جانباز

روایت پهلوان مهربان محله و پسرخاله‌اش
خاطرات مهم‌ترین عناصر این خانه هستند. خاطراتی که یاد 2عزیز را در دل ساکنان آن زنده نگه می‌دارند. این را می‌شود از یادگاری‌هایی که در گوشه و کنار خانه قرار دارند فهمید. اما بیشتر از هر چیز دیگری قاب عکس‌های 2شهید روی در و دیوار خانه به چشم می‌خورند. انگار تصویرشان از ازل روی این دیوار‌ها بوده و حالا توی تن و روح خانه ریشه دوانده است. ربابه خانم خواهر یکی از 2شهید این خانه است. ذهنش یک انبار مهمات پر از خاطرات است. کافی است نام سید احمد و اسماعیل را بشنود، پرت می‌شود به روزهای دور و همه چیز را واو به واو تعریف می‌کند. انگار که همین دیروز اتفاق افتاده باشند. از 2شهید خانه برایمان می‌گوید، اینکه مادربزرگ، مادر، پسرخاله‌ها و دخترخاله‌ها همگی توی یک خانه کنار هم زندگی می‌کردند و همگی مثل خواهر و برادر بودند.
شهید حمید صبوری‌راد؛ دانش‌آموز ۱۷‌ساله‌ای که مبتکر مین خورشیدی بود
حمید و دوست نوجوانش، علی رحمت، مدت‌ها روی طرح مین نوری تحقیق کرده بودند. انواع مین‌های تی‌ایکس. ۵۰، پومز، والمرا، ضد‌خودرو و... را به‌خوبی می‌شناختند و به مکانیسم پیچیده آن‌ها آشنا بودند. دانش فنی و تجربیات قبلی باعث شده بود که این دو نوجوان، طرح مبتکرانه‌ای را پی‌ریزی کنند. مکانیسم عمل مین نوری با سیستم فتوسل بود. حمید و علی به روشن و خاموش‌شدن خودکار چراغ‌های برق شهری هم‌زمان با تاریک و روشن‌شدن آسمان دقت کرده بودند. پس درباره فتوسل تحقیق و طرحی تهیه کردند که این مدار را شبیه‌سازی و فعال کنند، آن‌هم به اندازه‌ای کوچک که بتوانند آن را در یک مین جاسازی کنند. طرح بی‌نظیری بود؛ می‌شد این سنسور مینیاتوری را روی هر نوع مینی سوار و آن را به یک مین الکترونیکی تبدیل کرد که قابل خنثی‌شدن نیست؛ چون به محض کنار‌رفتن خاک و رسیدن نور به سنسور الکترونیکی، منفجر می‌شد.
شنیدم که شهیدم؛ روایت رزمنده‌ای که در مراسم تشییع جنازه خود شرکت کرد
سید‌رضا‌ فرخنده برای رفتن به جبهه سناریوها نوشت و فیلم‌ها بازی کرد. از تظاهر و تهدید‌ به خودکشی گرفته، تا دست بردن در شناسنامه‌ای که از برادر مرحومش به او به ارث رسیده بود‌. از گذاشتن تکه چوب و ابری در پوتین برای چند سانت بلندتر شدن، تا ضجه‌زدن و معرکه بر‌پا کردن و دست آخر از پنجره قطار دزدانه بالا رفتن. اما در لحظه ورود به کامیاران با دیدن پیکر 3سپاهی بی‌سر‌، غش کرد و از همان لحظه‌ به دنبال راهی برای فرار گشت. بالاخره هم با برگه بهداری به جای رفتن به بیمارستان کرمانشاه از مشهد سردر‌آورد. این‌بار بازگشتش به اجبار برادر و پدر اتفاق افتاد، اما بعد از دومین اعزام، جبهه برای او دانشگاه شد و او مرد کوچک جنگ. 8سال بعد جنگ تمام شد؛ اما او باز هم در جبهه ماند.
پاهایش را قطع کنید تا راحت شود
میهمان خانواده‌ای شدیم که هنوز درگیر جنگ هستند. این‌دفعه قضیه فرق می‌کند و قهرمان قصه ما با بیماری یادگار از جنگش دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. احمد سیفی، جانباز 40درصد که دیگر تنها 40درصد جانباز نیست و بیماری همه جان و تنش را درگیر کرده است. احمد آقا با اکراه ما را می‌پذیرد چون دلش نمی‌خواهد کاری را که برای خدا کرده است در جایی انعکاس داده شود. شاید هم دل پری از بی‌مهری دارد و نمی‌خواهد زبانش به گلایه باز شود. هرچه که هست با بی‌بی حمیده حسینی مادر سن و سال‌دار و سختی کشیده‌اش هم‌کلام می‌شویم تا شرح حالی از فرزند درد کشیده‌اش بدهد.
یادگاری از روزهای آخر جنگ
ما با اعتقادمان جلو رفتیم و هنوز بر سر اعتقاداتمان هستیم. در گردان 741لشکر قدس بودیم و هرجا لازم بود، گردان ما را می‌فرستادند. 26فروردین1367 هنگام غروب بود که با 4نفر از بچه‌ها برای آوردن جیره غذایی رفته بودیم. لحظه انفجار کنارم بودند. دیدم که خمپاره از روبه‌رو می‌آید. خدا کمک کرد و در همان لحظه به فکرم رسید که به پشت خاکریز معلق بزنم. خمپاره120 یک‌متری پشت پایم به زمین خورد و ترکش آن به پاهایم گرفت. همان‌جا متوجه شدم که پاهایم قطع شد. البته من در آن لحظه به فکر خودم نبودم. نگران آن 4نفر بودم که هیچ صدایی از آن‌ها شنیده نمی‌شد. وقتی سینه‌خیز بالای سرشان رسیدم، دیدم همه شهید شده‌اند.
مسجد «فقیه سبزواری» موزه دفاع مقدس محله طلاب است
از در چوبی مسجد که وارد بخش مردانه بشوید، دیوار روبه‌رو توجه شما را به خود جلب می‌کند؛ طراحی مواج پرچم سه‌رنگ ایران که در دوسوی نشان الله، تمثال شهدا خودنمایی می‌کند. المان پلاکی که از بالای پرچم آویزان است، غرفه‌های سبز‌رنگ که با یادگاری‌های شهدای محله تزیین شده است، چفیه، کلاه، خودکار و گاه دفترچه‌ای با کاغذ‌های کاهی که نشانی از کهنگی دارد، همه آن چیزی است که در موزه یادمان‌های شهدای مسجد فقیه سبزواری جانمایی شده است، با یادگاری‌هایی از اولین شهید محله طلاب و ...
هم رزم کاوه، سال‌ها به پاسداری از میهن پرداخت
رجب نیکو متولد سال 1331در مشهد است، مردی در کارنامه‌ فعالیتش از تشکیل اولین پایگاه بسیج در سیدی تا مسئولیت‌های مختلف در حوزه‌هایی همچون تسلیحات، تدارکات و روابط عمومی دارد. او پیش از انقلاب کارش نقاشی ساختمان و سپس تولید لباس ورزشی بوده است. نیکو در سال 56 با سکونت در سیدی وارد مسیر جدیدی در زندگی می‌شود.