کودکان با قلبهایی سپید و بکر نزدیکترین راه رسیدن به خدا هستند. پویش « بچههای امام رضا(ع)» واسطهای میان خادمیاران رضوی و این دلهای روشن است. در این پویش عروسکهای بیزبان پرکلمهترین قاصدان آدمهایی میشوند که حرفهایشان را به کوک و پارچه و لباس و لبخندهای پارچهای بدل کردهاند تا به دست کودکان برسد.
پویش عروسکهای «رضا» و «رضوان» نخستین بار امسال از میلاد امام هشتم(ع) به کوشش بانوان در اداره انتظامات حرم مطهر شروع شده و پس از آن در مناسبتهایی مانند عید غدیر و اربعین ادامه یافته است. «رضا» و «رضوان» دو عروسکی هستند که قرار است فرهنگ رضوی، رضایت و عفاف را با خودشان به خانه کودکان ببرند. سه هفته است که حدود دوازده نفر از خادمیاران رضوی در حال ساخت عروسکهای اربعین هستند.
فراخوانی که برای گردهمآمدن گروه عروسکسازی در گروه مجازی خادمیاران رضوی گذاشته میشود، دلیل آشنایی ساراحمیدی با این طرح میشود. او که دستی بر خیاطی و علاقهای به هنر دارد، تصمیم میگیرد در فعالیتی که عشق به امام رضا(ع) را در او شعلهورتر میکند، مشارکت کند.
حمیدی همین عشق را با خود به کارگاه عروسکسازی میآورد تا به جسم پارچههای بیجان زندگی بدمد. آنها پیش از فرارسیدن دهه کرامت دور هم جمع شدند و حتی روز و شب آخر را 24ساعت حاضر بودند تا عروسکها بهموقع برسند. اکنون نیز برای اربعین و دهه آخر صفر گرد هم آمدهاند تا باز دل بچههای زیادی را با دستسازههای پارچهایشان شاد کنند.حمیدی میگوید: «حسی که این عروسکها به بچههای زائر میدهند، توصیفشدنی نیست.»
آنان با پرچم و عروسکهای امام رضا(ع) به دیدار کودکانی رفتند که تخت بیمارستان مانع شیطنتشان شده بود
در عید غدیر این عروسکها برای شادی دل کودکان بیمار به بیمارستان اکبر رفتند. آنان با پرچم و عروسکهای امام رضا(ع) به دیدار کودکانی رفتند که تخت بیمارستان مانع شیطنتشان شده بود. تأثیری که از رفتار بچهها و والدینشان گرفتند، باعث شد که خودشان مشتاقانه درخواست بدهند تا باز هم این پویش ادامه پیدا کند.
حمیدی که بارها عروسکها را با دست خودش به بچهها داده است، میگوید: «همین حس که این هدیهای از طرف آقاست، باعث خوشحالی آنها میشود.» او حتی وقتی دارد این ماجرا را تعریف میکند، بغض به صدایش میدود و کلماتش بوی اشک میگیرند.آخرین کلماتش را هم به بزرگمنشی خدیجهخانم اکبری پیوند میدهد؛ بانویی که خانهاش را در اختیار آنها قرار داده است تا عروسکهای امام رضا(ع) از آنجا راهی خانه مردم شوند.
حمیدی از ارتباط قلبیاش با عروسکها میگوید: «با هر عروسکی که دست میگیرم، حرف میزنم و میگویم سلام من را به زائر آقا برسان. ما مدام قربانصدقه آنها میرویم تا بروند به دست صاحبشان برسند. وقتی پویش اربعین به راه افتاد، خیلی گریه کردیم. چون فکر میکردیم خودمان نمیتوانیم برویم، ولی عروسکها این مسیر را طی میکنند.»
ساعت9 صبح تا 6عصر خادمیاران رضوی در این خانه هستند و خوب میدانند بانوی خانه نهتنها از آسایش منزلش گذشته که با تدارک ناهار و پذیرایی، برای خودش کار اضافهای دستوپا کرده است.
رویا رضازاده هم از گروه مجازی حرم آمده است تا خادم کودکان امام رضا(ع) باشد. او که عروسکسازی را بهخوبی بلد است، با دیدن آگهی حالش عوض میشود و به نشانی مراجعه میکند.
جاذبهای او را به این سمتوسو میکشاند تا او بشود طراح عروسکهای «رضا» و «رضوان». عروسکها را طراحی میکند و الگوها را میکشد و برش میدهد تا رضا و رضوان متولد شوند؛ عروسکهایی که پیامرسان مهربانی خادمان امام هشتم(ع) هستند.
در طراحی عروسکها تلاش کردهاند آسیبی برای کودکان وجود نداشته باشد. برای هر پویش هم لباس را با توجه به مناسبت آن طراحی میکنند. گاهی لباسشان رنگی و عیدانه است و گاهی مثل این روزها مشکی و محرمی. پیامآوران مهربانی خادمان امام رضا(ع) اینبار مشکیپوش شدهاند و با پرچم «یاحسین(ع)» و لباس عزاداری راهی اربعین میشوند.
رضازاده تنها کسی است که صورت عروسکها را نقاشی میکند و اولین کسی است که چهره و لبخند آنها را میبیند. میگوید: «این عروسکها هرکدام چهره خودشان را دارند. نوع مو و چهره هر عروسک با دیگری فرق دارد و انگار خودش صورتش را انتخاب میکند. در چهره هرکدام که زل میزنم، حس میکنم حرفی خاص خودشان دارند.»
باید کلی اصرار کنی تا بنشیند و چند کلمهای با تو حرف بزند. خدیجه اکبری خودش را اینطور معرفی میکند: «خواهر شهید غلامعلی اکبری و خادم مسجد امام محمدباقر(ع).»
خانهاش را تماموکمال در اختیار خادمیاران قرار داده است تا عروسکهای «رضا» و «رضوان» را به دست بچهها برسانند. او وقتی که میفهمد قرار است کارگاهی برای تولید عروسک برای کودکان امامرضایی به راه بیفتد، با همسرش مشورت میکند و هر آنچه دارد، در طبق اخلاص میگذارد.
همسرش نیز با او همراهی میکند تا نیتش را به انجام برساند. او سی سال پشت چرخ یک تولیدی نشسته و همانجا بازنشسته شده است و حالا سه چرخ خیاطیاش، خانهاش، هنرش و هرچه را دارد، وسط گذاشته تا به چشم آقای مهربانی بیاید که او هم خادم است.
گفتم کار دیگری برای امام حسین(ع) از دستم ساخته نیست. نیت کردم که هرکاری میتوانم، در این مسیر انجام بدهم. گاهی وقتها هم خانمها بانی ناهار میشوند
خدیجهخانم میگوید: «پویش اول بچهها مهمان من بودند. وقتی که رفتند، دلم گرفت. خانهام خالی شد و گریه کردم. پویش دوم جای دیگری بودند، ولی من باز دلم میخواست به خانه من بیایند. پویش سوم هم خواستم که اینجا باشند و حالا خوشحالم باز خانه من پذیرای خادمان امام هشتم(ع) است.»
او حتی کمددیواریها و کابینتهایش را خالی کرده است تا وسایل عروسکها را درون آنها بگذارند و از آن طرف یخچالش را مملو از موادغذایی کرده است تا هر روز به نیت امام حسین(ع) به عروسکسازان ناهار بدهد. میگوید: «من گفتم کار دیگری برای امام حسین(ع) از دستم ساخته نیست. نیت کردم که هرکاری میتوانم، در این مسیر انجام بدهم. گاهی وقتها هم خانمها بانی ناهار میشوند.»
هیچ حس دوری میان آنها نیست. همدل و همراه یکدیگرند تا کار به نتیجه رسد. صاحب این خانه میگوید: «اینجا موکب اربعین من است و من میخواهم آنچه دارم، در این مسیر بگذارم.»او کمردردها و دیگر دردهایش را در این چند هفته فراموش کرده است و باز پشت چرخ مینشیند تا لباسهای عروسکها را بدوزد. هر روز ساعت8 صبح در خانهاش را باز و خودش شروع به دوختودوز میکند.
وقتی هم که دیگران از اینجا میروند، او هنوز مشغول دوختودوز و فراهمکردن بساط پذیرایی فرداست.قرار است این عروسکها به زائران کوچک اربعین حال خوب بدهند و قاصد مهربانی این آدمها باشند. در دل این عروسکهای بیجان رازهای نهان دلهای زیادی نهفته است که با دستان کوچک بچهها به صاحب کربلا میرسد.
مریم مجردی گوشیاش را باز میکند و عروسکهایی را که ساختهاند و کودکانی که آنها را بغل گرفتهاند، نشانم میدهد. انگار هربار با دیدن آنها این شوق دوباره در دلش گر میگیرد. قربانصدقه عروسکهایی میرود که به دست زائران حضرت رضا(ع) رسیدهاند. از خاطرات بیمارستان اکبر هم که عروسکهای غدیر را در آنجا توزیع کردهاند، میگوید.
آن زمان مادران صبور کودکان رنجور چقدر خوشحالی کردهاند که نشانی از امام هشتم(ع) به دستشان رسیده است. رضازاده در ادامه میگوید که هر عروسکی انگار انتخاب میکند که به دست چه کسی برسد و حتی شاید از زمان تولدش معلوم است این عروسک روزی کدام کودک است و کجا به دستش میرسد.
وقتی حرف حاجت میشود، با اشک و بغض به میان صحبتم میدود و میگوید: «همین امروز اینجا آمدهام که حاجتم را بگیرم. من چمدان سفر اربعین را بستهام و آمدهام تا زیارت اربعینم را از ساخت این عروسکها بگیرم.»او لباسهای عروسکها را میدوزد و از ابتدای این پویش همراه گروه بوده است. حالوهوای خانه خدیجهخانم اکبری را خیلی دوست دارد و میگوید: «اینجا هوای دیگری دارد.»
عروسکهایی که برای زائران آقا تدارک دیده میشوند، با هزینه خادمان و مجاوران و نذورات مردمی تأمین میشود. هرکس گوشهای از کار را میگیرد. گاهی تکهپارچههای اهدایی است که شریک کار میشوند. همین تکهپارچههای رنگی باعث شده است که عروسکهای پویش دوم در عید غدیر نشاط بیشتری داشته باشند و بیشتر به دل بنشینند.
دوست دارم این عروسکها به دست بچههایی برسد که نیازمندند و تاکنون عروسک دست نگرفتهاند
رضازاده که دارد با موهای عروسک در دستش بازی میکند، وقتی میخواهد درباره حسوحالش حرف بزند، بغض گلویش را تنگ میکند و میگوید: «نمیتوانم بگویم. بعضی حسها گفتنی نیست. خیلی خوشحالم که طرح این عروسکها را من دادهام. دوست دارم این عروسکها به دست بچههایی برسد که نیازمندند و تاکنون عروسک دست نگرفتهاند.»آنها با دلشان اینجا حاضرند و وقتی از کارگاه میروند، دلشان را جا میگذارند تا روز بعد.