را پیدا نکرد.
دلتنگی‌های ساکنان خانه سالمندان
آرزوهایشان کوچک است: آرزوی دیدن دوباره همسر، کاسبی در مغازه، سکونت در خانه‌ای که سال‌ها کلید درش همراهشان بوده است.
مسابقات پرهیجان کشتی در خانه شبستریان‌ها!
هر شب خاک شدن و به زمین خوردن باعث شد، کم‌کم ایمان هم به کشتی روی آورد. موفقیت‏ های ایمان، افشین برادر دیگر را هم راهی رشته کشتی کرد. بدین ترتیب خانواده شبستریان تبدیل به خانواده‌ای کشتی‌گیر شد.
زمان ما بزرگترها حکم اینترنت را داشتند!
علی اصغرزاده کاسب محله عبادی می‌گوید: زمانی عادت داشتیم همه‌چیز را از بزرگ‌تر‌ها بپرسیم، بزرگ‌تر‌ها صندوقچه‌ای از اطلاعات بودند و به عبارتی اینترنت جستجوگر ذهن بچه‌ها.
احمدی ناصری، بابای دوچرخه مشهد بود
احمد احمدی‌ناصری یا همان «باباناصری» پدر دوچرخه‌سواری استان بود که در محله راه‌آهن زندگی می‌کرد، او آرزو داشت وقتی درحال دوچرخه سواری است از دنیا برود و به آرزویش رسید.
پدربزرگ قصه‌گوی محله امیریه
منوچهر رضا نامش را نه اما چهره‌اش را خیلی ها می شناسند، وقتی عصرهای هر تابستان یک نیمکت چوبی و یک جلد کتاب بهانه‌ای می‌شود تا بچه‌های امروزی، طعم قصه‌خوانی پدر بزرگ‌های قدیم را تجربه کنند.
روحانی ۷۲ساله محله رسالت پدر ۱۴ فرزند است
بزرگ کردن و تربیت ۱۴بچه کار آسانی نیست؛ آن هم فرزندانی اهل و صالح که در میانشان از شهید تا پزشک و مدیر می‌یابی. او به خدا توکل کرده و از پسِ پروراندن ۱۴ فرزند برآمده است.