ایثارگر

دارایی شهید غفاریان وقف خودش شد
 پدر شهید محمدصادق غفاریان می‌گوید: من نمی‌خواستم مالی از شهید بگیرم، گفتم مال خودش برای خودش بماند و بقیه را هم من به او می‌بخشم؛ خانه را به اسم او وقف کردیم تا مجتمع فرهنگی احداث شود.
 بلالِ اذان‌گویم نیامد
سال‌های‌۱۳۶۳ و ۱۳۶۵ خاطرات تلخی را در ذهن خانواده رفیع‌زاده حک کرده است؛ خاطراتی که با گذشت ۳۰ سال هنوز هم اشک را بر گونه‌های خواهر شهید جاری می‌کند.
یک خانه و هفت دلاور
بعد از شهادت محمدحسین اَحسن، هر شش برادر به خط مقدم رفتند، پدر هم مدتی در عملیات‌های مختلف حضور داشت تا‌اینکه در عملیات کربلای ۲ پایش روی مین رفت و قطع شد.
زخم‌های دوران اسارت، هادی بیژن‌نژاد را به پزشکی علاقه‌مند کرد
حدود هزارو ۷۰۰ نفر در عملیات خیبر اسیر شدند و به اردوگاه موصل ۲ انتقال یافتند. پنج سال از عمر دکتر هادی بیژن‌نژاد هم در این اردوگاه گذشت.
پیکر شهید اسکندری‌فر بعد از  ۹ سال رسید
مادر شهیداحمد اسکندری‌فر که هیچ نشانی از فرزندش نداشت بعد از ۹ سال چشم انتظاری خواب شهید را می‌بیند که به او می‌گوید: «مادرجان، از انتظار دَرَت می‌آورم».
شهید چترباز در میان زمین و آسمان، جان داد
شهید غلام‌محمد وحیدکَش در نیروی هوایی ارتش، به عنوان یک چترباز خدمت می‌کرده است. در یکی از حملات، جایی در میان آسمان و زمین، تیری قلبش را نشانه می‌گیرد.
خواندن با انگشتان پا!
یادگار جنگ برای امیر رهباردار دو دست قطع‌شده و چشمانی نابیناست اما او توانسته نقص‌هایش را با هوشمندی جبران کند. او با زبان، کلید‌های تلفن همراه را می‌فشار با انگشتان پایش خطوط بریل را می‌خواند.