کد خبر: ۱۲۷۱۱
۲۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
روایت‌هایی شنیدنی از جاماندگان زیارت اربعین

روایت‌هایی شنیدنی از جاماندگان زیارت اربعین

حسین وثوقی می‌گوید: از میان خاطراتم، آن دفعه که به‌خاطر خادمی حرم، اسمم در فهرست خادمان اعزامی به این سفر به‌عنوان حاملان پرچم حرم رضوی به کربلا درآمد، از همه سفر‌ها برایم متفاوت‌تر بود.

باید خاک و غبار کربلا روی سر، تن و لباست نشسته باشد تا بدانی غبارآلود‌بودن گاهی خیلی هم خوب است. خاک کربلا کنار همه غم‌هایش، سبکت می‌کند؛ به پاهایت جان می‌دهد تا عاشقانه قدم‌های بعدی را برداری.

باید طعم چای عراقی را چشیده باشی تا بدانی گاهی چای تلخ و سیاه دل‌چسب‌تر است. گرما هرقدر طاقت‌فرسا باشد، در کربلا تحملش سخت نیست. در دمای ۵۰ درجه و بالاتر، روزی چندین ساعت پیاده‌روی می‌کنی و باز دوست داری بروی و بروی. گاهی صدای نوحه‌های موکب‌ها چنان تو را غرق در عشق حسین (ع) می‌کند که قدم‌هایت را تندتر برمی‌داری. گاهی هم در دل و قلبت چنان مشغول نجوا با حسین (ع) و خدایش می‌شوی که سروصدای هیچ موکبی را نمی‌شنوی.

همین‌هاست که رفتگان این راه را هر‌روز عاشق‌تر می‌کند. یک بار بروی، دوست داری دوباره و سه‌باره و ده‌باره بروی؛ و وای از آن روز که یک بار پیاده‌روی اربعین را رفته باشی و سال‌های بعد جا بمانی. این جاماندگی دردی دارد که جگرت را می‌سوزاند.

آنهایی که هر‌سال اربعین راهی این سفر می‌شوند تا با پای پیاده خود را به نجف اشرف و بین‌الحرمین برسانند، این روز‌ها حال و هوای دیگری دارند. اگر آنجا باشند که خوش به حالشان، اما اگر از قافله جامانده و نتوانسته باشند بروند، اشک و حسرت همدم لحظه‌هایشان است.

بین هم‌محله‌ای‌های ما در منطقه‌۹ و ۱۰ هم کم نیستند کسانی که مثل سال‌های قبل الان در سفر عشق هستند یا آنهایی که به دلیلی جا مانده‌اند و دارند خاطراتشان را مرور می‌کنند.

 

روایت‌هایی شنیدنی از جاماندگان زیارت اربعین

 

لذت آشپزی در موکب‌ها

زینب‌خانم قوی‌اندام در آستانه هفتاد‌سالگی قرار دارد. در مسجد الغدیر محله ایثارگران، همه او را با دست‌پخت خوبش می‌شناسند. حدود پانزده‌سال است که زینب‌خانم آشپزی مسجد در مناسبت‌های مختلف ماه رمضان، محرم و صفر و‌... را رایگان انجام می‌دهد. او تعریف می‌کند: نمی‌دانم دقیق کی بود، اما چندسال پیش، یک نفر به من گفت حاضری برای آشپزی موکب به کربلا بیایی؟ من هم از خدا خواستم و رفتم.

امسال که نرفتم، دلم پر می‌کشد برای آنجا. هر‌وقت بی‌تاب می‌شوم، می‌روم حرم امام رضا (ع) و به یاد آن زمان خدمت می‌کنم

از آن موقع زینب‌خانم هرسال آشپز موکبی در کربلا بوده است. او آشپز موکب امام‌رضا (ع) در مشهد نیز هست. به گفته خودش هر‌سال از کربلا که برمی‌گشته به موکب امام‌رضا (ع) می‌رفته و آنجا خدمت می‌کرده است.

او ادامه می‌دهد: امسال در آشپزی دهه‌های محرم و صفر برای هیئت و مسجد خیلی خسته شدم. گفتم نمی‌توانم به کربلا هم بروم. ثبت نام نکردم، اما حالا پشیمانم.

بغض گلوی زینب‌خانم را می‌گیرد و می‌گوید: نمی‌دانم چطور خودم را به کربلایی‌ها برسانم. دلم آنجاست. مدام با خودم می‌گویم کاش می‌رفتم.

زینب‌خانم شروع می‌کند به تعریف‌کردن از عراقی‌ها؛ «فضای بزرگ و خوبی دراختیارمان گذاشته بودند. همه وسایل و خوراکی‌ها را هم می‌آوردند. هر‌سال من اینجا سبزی خشک می‌کردم برای قورمه‌سبزی می‌بردم؛ امسال همان را هم گفته بودند نیاورید.»

او ادامه می‌دهد: با اینکه ما کنار دیگ بودیم و صبحانه، ناهار و شام را داشتیم، باز هم عراقی‌ها برایمان غذا می‌آوردند. میان وعده ساندویچ کباب، حلوا، کاچی و‌... می‌آوردند و شب‌ها ما را به مراسم روضه خودشان دعوت می‌کردند.

دوباره بغض گلوی زینب‌خانم را می‌گیرد و در‌حالی‌که اشک روی گونه‌هایش جاری شده است، ادامه می‌دهد: آنها به سبک خودشان عزاداری می‌کردند و ما هم سعی می‌کردیم همان کار‌ها را انجام دهیم. وقتی هم ما ایرانی‌ها عزاداری داشتیم، باز عراقی‌ها با ما همراه می‌شدند. این لطف و صفا‌ها همه‌اش از برکت امام‌حسین (ع) است. کاش می‌رفتم.

 

روایت‌هایی شنیدنی از جاماندگان زیارت اربعین

 

عرض ارادت به علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) 

حسین وثوقی از ساکنان محله هنرستان است که کنار شغل آزاد، به قول خودش افتخار خادمی حرم امام‌رضا (ع) را نیز دارد. او با ۵۱ سال سن، از سفرش برای پیاده‌روی اربعین به‌عنوان یکی از بهترین خاطرات زندگی‌اش یاد می‌کند و می‌گوید: خاطرات و تجربه‌های مختلفی در سفر پیاده‌روی اربعین دارم، اما آن دفعه که به‌خاطر خادمی حرم، اسمم در فهرست خادمان اعزامی به این سفر به‌عنوان حاملان پرچم حرم رضوی به کربلا درآمد، از همه سفر‌ها برایم متفاوت‌تر بود.

وثوقی تعریف می‌کند: اطلاع‌رسانی رسمی درباره حرکت خادمان به سمت کربلا نشده بود، اما مساجد و هیئتی‌های شهر‌های مختلف که از این سفر مطلع شده بودند، حین مسیر جلو ما را می‌گرفتند و اصرار می‌کردند که به مساجد و خانه‌هایشان برویم. برای همین حدود سه روز طول کشید که ما از مشهد به مرز عراق رسیدیم.

آنها در کربلا بیست‌و‌چهار‌ساعته موکب راه می‌اندازند و پرچم حرم رضوی را بالای آن نصب می‌کنند. وثوقی می‌گوید: زائران پیاده همین که به مقابل موکب ما می‎رسیدند و پرچم را می‌شناختند، توقف می‌کردند و انگار که گنبد و بارگاه حرم رضوی برایشان تداعی شده باشد، سلام می‌دادند و عرض ارادت می‌کردند. حتی بعضی‌ها جارو می‌گرفتند و می‌گفتند می‌خواهیم به نیت حرم رضوی اینجا را جارو بزنیم.

به گفته این خادم آستان قدس رضوی، گریه‌های مردم در‌مقابل پرچم رضوی و حال و هوای معنوی‌شان، قاب لنز دوربین عکاسان بوده است و صد‌ها عکس از این تصاویر گرفته‌اند. او می‌گوید: امسال که نرفتم، دلم پر می‌کشد برای آنجا. هر‌وقت بی‌تاب می‌شوم، می‌روم حرم امام رضا (ع) و به یاد آن زمان خدمت می‌کنم.

 

روایت‌هایی شنیدنی از جاماندگان زیارت اربعین

 

یک حس مشترک، عشق به امام حسین (ع)

سیدهاشم هاشمی از ساکنان محله سرافرازان است. سال گذشته همراه هلال احمر و به‌عنوان نیروی امداد و درمان بین زائران پیاده اربعین حضور داشته است.

او می‌گوید: بیست‌روز آنجا بودم، اما ذره‌ای احساس غریبی و دلتنگی نکردم. مواقعی می‌شد که سه شیفت بیدار بودم، اما اصلا خستگی اهمیتی نداشت. با‌وجود حضور افراد مختلف، یکدستی و همدلی خاصی وجود داشت. ایرانی، عراقی، پاکستانی، هندی، کرد، لر، ترک، شیعه، سنی، فقیر، غنی، مهندس، پزشک همه یکسان بودند. آدم هیچ تفاوت طبقاتی‌ای احساس نمی‌کرد. همه یک حس مشترک داشتند و آن عشق و ارادت به امام‌حسین (ع) بود. همین حس آنها را زیر یک پرچم حفظ کرده بود و این به نظرم خیلی زیبا و قابل تأمل بود.

او ادامه می‌دهد: در مسیر که بودیم، دیدیم یازده‌نفر سرگردان و با پای پیاده، مسیر فرعی را می‌روند. وقتی پرسیدیم گفتند راه را گم کرده‌اند. اتوبوسشان اشتباهی آنها را جای دیگری پیاده کرده بود. جای خالی زیادی نداشتیم، اما هرطور بود، سوارشان کردیم. همه زائر امام‌حسین (ع) بودیم و جاتنگی و کمبود ماشین معنا نداشت.

در قسمتی دیگر از مسیر آنها با زائرانی از استان گلستان مواجه می‌شوند که خودروشان خراب شده بود. آن را برایشان بکسل می‌کنند و به تعمیرگاه می‌رسانند. تعمیرکار هم، چون ماشین زوار امام‌حسین (ع) بوده، رایگان تعمیرش می‌کند.

هاشمی می‌گوید: گمانم همین همدلی‌هاست که سختی‌های سفر اربعین را دل‌نشین و خاطره‌انگیز می‌کند.

او تعریف می‌کند: در پیاده‌روی اربعین، تعدادی از معلولان جسمی و ذهنی آسایشگاه فیاض‌بخش را آورده بودند و ما با آمبولانس پشت سرشان مستقر بودیم. وقتی این معلولان، حرم امام‌حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) را دیدند، چنان اشکی از گونه‌شان جاری شد که همه ما را منقلب کرد. با خودم می‌گفتم امام‌حسین (ع) چه شکوه و عظمتی دارد که یک معلول ذهنی هم تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد و برایش اشک می‌ریزد.

 

 

افتخار جارو زدن زیر پای زائر امام‌حسین (ع)

مرتضی رحمانی پاکبان باصفای محله فرهنگیان است که سال گذشته عازم عراق شد. اینجا سرکارگر است، اما دوست داشته به زائر امام‌حسین (ع) نیز خدمت کند؛ برای همین داوطلبانه خودش را برای سفر اربعین معرفی کرد. وقتی در قرعه‌کشی، از بین متقاضیان اسمش درآمد، لباس پاکبانی‌اش را برداشت و با خودش گفت حالا که امام‌حسین (ع) طلبیده، باید سنگ تمام بگذارم.

به گفته خودش پانزده‌روز آنجا بوده، اما اصلا احساس خستگی و غربت نمی‌کرده و دوست نداشته برگردد.

با خودم می‌گفتم امام‌حسین (ع) چه عظمتی دارد که یک معلول ذهنی هم تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد و برایش اشک می‌ریزد

او تعریف می‌کند: مردم آنجا اعم از ایرانی و عراقی خیلی قدردان ما بودند. بعضی‌ها جارو را از من می‌گرفتند و می‌گفتند ما هم دوست داریم زیر پای زائر امام‌حسین (ع) را جارو بزنیم. بعضی‌ها پلاستیک برمی‌داشتند و زباله‌ها را جمع می‌کردند. بعضی‌ها از ما می‌خواستند با آنها عکس یادگاری بگیریم.

او ادامه می‌دهد: وقتی با لباس فرم و حین انجام وظیفه بودیم، جایگاه ویژه‌ای داشتیم. اگر راه بسته بود، سریع برایمان باز می‌کردند. موکب‌داران از غذا و نذری‌هایشان برایمان کنار می‌گذاشتند و بدون صف به ما می‌دادند. خلاصه اینکه همه‌جوره هوایمان را داشتند.

رحمانی تأکید می‌کند: مردم خوبی داریم؛ اینجا هم قدردان ما هستند. در کشور دیگر، آدم اولش فکر می‌کند شاید تنها بماند و احساس غریبی کند، اما وقتی می‌روی، می‌بینی اصلا این‌طور نیست. این‌قدر ایرانی و عراقی با هم خوب هستند که آدم نه‌تنها احساس غربت نمی‌کند، بلکه خیلی هم حس صمیمیت و راحتی دارد.

رحمانی وقتی برای خرید سوغاتی رفته بود، بعضی از فروشندگان عراقی در‌قبال خرید یک قلم، یک کالای دیگر هم به او هدیه می‌دادند تا از این طریق از حضورش در مراسم اربعین و کمک به نظافت آن تشکر کنند.

او می‌گوید: امسال که همکارانم داشتند می‌رفتند، بغض گلویم را گرفته بود. الان هم همه حواسم آنجاست. با آنهایی که رفته‌اند، در تماسم و دائم می‌گویم برایم عکس و فیلم بفرستند و دعاگویمان باشند.

 

روایت‌هایی شنیدنی از جاماندگان زیارت اربعین

 

مردم در خرابی ماشین کمک‌دستمان می‌شوند

محمد هاجری، راننده اتوبوس و از ساکنان محله فرهنگیان است که دو سال دیگر بازنشسته می‌شود. از سال‌۹۴ تاکنون، البته به‌جز دوران محدودیت‌های کرونایی، هر سال جزو نیرو‌هایی بوده است که راهی مرز می‌شود تا در آنجا زائران را با اتوبوس‌های شرکت واحد جابه‌جا کند.

وقتی حین انجام وظیفه بودیم از غذا و نذری‌هایشان برایمان کنار می‌گذاشتند و بدون صف به ما می‌دادند

خودش را خدمتگزار کوچک اباعبدالله(ع) می‌داند و می‌گوید: وقتی عازم آنجا می‌شویم، سه شیفت هشت‌ساعته داریم، اما خیلی وقت‌ها پیش می‌آید که می‌بینم مرز شلوغ شده و جمعیت زیاد است و در زمان استراحتم دوباره وارد خط می‌شوم تا زائران را جابه‌جا کنم.

او تعریف می‌کند: دمای آنجا بالای ۵۰ درجه است. در همین هوا می‌بینیم افراد مسن، معلول، یا با بچه کوچک چندماهه حضور دارند. به‌نظر من، فقط عشق به امام‌حسین (ع) است که اینها را نگه می‌دارد، وگرنه اگر در همین مشهد، دمای هوا این‌قدر باشد، خیلی از این افراد تحمل ندارند و نمی‌توانند دوام بیاورند.

به گفته هاجری، از‌آنجایی‌که در محل رفت‌وآمد اتوبوس‌ران‌ها آن‌چنان موکب نیست و امکانات غذایی و آشامیدنی کمتری دارند، محبت مردم بیش‌از همیشه، خودش را نشان می‌دهد و با اهدای خوراکی‌های خود به اتوبوس‌ران‌ها از آنها قدردانی می‌کنند.

او می‌گوید: مردم در اینجا هم که هستند خیلی به ما لطف دارند، اما آنجا محبتشان بیشتر می‌شود و به نظر من خوی ایرانی‌بودن، بیشتر از هر وقتی آنجا خودش را نشان می‌دهد که مردم همه‌جوره به یکدیگر کمک می‌کنند.

این‌هم‌محلی تعریف می‌کند: وقتی اتوبوس خراب یا پنچر شود، ما به نیرو‌های امداد خودمان زنگ می‌زنیم تا بیایند، اما در این فاصله مردم دست به کمک می‌شوند و در آن گرما که لوله‌های ماشین عین آتش داغ است، در جک‌زدن و باز و بسته‌کردن لاستیک ماشین و... همراهی می‌کنند تا زودتر کار انجام شود و نیرو‌های ما و سایر مردم کمتر اذیت شوند.

به گفته او، مسافران اربعین وقتی متوجه می‌شوند راننده اتوبوس از شهر امام‌رضا (ع) است، ارادتشان بیشتر می‌شود و بار‌ها از او می‌خواهند وقتی به پابوسی آقا می‌رود، برای آنها هم دعا کند.

 

* این گزارش چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۹ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44