جانباز - صفحه 21

۴۵ سال است نفسم بند کپسول اکسیژن شده!
علیرضا نجفی ۱۵ سال بیشتر نداشته که از پشت نیمکت مدرسه بلند می‌شود و روی تخته‌سیاه کلاس می‌نویسد: «من سرباز وطنم.»
عکس گرفتن با کاوه آرزو بود
فریاد زندند: شیمیایی...هادی شانزده‌ساله به جای اینکه ماسک را روی صورت خودش بگذارد آن را به هم‌رزمش داد که روی زمین افتاده بود و خودش به سرعت به سمت رودخانه دوید.
حکایت بازنَنِشستگی جانباز محله شهید آوینی
جانباز ی‌اش ۳۰ درصد است و مشکلات اعصاب و روان هم دارد. با این وجود کارش را رها نمی‌کند و در آموزش و پرورش ناحیه ۱، ناحیه ۵ و تبادکان مشهد به دبیری می‌پردازد.
عراقی‌ها سه بار از کنارم گذشتند و فکر کردند مُردم!
صبح روز بعد از عملیات عملیات والفجر۴ وقتی «ابراهیم عکسی» به هوش می‌آید متوجه می‌شود در جای جوی مانندی گیر افتاده و اطراف او را عراقی‌ها محاصره کرده‌اند.
دفاع جانانه از جزیره مجنون
ما را به جزیره مجنون فرستادند. نه پولی داشتیم و نه راه ارتباطی با کشور. ما را هوابرد کردند و در جزیره گذاشتند. یک گردان بودیم با ۲۲ رزمنده.
جانباز قطع نخاعی که پزشک شد
دکتر موسی میرشکار سال‌ها پیش از اینکه در لباس یک پزشک به درمان و تسکین درد بیماران بپردازد، جانباز ی است که با ترکش خمپاره در نوجوانی قطع نخاع می‌شود.
خدیجه خانم تن‌پوشی از ترکش‌ها به تن دارد!
خدیجه واحدی از آن‌هایی نیست که تفنگ در دست گرفته باشد یا در پشت جبهه خدمت‌رسانی کرده باشد، او از اهالی مقاوم جزیره مجنون است. همان‌هایی که حاضر شدند ترکش‌ بخورند اما خانه و کاشانه‌شان را ترک نکنند.