محمد مهرابی که جانباز ی را با دست و پا و چشمان خود لمس کرده در سالهایی که سعی دارد به عنوان یک رزمنده در میدان باشد، از هنر و عشق و علاقهاش به هنر خوشنویسی هم نمیگذرد.
علیاکبر شکیبا؛ جانباز اعصاب و روان و شیمیایی محله طبرسی شمالی میگوید: ورزش روز به روز حال خودم و خانوادهام را بهتر میکرد. قند خونم که بیش از ۲۰۰ بود مهار شد. از آن زمان به بعد تا میتوانم ورزش میکنم.
سردار مجید ایافت که در بیش از ۶۰ عملیات درونمرزی و برونمرزی حضور داشت و دوشادوش سرداران شهید کاوه، شوشتری و... به مقابله با دشمن پرداخت. ۱۴ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ دعوت حق را لبیک گفت.
کمترکسی به خدیجه خانم زنگ میزند و او را به میهمانی دعوت میکند؛ چون میداند او باید خانه بماند و مراقب همسر جانباز ش باشد. اصلا خدیجه عصای دست حسن محزونی شده است.
برادر شهیدان موسوی میگوید که از سیدعلی پلاک و استخوانی و از سیدمحمداسماعیل جنازهای با پهلوی شکافته آوردند.
احمد شرفخانی تعریف میکند: سر خیابان منتظر تاکسی ایستادم. مسیر را میگفتم و پول را نشانشان میدادم، اما ماشینی با این پول کم توقف نمیکرد.
حدود سه هزار نفری میشدیم که ما را ۹روز در سولههای تنگ و تاریک بعقوبه بدون آب و غذا رها کردند. در این ۹روز حتی یک لحظه هم درها را باز نکردند و تنها راه تهویه هوا پنجره کوچکی بود که در بالای سوله قرار داشت.