ایثارگر

شهادت دوباره
سرانجام با دستور شفاهی مقامات ایرانی، نیرو‌های مقاومت پس از خارج کردن مردم از طریق رودخانه کارون، از شهر خارج شدند و این شهر به مدت ۵۷۸ روز به تصرف رژیم بعث درآمد. باوجود این غیورمردان ایرانی پس از ۱۹ ماه تلاش توانستند طی عملیات غرورآفرین بیت‌المقدس این پیام را به ملت ایران مخابره کنند: شنوندگان عزیز توجه فرمایید؛ خونین شهر، شهر خون آزاد شد. این دلنشین‌ترین جمله‌ای بود که در طول سال‌های زندگی‌ام شنیده بودم.
دیدار دوباره در بهشت
آن‌ها زمان پیروزی انقلاب به مشهد آمدند و در طرق ساکن شدند. محمدحسین پسر بزرگ خانواده سرش در لاک خودش بود. پسری که در گچکاری مسجد پیغمبر مشارکت کرد. محمدحسین سال ۶۰ به جبهه رفت و در سال ۶۱ شهید شد. محمدمهدی تازه به جبهه رفته بود که خبر شهادت برادرش را به او دادند. محمد مهدی هم سال ۶۳ به شهادت رسید. پسری که پیکرش پس از ۱۳ سال گمنامی به آغوش مادر باز‌گشت. حالا پس از ۳۶ سال دوری مادر به فرزندان شهیدش پیوست تا این هجران طولانی پایان یابد.
لحظه‌شماری برای اهدای خون
با وجود شغل سختی که دارد، اما بسیار صبور و بامتانت رفتار می‌کند و صحبت‌هایش ما را به ۳۰ سال قبل، زمانی که برای نخستین‌بار به پایگاه انتقال خون رفته است می‌برد: «نوزده‌ساله بودم که همراه یکی از دوستانم به تهران رفته بودم. او که از قبل برای اهدای خون می‌رفت، من را به این‌کار تشویق کرد و همراه هم به پایگاه رفتیم. هنوز آن حس خوشایند را به خاطر دارم، اما فکر نمی‌کردم که بخواهم این کار را ادامه دهم.»
صیاد، سلمان ارتش
شهید سپهبد صیاد شیرازی از آن شخصیت‌های خاصی است که هر زمانه‌ای کمتر به خود می‌بیند. مردی که ممکن است نامش در جایی از زمان و گوشه‌ای از تاریخ جا بماند ولی شرح منش و مجاهدت‌هایش بر زمان و مکان چیره می‌شود. این پرونده تلاش کوچکی است تا دریچه‌های تازه‌ای از زندگی او را به روی مخاطب بگشاید.
کوه پشت کوه
با تماشای سختی زندگی عشایر، دوران کودکی همسرم را تصور می‌کردم که او در کودکی چگونه از مسیرهای صعب‌العبور عبور می‌کرده و تمام این‌ها اطمینانم را به او بیشتر می‌کند. البته این اطمینان همچنان ادامه دارد طوری که اگر 5مرد قوی ویلچرم را برای عبور از یک راه‌پله بلند کنند من نگران هستم که مبادا ویلچر از دست آن‌ها رها شود اما اگر همسرم تنها با یک دست این‌کار را انجام دهد مطمئن هستم او من را سالم بر زمین قرار خواهد داد.
7سال، نامم 7701 بود
درد از فشار سیم‌های خارداری بود که بعثی‌ها دستانش را با آن بسته بودند و میخ‌های کوچک روی سیم در دستانش فرو می‌رفت. درد به حدی بود که حضور ترکش درون گردنش را حس نمی‌کرد. تعداد اسرا زیاد بود و جایی برای محمد نبود. یکی از سربازان عراقی او را به بالای برجک تانک برد و 2دستش را از بین لوله تانک رد کرد و او آویزان شد، این بار با دیدن دوستان هم‌رزمش که با بدن‌های تاول زده از سلاح شیمیایی روی زمین افتاده‌ بودند درد دستش را هم از یاد برد. چشمان اشک‌بارش به اطراف می‌چرخید و زیر لب اسم دوستانش را صدا می‌زد. محمد چشمانش را بست و دیگر چیزی نفهمید.
تروریست‌های هزار حجله
ترور شهید صیادشیرازی انتقامی چندوجهی بود. این امیر ارتش جمهوری اسلامی در طول 8 سال جنگ تحمیلی به فراخور نبوغ و استعداد ذاتی‌اش و همچنین اشراف و تسلط بر طراحی‌ها و اجرای نقشه‌های نظامی، به‌کرات اسباب نقشه بر آب شدن نقشه‌های ارتش بعث را فراهم کرده بود. از طرف دیگر، شهید صیاد شیرازی محور اصلی شکست منافقین در عملیات فروغ جاویدان و حماسه مرصاد بود. از همین رو بود که هم صدام و هم منافقین کینه‌ای تاریخی از او داشتند. بنابراین این ترور در یک همکاری کامل میان رژیم صدام و گروهک منافقین صورت گرفت.