اولین چیزی که در بین تابلوهای نقاشی خودنمایی میکند، چهره ارتشیهایی است که با اولین نگاه ما را یاد تمبرهای قدیمی میاندازند. نام بیشتر آنها زیر تابلوها نوشته شده است. تابلوهایی که توسط شهیدسیدمحمود امیدخدا در دهههای 30 و 40 کشیده شدهاند.
آنطور که میگویند شهید امیدخدا ذوق هنری خوبی داشته و در ایام فراغتش چهره دوستان و همرزمانش را میکشیده است.
قصه شهادت رزمندگان دفاع مقدس را روی خاک ریزها شنیده ایم اما حاج محمود روایت تازه ای از شهادت هم رزمان خود دارد. تعریف میکند: گاهی ستون پنجم اطلاعات رفت وآمد نیروهای ایرانی را در اختیار دشمن می گذاشت. همین موضوع باعث بمباران مسیرهای پشت جبهه می شد که خودروهای سبک و سنگین مختلف پشتیبانی در آن تردد می کردند. به خاطر دارم در یکی از همین بمباران ها راننده آمبولانسی که مشغول جابه جایی نیروهای زخمی از خط مقدم بود مورد اصابت ترکش قرار گرفت و جلو چشم خودم به شهادت رسید.
چیزی از فوت پسرش «علی» نگذشته بود که خواب دید: «بانویی با چادر سیاه وارد خانه شد. با تأکید از من پرسید: «تو مادر دو شهیدی؟» تا این را گفت، هراسان از خواب پریدم! خبری از کسی نبود. پسرم احمد، برادر بزرگتر مهدی، چند روزی برای مرخصی از جبهه به مشهد آمده بود. خوابم را برایش تعریف کردم.»
چادرش را روی سرش مرتب میکند و با همان نفسهای منقطعش، میگوید: بهخاطر قلبم دارو مصرف میکنم و صبحها دیرتر بیدار میشوم. با صدای ناگهانی زنگ دچار اضطراب شدم. تصمیم میگیریم زمان دیگری برای مصاحبه برویم که پدر شهید سه صندلی برایمان میآورد تا بنشینیم. در آن هوای ابری و پاییزی، چه بهتر از اینکه زیر درخت انگور که یکدرمیان برگهایش ریخته بنشینیم. هنوز صحبتمان را شروع نکردهایم که پدر شهید باز هم خجالتمان میدهد و با یک سینی چای داغ به حیاط میآید.
هوا تاریک بود. چشم چشم را نمیدید. صدای افتادن بمب از آسمان شنیده میشد که دوروبرمان به زمین میخورد. فکر میکردیم مثل همیشه عراقیها دستبردار پاتک نیستند اما در تاریکی یکییکی به سرفه افتادیم. تا اینکه گفتند شیمیایی زدهاند و دود غلیطی فضا را پر کرد. ماسکهایمان را با عجله به صورت زدیم اما برای آنهایی که نزدیک بمب بودند دیگر دیر بود. بعضی همرزمانم همانجا از شدت تنفس گاز خردل شهید شدند.
«جعفر آقا» که امروز میخواهیم از خاطراتش برایتان بگوییم آنقدر عاشق فوتبال است که در دوران دفاع مقدس و حتی عصر روز ازدواجش هم نتوانسته از ورزش و علاقهاش چشمپوشی کند.
«جعفر تقیزاده» متولد محله امام رضا(ع) از آن روزهایی برایمان تعریف میکند که در کنار دفاع از میهن، حواسش به ورزش بوده و آن را کنار نمیگذارد.
امروز سوای قبور موجود در گوشه گوشه حرم، در حریم آن، سه زیرزمین به نام «بهشت ثامن الائمه (ع)» داریم.
هر سه این آرامستان ها پس از پیروزی انقلاب و به دلیل تقاضای زیاد برای دفن در حرم مطهر رضوی احداث شده اند؛ بهشت ثامن الائمه (ع) یک در طبقه زیرین صحن آزادی است، بهشت ثامن الائمه (ع) دو در طبقه زیرین صحن قدس و بهشت ثامن الائمه (ع) سه در طبقه زیرین صحن جمهوری اسلامی.